۷ پاسخ

عزیزم آنقدر بچه درگیرت میکنه یادت میره

بهتره بعد از زایمان هم‌وقتی شوهرت نیست بری خونه مامانت ، تنهایی خوب نیست

منم شوهرم کارش جوریه تو ماه یک هفته شبکاری داره ولی خب کلا هی بقیشم انگار زیاد فرقی نداره....

من 8ماهمو تنهایی گذروندم
شوهرم صب تا شب سرکار
منو دیوارای خونه تنهابودیم🫠
اصلا اصلا نرو دنبال فکر ک درگیرت میکنه خودتو سرگرم کن

اگه اینجوری فکر کنی ک افسردگی میگیری

عزیرم اصلا به خودت اجازه نده بیکار بی و یا سکوت خونه رو بگیره.درکت پیکنم.خودتو با کاری سرگرم کن.فیلم ببین.کتاب بخون یا هر کاری که نزاره فکر و خیال کنی.
تو خدارو داری کنارت.

منم اونطوری میشم خیلی سخته انقد حمله اضطراب بهم دست میده دیگه از شوهرم خجالت میکشم بی‌صدا بلند میشم گریه میکنم

سوال های مرتبط

مامان دلانا مامان دلانا ۶ ماهگی
مامانا من حالم اصلا خوب نیس.. فک کنم افسردگی بعد زایمان اومده سراغم.. همش نگرانم دخترمو بد بغل کنم یا جاییش درد بگیره، همش نگرانم چیزیشش نشه یا مشکلی نداشته باشه.. رابطم با شوهرم بهم خورده البته خودشم بی تقصیر نیس کارایی کرد ک ناراحت شدمو دلم شکسته… دخترم کولیک و رفلاکس شدید داره بی خابی دارم هنوز بعد زایمان نرفتم خونه خودم ک باهاش تنها باشمو بتونم تنهایی از پسش بر بیام… فک میکنم نمیتونم مادر خوبی باشم خوب ازش نگهداری کنم فک میکنم تنهایی از پسش برنمیام ک شبا ساکتش کنم… این چند روز شبا گریه میکنه بیشتر مامانم ساکتش میکنه همش احساس میکنم مادر بدیم ک خودم نمیتونم دخترمو ساکت کنم.. اگه صبح یکی دو ساعت بخابمو مامانم ازش نگهداری کنه وقتی بیدار میشم عذاب وجدان میگیرم ک خابیدمو ولشکردم… خوب نمیتونم باهاش ارتباط بگیرم باهاش حرف بزنم… ‌همش ب این فک میکنم نکنه فک کنه مامانم مادرشه بجای من چون بیشتر بغل اونه… و هزارتا فکر و خیال و ناراحتی دیگه… شیر خودمو نمیخوره سینمو نمیگیره نوک سینم خوب نیس همش عذاب وجدان دارم ک نمیتونم بهش شیر بدم، میدوشم روزی یکی دوبار میدم.. انقد گریه میکنم میترسم شیرم خشک بشه..