۳ پاسخ

خیلی ویروس بدیه بچهام گرفتن دخترم نابود شد
حتی ابم نمیخورد
دوره درمانشم طولانیه
هرچی دارو میخورن انگار ک هیچ نمیخورن
مولتی بده با اب پرتقالو کباب
دخترم فقط اینارو میخورد ب زور

ببرش درمانگاه غریب سرم وصل کن ویتامین وانتی بیوتیک بزن بهترمیشه ما۴۰زوز درگیربودیم

عزیزم انشالله کوچولوتون زود خوب بشه ولی سعی کنیم هیچووقت با دیدن مشکلاتی که مردم دارن و ما نداریم خداروشکر نکنیم بنظرم کار درستی نیست و بشخصه من حس بدی میگیرم.درسته بیماری و مشکل واسه همه هست صبح که چشامون رو باز میکنیم بهتره اون لحظه واسه همه چی خدارو شکر کنیم

سوال های مرتبط

مامان لیام جان مامان لیام جان ۱۳ ماهگی
صدای آهنگی که میخونه«وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد»کل اتاق عمل رو پر کرده
ضربان قلبم به بالاترین حد ممکنش رسیده
و دو تا پرستار از دو طرف دستامو گرفتن که از شدت هیجان اون پرده ی سبزی رو که کشیدن تا من نتونم ببینم اون طرف چه میگذره رو کنار نکشم
من به پهنای صورت اشک میریزم
اشک شوق
من به شوق دیدار تو اشک می‌ریزم
و پرسنل اتاق عمل تحت تاثیر این همه اشتیاق با اشک هاشون همراهیم میکنن
بهشون میگم که تحت هیچ شرایطی بیهوشم نکنید
میخام لحظه تولدش رو ببینم
میخام بشنوم صدای نازشو
از پشت پرده به دکتر میگم زودتر دیگه
پس پسر من چی شد
بهم میخنده
میگه صبر کن دیگه دختر
حالا شروع نکردم
اما شوخی میکنه
به ثانیه نمیکشه که صدای نازت میپیچه تو اتاق عمل 
تو گریه هام میپرسم خانم دکتر مو داره بچم؟
می‌خنده ومیگه آره یه چیزایی داره
نفسی از سرآسودگی میکشم
آخه من هزار بار تو این نه ماه انتظار تو رویاهام دست کشیدم تو موهات و غرق لذت شدم
میگم بزارید ببینمش
میگن چشممممم بزار نافشو بزنیم
این چند ثانیه قد تموم عمرم طولانی میگذره
تو رو که میذارن رو صورتم همه ی وجودم گرم میشه
از عشق
از لذت
از همه حس های خوبی که تا امروز تجربه نکردم
میبوسمت
و میگم خوش اومدی مامان
آدم خوبی برای این دنیا باش پسرم
تو به دنیا اومدی مامان
و حالا یک سال از اون روز گذشته
یک سال از مادرانگی هام برای تو
یک سال پر از عشق وخستگی
چقدر خوبه که دارمت لیامِ من
مرسی که مال من شدی مامان
تو تولد دوباره ی روحِ منی
میلادت مبارک