۱۵ پاسخ

دقیقا درکت میکنم
باور میکنی یه بار نشد یه غذا یا فیلم حتی یه چایی راحت بخورم
بیرون هم که میریم کوفتمون میکنه

بنظرم سختیهاش رو بجون بخر وپشت سرهم بیار سخته ولی برای خودت وبچهات بهتره من بچه اولم خیلی گریه میکرد وتا 4سالگی همینطور بود کلا با شوهرم تصمیم گرفتیم دیگه بچه دار نشیم حتی اطرافیانم همین رو گفتن چون خیلی عذاب کشیدم ولی دیدم بالاخره تک فرزندیم خوب نیست بعد9سال دومی رو آوردم دقیقا مثل پسر بزرگمه اخلاقش تازه این نارسم بدنیا اومد وبشدت بدغذا وبدخوابم هست ولی میگم کاش همون موقعه که پسرم 4ساله بود میاوردم الان فاصله سنیشون خیلی زیاده واصلا باهم تفاهم ندارن وپسر کوچیکم خیلی تنهاس بزرگه همش مدرسه وباشگاه وتمرین ودرس داره وقتیم بیکاره گوشی دستشه وباهاش بازی نمیکنه چون بزرگ شده پس بنظرمن هنوز دیر نشده بیار دخترای برادرم شیربه شیرهستن الان بزرگتر شدن خیلی باهم همدلن وخوبن همش باهم بازی میکنن

بچه از اول تا اخرش دردسره بزرگم بشه باید فکر ازدواج و ایناش باشیم خلاصه کل عمرمونو درگیریم

دقیقا عزیزم منم حال شما دارم دوست دارم گریه کنم برا خودم تنهایی برم بازار برم کافه برم پیاده روی اما .....

وای من اصلا دیگه نمیخوام خدا همینو برام صحیح و سالم نگهداره دیگه واقعا از بچه وحشت دارم شوهرمم‌نمیخواد

من پسر بزرگم سه سالشه دومی ۶ماهس بشدت افسرده و داغونم تازه شوهرمم خیلی کمک حالمه

واقعا بچه داری سخته خیلی سخت

منم مثل شمام،۳۵هفته باردارم،آنزیمام‌ بالاس کله بدنم خارش داره کلافم میرم خونه بابام اینا کمکن‌ دستشون دردنکنه‌ ولی پسرم خیلی اذیت میکنه یعنی مامانوبابام‌چیزی‌ نمیگن ونگهش میدارن ولی داداشم‌ سربازه همش‌ غرمیزنه هی میگه امیررضابسه دادنزن‌ یا همش‌ به ابجیم‌گیرمیده باید‌ بامن بازی کنی کتاباشو‌ پاره میکنه‌ اصلا یه وضعی امشب اومد تا جاداشت. موهای‌ ابجیموکشید منم‌ پسرمو زدم حتی گریمم‌ دراومد‌ بعد مامانم‌ بامن‌ دعوامیکنه‌ میگه قدربچه‌ رو‌ نمیدونی‌ میزنیش‌ حیفه این بچه‌ اصلا ذره ای منودرک‌ نمیکنن

منم دوتا شیر به شیر دارم زانو هام درد میکنه نمیدونم بخاطر خستگیه یا شیر دادن بچه؟

بخدا من جای شمابودم همون یکی بسم بود من با دوتا رسما سرویس شدم اصلا هیجانمیتونم برم کل استخونام بدنم دردمیکنن اعصاب ک تعطیل

شوهر منم همینو میگم منم خیلی سختمه ولی میدونم بالاخره باید یه بچه بیارم ک دیگ حرف نزنه
و اینک شش ماه دیگ میخام اقدام کنم

اگه حالت روحیت خوب نسیت یک سال دیگم صبر کن منم حال شمارو دارم این قضیه برا همه هست فقط و فقط باید بخودمون انگیزه الکی بدیم تا این دوران تموم شه من با اینکه سنم بالاس ولی میخوام سال دیگه بیارم الان حالم خوب نیست زیاد به همسرت رو نداره

وای نه الان نیاری خیلی سخت تر میشه برات من دوتا شیر به شیر دارم روانی شدم

الان که بچت هنوز سه سالش تموم نشده باز میگه بچه دار شو؟؟
من که تنم میلرزه

ب شوهرت بگو تمام مسیولیتش و زایمانشو درداش بامنه اونوقت توچرا باید تصمیم بگیری؟

سوال های مرتبط

مامان اهورا و آرتا مامان اهورا و آرتا ۳ سالگی
چقدر خستم الان ۳ساله مادر شدم واسه پسرم همه کار کردم وقت گذاشت بازی کردم در هفته شده ی روزشو بردم پارک از حظر خورد و خوراک همیشه عالی بوده هیچ وقت نذاشت بد لباس بپوشه و شلخته باشه همه چیز خوب بود عالی بود خواستم از پوشاک بگیرمش باهاش خیلی خوب راه اومدم اما از دوسالگی ب بعد پسرم خیلی خیلی شیطون شد بازم من کنترلم بالا بود اکه بهش میگفتم بالا چشت ابرو شب خواب تداشتم از ناراحتی و عذاب وجدان اما الان ب مشکل برخوردم پسرم از دستشویی رفتن میترسه با اینکه راحت از پوشااک گرفته شد اما چند وقت خیلی میترسه امروز خواستم ببرمش ارایشگاه خون گریه کرد قبول نمیکنه هیج کس موهاشو کوتاه کنه خیلی لحباز و بد قلقه مجبورم واسه هرچیزی تهدیدش کنم تا ب حرفم گوش بده بچه دومم بدنیا اومده خودم خستم پسرمم خیلی شیطونه کار خطرناک میکنه منی ک خط قرمزم زد بودن الان چندباره بچمو میزنم ارامش ندارم خیلی تو فکر پسرمم از خودم بدم میاد عذاب وجدان دارم دلم روحم خستس همش میگم چرا بچم اینجوری میکنه چرا میارسه از خیلی چیزا چرا من نمیتونم خودمو کنترل کنم مثل قبل خواب تدارم از ناراحتی من جونم ب جونم پسرم بستس تحمل ندادن ببینم تو این شرایطه خودمم از ی طرف دیگه صبرم تموم شده نگران بچمم