۱۳ پاسخ

درست گرونیه هست اما تک فرزندی اصلا خوب نیست

آخ دقیقا دختر منم یه بچه باشه اصلا بمن نگاهم نمیکنه عاشق اینه که با یکی بازی کنه منم خیلی دلم میسوزه خیلی گناه دارن منم اگر بخوام بچه بیارم فقط دلیلش تنهاییشه ..

منم اصلا تک فرزندی دوست ندارم ،همیشه هم بچه ام با نوه های صاحب خونه مون بازی میکنه و اونا میرن میگه من با کی بازی کنم من هیچ دوستی ندارم ،منم خیلی ناراحت میشم واسه همین با وجود مخالفت همسرم برای بچه دوم بالاخره بعد از چندین ماه راضی شد برای دومی اقدام کنیم اما حالا که چند ماهه اقدام کردیم و خبری نیست همه ازمایش و سونو هم اوکی بود ،حالا دکتر گفت تا چند ماهه دیگه اشکال نداره بعد اگه نشد بیا ،دعا کن بشه ،من اصلا تک فرزندی رو دوست ندارم

بله پسرمن جدیدا خیلی ازتنهایی اذیته و منم اذیت میکنه من کلا قصدداشتم بچه دوم بیارم ولی حالا دیگه مسمم تر شدم

اره دیگه بچه از ۳ سال به بعددیگه می فهمه گه همبازی چیه دختر من که قشنگ میگه میخوای یه نی نی بیاد لباس کوچولوهامو بپوشه🤣
میدونم سخته خیلی دومی روآوردن ولی قصدشودارم برای سال آینده توکل به خدا.تازه شوهرم که میگه ۳ تا میخوام🥲

من همیشه خودم با گیسو بازی می‌کنم و خیلی اذیت میشم حتی اگه وسطش برم ناهار درست کنم اشک میریزه میگه بیا بازی کنیم همه میگن خودت عادتش دادی ولی چیکار کنم بچم فقط امیدیش ب منه

تک فرزندی خیلی خوبه و خودت با بچت بازی کن
منی ک دومی رو آوردم میگم تک فرزندی عالیه

اخه اینقدم گرونی هست

تازه هروز هم ی ویروس حدید میاد ادم دلش میلرزع یکی دیگ بیاره

من انقد خودم با دخترم بازی میکنم اصلا کمبودی اینو نداره ک با کسی بازی کنه .

دخترم خودش هم خیلی بازی میکنه با عروسکاش .

دختر من اصلا اینحوری نیست ک بگه بیا بامن بازی کن خودش بازی میکنه منم خودم دوست دارم باهاش بازی کنم


ولی من عاشق بچه ام شوهرم اصلا زیر بار نمیره

منم تک فرزندی دوست ندارم اما فعلا درگیر درمان سنگ صفرام و کبد چرب هستم با وجود سنگ صفرا بچه دار شدن جایز نیست

پسر من که همش میگه دوستش بیا بازی دوستش بیا خیلی دلم براش میسوزه خیلی ناراحت میشم

پسر منم همینه یکی بیاد رفتنی خیلی ناراحت میشه حتما باید یکی باشه تا باهاش بازی کنه یا منو باباش یا یه هم بازی

دختر اول منم زیاد به من می‌گفت بیا بازی کنیم ولی دومی اصلا تا الان به من نگفته چون همش دنبالش خواهرشه همش با اونه فقط اگه این دعواهاشون نبود عالی میشد

سوال های مرتبط

مامان راد مامان راد ۳ سالگی
سلام
ما پریروز خانه بازی بودیم
هنوز تو شوکم، امیدوارم خدا بهمون عقل درست حسابی بده تا در امان باشیم
منو پسرم داشتیم بازی میکردیم که یک گروه ۵ نفره مادر با بچه‌های یک و نیم ساله و دوساله تشریف آوردن که ای کاش تشریف نمیاوردن🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

یکیشون با همسرش اومده بود که در واقع مثل خواجه حرمسرا بود

جریان از اینجا شروع شد که منو راد تو اتاق ماسه بازی بودیم که این زن و شوهر با بچه‌شون اومدن و بچه رو گذاشتن داخل ماسه‌ها و منم سرگرم بازی و فیلم گرفتن از پسرم که یه لحظه سرمو بالا گرفتم که دیدم این زوج دارن همو بصورت عجیبی ماساژ میدن😂🫣
خیلی انتحاری بچمو زدم زیر بغلمو بردم یه اتاق دیگه
اونجا داشتیم بازی میکردیم که یکی از مامانا ازم پرسید اینجا محیطش خوبه؟
براش توضیح دادم که خانه‌های بازی اطراف این امکاناتو نداره بعد پرسید شما همیشه میاین اینجا که یهو اون آقا اومد بعد نمیدونم چرا به این خانومه گفتم همسرتون کارتون داره
که بعد از صحبتهاشون و مکالمه بسیار بسیار عجیبشون و رفتن یارو، خانومه خندیدو گفت نننننه دوست پسرمه🫢🫣
خلاصه
دوباره بچمو زدم زیر بغلمو رفتم تویه اتاق دیگه که تنها باشیم

هنوز چند دقیقه نگذشته بود که آقاهه اومد داخل اتاق، می‌خواست سر حرفو باز کنه که من پاشدم یجورایی هم عصبانی و هم وحشت زده بودم تو این محیط!!! ماله بچه‌هاست!!!
رفتم کتری برقی رو برداشتم به پسرم گفتم دکمه‌اشو بزنی صدای آب جوش میده
که زل زده بود بهمون، سلام کرد گفت میتونم وقتتونو بگیرم، گفتم نه
مامان نهال🌱 مامان نهال🌱 ۳ سالگی
خب ادامه ي فرآبند مهد رفتن نهال
روز سوم :اولش مربي خودش نيومده بود با يه خانم ديگه كه دقيقا نميدونم سمتش چي بود ولي كلا حواسش به همه چيز و همه كس بود اخت گرفته بود بدون اينكه منو نگاه كنه رفت تو اتاقي كه توش بچه ها داشتن بازي ميكردن و يك ساعت اونجا بود (اومد سراغم كه مطمئن بشه هستم يه بغل كوتاه دادم و رفت (يكم سخت رفت )(تا ميشه ارتباط لمسي و چشمي تو مهد بايد كم باشه )
بعدش مربيش اومد با اون هم رفت طبقه ي بالا كتابي كه مثلا براي مهد بود رو نشونش داد كه ارتباطه شكل بگيره
تايم نهاري،نهار نخورد و برگشتبم خونه
روز چهارم :از صبح كه بيدار شد حوصله نداشت اونجا هم برخلاف هميشه همكاري نكرد و نه بالا رفت نه با مربي ارتباط زيادي گرفت
فقط ميومد دور و بر من مدير مهد كتاب داد دستم كه سرگرم كنم خودمو باهاش باز نشست كنارم و مدام كتاب مورد علاقه شو ورق ميزد و هرچي بهشون پيشنهاد ميدادن ميگفت نه !!!
باز نهار نخورد
فردا روز پنجمه و ديگه بايد ثبت نام بشه (مالي )
اميدوارم كه زودتر جذب بشه