۳ پاسخ

وای سوند وایییی از درد سوند
وای متنفرم هنوزم ک هنوزه بعد یک سال یادش ک میفتم دردم میگیره واااای وحشتناک بود وای افتضاح بود 😭😭😭

عزیزم خدا برات نگهش داره

واقعا ده سال بچه‌ نمیخاستی من عاشقققق بچم

سوال های مرتبط

مامان کیان مامان کیان ۱۲ ماهگی
کیان مامانم یکساله شد پارسال همچین روزی قرار بود برم سونو وزن که دیگه دکترم نامه عمل بده برا ۲۰ شهریور سز بشم با خوشحالی رفتیم سونو که دکتر گفت آب دور بچه کم شده ساعت ۹ شب برو بیمارستان برا سزارین اورژانسی من و بابات خوشکمون زد ولی دکتر مهربونم گفت خیالت راحت بچه ت سالمه رفتیم بیمارستان اما از شانس بد من وقتی آمپول بیحسی زدن پام پرید بالا و بیحس نشدم و بیهوشم کردن و من همیشه حسرت اینکه صورتتو بزارن رو صورتم تو دلم موند ساعت ۹ و ۲۰ دقیقه به دنیا اومدی وقتی من آوردن بخش گفتن بچه رفته ان ای سیو نفسش سخت بوده ۵ ساعت تو دستگاه بودی نمیدونی اون ۵ ساعت چی به من گذشت تا تو رو بیارن من هر دقیقه زنگ میزدم به بابات بره از پرستار بپرسه چرا بچمو نمیارن اونم هی می‌گفت میگن حالش خوبه تا اینکه ساعت ۲ ونیم شب گفتن ساک و لباس بچه رو بیارید داره میاد پیش مامانش انگار دنیا رو به من دادن آوردنت پیشم مثل ماه بودی مامان تولدت مبارک پسر کوچولو مو فرفری مامان میدونم مامان خوبی برات نیستم ولی تو با قلب کوچیکت منو ببخش مامان دوستت دارم پناه من
مامان نفسی مامان نفسی ۱۲ ماهگی
مامان می‌نویسم برات اینجا که بمونه به یادگار 🥹🥺


دقیقاً همین ساعتا بود که رفتیم بیمارستان
به محض رسیدن منو بستری کردن و گفتن باید همین امشب زایمان کنی چون کیسه آبت پاره شده

با کلی نگرانی و استرس و ترس و البته ذوق و شوق دیدن روی تو ،تو دلم فقط گفتم خدایا کمکم کن 🥺
ساعت ۹ شب بود که آمپول فشار بهم زدنو گفتن شدت دردت کمه و باید شدیدتر بشه و این بود آغاز بخشی از تجربه ی من از مادر شدن 🥲 دردا پشت هم شروع شدن همانا و دادوفریاد من همانا
تا اینکه ساعت دو و نیم شب گذاشتنت تو بغلم 🥹
انقد از قبل استرس اینو داشتم که مو داشته باشی و کچل نباشی و انقد پیش دکتر و ماما ها گفتم ، همین که بغلم گذاشتن گفتن ببین دخترت چه موهای خوشگلی داره از ما هم بیشتر داره ! 😅
وااای نگم از اولین دیدارمون
تو چرا انقد مظلوم بودی مامان ؟ چرا گریه نمی‌کردی ؟ چرا چشمات باز بود و همه جا رو نگاه میکردی ؟

من قربون اون نگاه کردنت برم ،من قربون اون خانومی و ساکتیت برم ،من قربون اون موهای رو سرت برم که تا دیدم ذوق مرگ شدم چون برات کلی گیره سر و کش مو و کیلیپس گرفته بودم مامانی ، و به ذوق دیدن این صحنه ها که موهاتو خرگوشی ببندم و تو برام دلبری کنی و منم قربون صدقت برم 🥹

قربون قدمت مامان
خوش اومدی
خوش اومدی ب زندگی من و بابایی

تولدت مبارک جان مامان
الهی که باشی ،الهی که باشم تا ببینم موفقیتاتو ، خوشحالیاتو، خنده های از ته دلتو، ذوق تو چشماتو 🥺 🫀 🥹
مامان ✨تیام مامان ✨تیام ۱۳ ماهگی
یکسال از روزی که به این دنیا اومدی و زندگی رو برامون یه رنگی دیگه کردی میگذره 🌈🥺🤩

وقتی ماه های اخر بارداریم بود همش تند تند مجبور بودم برم دستشوی اخرین شبی که توی وجودم بودی دم دم های صبح از خواب ناز بیدار شدم که برم دستشوی وقتی داشتم برمیگشتم به اتاق خواب یه لحظه پشیمون شدم و رفتم پنجره پذیرای رو باز کردم همونجا توی پزیرای دراز کشیدیم نمیدونم چجوری خوابم برد که یهو احساس کردم لباسم خیس شد ساعت ۶ صبح بود سریع خودمو به دستشوی رسوندم و شوهرمو صدا زدم و با ترس و لهره به ماما همراهم زنگ زدیم و گفت عجله نکن ولی دیگه وسیله هاتو اماده کن برو بیمارستان منم یه دوش گرفتم و یه فلاکس دمنوش زعفران و بقیه وسایل برداشیتم و راهی بیمارستان شدیم بعد از معاینه گفتن ۲ فینگرم و کارای بستری رو انجام دادین و تیام قشنگم ۶ عصر با زایمان طبیعی بدنیا اومد💫💐

🌹مرور خاطرات با همه ی سختی هاش برام شیرین ترینه 🌹 ایشالا دامن همه ی کسای که چشم به راحن سبز بشه💚
مامان فندق هام مامان فندق هام ۱۳ ماهگی
تو رو خدا هرکس پیامم رو دید برای صبر و ارامش من دعا کنه، دوقلوهام ذله ام کردن از اول اول که دنیا اومدن عذابم دادن تا الان که یک سالشون شده، به شدت بدغذان غذا نمیخورن شیر نمیخورن خیلی خیلی بهونه گیر هستن و دائم در حال گریه ان، فقط شلتاق میدن، من هنوز بعد از یک سال یک شب نخوابیدم دخترم تا صبح گریه کنه، از صبح بیدار میشه باز تا شب گریه میکنه فقط میگه بغلت باشم خیلی بهونه گیره، خیلی خسته ام، شوهرمو هیچوقت حلال نمیکنم کوچکترین کمکی بهم نمیکنه خونم همیشه بهم ریختش اصلا وقت نمیکنم مرتب کنم با ذلت غذا میپزم بچه هام نمیذارن یه حمام برم خیلی خستم گاهی که خیلی بهم فشار میاد میگم جفتشونم خفه کنم بعدم خودمو بکشم راحت بشم، کدوم مادری مرگ فرزندشو میخواد اینا منو به جنون رسوندن، از انصاف خدا به دور بوده دوتا رو یکجا گذاشت تو دامنم حداقل یکیش رو آروم سر راهم نذاشت هر دوتاشم مثل همن..... بیشتر از بچه ها از شوهرم ناراحتم انگار فقط بچه های منن، براش از خدا بدترین ها رو میخوام امیدوارم هیچوقت عاقبت بخیر نشه اون میدونه من چه عذابی رو دارم تحمل میکنم و با چه خون دلی دارم دوتا بچه رو نگه میدارم😭😭😭😭