چرا حس ميكنم دخترم دوستم نداره
تا باباشو ميبينه منو يادش ميره
تا تو جمع فأميل ميريم ديگه منو نميشناسه ،تو بغل همه أرومه ولي تو بغل من گريه ميكنه ،مادر شوهرمو كه ميبينه انگار مادرشو ديده آنقدر كه خودشو بهش ميچسبونه يا يه جوري مادرشوهرمو بغل ميكنه كه منو أصلا اينجوري بغل نكرده
ميدوني وقتي اين چيزارو ميبينم دلم خيلي ميگيره ،يه غم بزرگي ميشينه رو دلم ….نميدونم بايد چيكار كنم من با دختر خيلي خوب برخورد ميكنم اگه ادمي بودم كه با بداخلاقي ازش مراقبت ميكردم حق ميدادم به اين وضعيت

ی‌جورایی‌مطمئنه ک هستی.
و‌اینکه اونا احتمالا زیاد باهاش بازی میکنن اوتارو‌دوس داره.

میدونم سختت حست قابل درکت‌ولی ی پیشنهاد وقتایی م میره پهلو‌اونا تو هم ریلکس کن یه کم

دختر منم همینه ولی خب بازم توجمع بغل کسی بره از دوربرای من میخنده🤣
بنظر من طبیعی چون روزتا شب کنارمونن با مابازی میکنن آدمایه جدید میبینن هیجان زده میشن😍سخت نگیر عزیزم دخترت عاشقته😍

فکر میکنم ذات دختر این طوره تا یه سنی بعد از اون کنه میشه به خودت و پسر دقیقا برعکس این ماجراس

پسر منم دقیقا همینطوره من کیف میکنم میگم نگهش دارین دلش براتون تنگ شده چون منو خیلی میبینه بعد باخیال راحت چایی میخورم گلاب ب روتون دستشچیی میرم حمام میرم تاوقتی سرگرمه میزارم چند ساعتی ک پدر بزرگ مادربزرگشو میبینه حسابی بازی کنه باهاشون کیف کنه باز منم و خونه و پسرم وقتیم توخونه ایم از کنارم جم نمیخوره تا وقتی باباش بیاد بعد بیخیالم میشه اینکه ناراحتی نداره از خدا بخواه یه ساعت نگعش دارن باخیال راحت بتونی چایی یا غذا بخوری یا کار دیگه ایی انجام بدی

وای دختر من بخدا همینه

پسرمنم همینه جاریمو ۷یلی دوستداره اونم همیشه با خودش میبرش خونه خودمون تکراری میشه ب۰ه دلش میخاد بره جای دیگ جاریمم خیلی پسرمو دوست داره پسرم باباشو ببینه دیونه میشه میپره بغلش منم مشکلی ندارم چون پسر کوچلویی هم همین بود الا بزرگ شده از خودم کنده نمیشه بزرگ شن خوب میشن

دخترمنم دقیقا همینه من ک ازخدامم هس حداقل تاکسیو میبینه یا باباشو دست ازسرمن برداره والا ادم صب تاشب خسته میشه بزار یکمم بااونا باشه من ک مشکلی بااین قضیه ندارم🤣

وای عزیزم دختری منم اینطوری هستش
نمیدونم باهاش چی کار کنم همش پیش باباشه