لایک کنید بیاد بالا دیگه ساعت چهار صبح بود که اومدن دوباره معاینه کردن که همون چهار سانت بودم خیلی درد داشتم نمیتونستم نفس بکشم که اکسیژن من و ضربان قلب بچه افت کرد دوباره اومدن سوند وصل کردن بردنم اتاق عمل چون قبلش آبمیوه خورده بودم بیهوشم نکردن فقط بی حس کردن دیگه پنج دقیقه نشد که صدای بچمو شنیدم. اوردنش بهم نشون دادن بردنش تقریبا نیم ساعت چهل دقیقه هم طول کشید تا بخیه زدن خلاصه ساعت شیش اوردنم بخش اولش درد خیلی داشتم ولی قابل تحمل تر از درد طبیعه و با شیاف و آمپول مسکن حل میشه و قابل تحمله فقط بخیه ها موقع اولین راه رفتن درد میکنن
و یه نصیحت اگه میخواین دولتی زایمان کنین فقط وقتی برین که همه دردا رو توی خونه کشیده باشین که مث من انگولک نکنن و اگه بارداری پر خطر دارین اصلا بیمارستان دولتی رو بیخیال بشین کلا چون جون میدن زنای بدبخت بعد از 15 ساعت و بعضا یک روز کامل زجر میدن. منو که کشتن با معاینه های پی در پی
و اینکه اصلا رسیدگی ندارن. افتضاح. ینی روی تخت جون هم میدادن نگاهمم نمیکردن نامردا
ولی بازم خداروشکر میکنم که بچم سالمه. همه دردام فدای یه تار موی پسر کوچولوم
خلاصه امروز صبح دیگه گل پسرم توی 38 هفته و 3 روز و وزن 3کیلو 160 دنیا اومد انشاالله قسمت همه خانوما یه زایمان راحت باشع نه مث من دو درده
من بیمارستان خصوصی رفتم
۴۰ هفته تموم شده بود، صبح بیدار شدم، کارامو کردم، وسایلامو مرتب کردم حموم رفتم و اماده شدم رفتم بیمارستان ، معاینه تحریکی انجام داد، ۱ سانت بودم
دکترم سونو خواسته بود، رفتم بیرون سونو انجام بدم که تا ساعت ۴ همه مطب ها بسته بود، بعدشم تا ساعت ۶ نوبتم نشد، خلاصه سونو انجام دادن و گفتن اب دور بچه خیلی خیلی کم شده(در حالی که ۳-۴ روز قبلش رفتم سونو عالی بود مایع امنیوتیک)، خلاصه ارامشمو حفظ کردم، رفتم داخل ماشین ب همسرم گفتم احتمالا بستری بشم، رفتیم بیمارستان و ب دکترم وضعیت رو اطلاع دادن، دکترم پشت تلفن کفت اماده بشه برا سزارین، ولی بازم زایشگاه کار خودشو کرد، منو یک ساعت تا دکترم برسه بردن زایشگاه، امپول فشار زدن، ان اس تی همزمان انقباض زیاد نشون میداد و افت ضربان قلب دخترم، اومدن سوند وصل کردن و سریع بردن اتاق عمل، ساعت ۷/۵ زایمان کردم، با خونریزی خیلی خیلی زیاد، که رزرو خون انجام شد برام، دو ساعت تمام تو ریکاوری بدترین لرز عمرم رو تجربه کردم، و بدتر از اون لحظه اخر که میخواستن ببرنم بخش ماساژ رحمی انجام دادن که فقط مردددم و زنده شدم… من متاسفانه ب خاطر وضعیت بدنیم و استراحت مطلقی که تا اخر بارداری داشتم، زایمان دردناکی رو تجربه کردم، و تا ۴۰ روز دقیقا حالم بد بود.. با اینکه ادم صبوری هستم برا درد
خانواده شوهرم میگفتن برو دولتی اونکه طبیعی زایمان میکنی همه چیش باخودته بیمارستان مهم نیست
اما رفتم پاستور وبینهایتتتتتتتت راضی بودم از بیمارستان
وخیلی خوشحالم که به حرف کسی نکردم
انشالا قدم پسر نازت پرخیر وبرکت وشادی باشه😍♥
دکترتون کی بود
مبارک باشه گلم خداراشکرکه فارغ شدی♥😘
واقعا بیمارستان دولتی افتضاحن من مادر زایمان کردم خیلی خیلی عالی بودن همه چیشون
وای منم ام البنین زایمان کردم درد نداشتم رفتم یعنی کشتن منو یک شبم الکی بستریم کرده بودن همش معاینه میکردن
بازم خداروشکر صحیح و سالمین
نباید قبول میکردی اون بیمارستان بمونی... حق ندارن بزور نگه دارن، نهایتا ازت یه رضایتنامه میگیرن...
ام البنین کشتارگاهیه واسه خودش
خدا لعنت شون کنه همه جا وقتی ضربان بچه پایینه سریع میبرن اتاق عمل
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.