خب ادامه ي فرآبند مهد رفتن نهال
روز سوم :اولش مربي خودش نيومده بود با يه خانم ديگه كه دقيقا نميدونم سمتش چي بود ولي كلا حواسش به همه چيز و همه كس بود اخت گرفته بود بدون اينكه منو نگاه كنه رفت تو اتاقي كه توش بچه ها داشتن بازي ميكردن و يك ساعت اونجا بود (اومد سراغم كه مطمئن بشه هستم يه بغل كوتاه دادم و رفت (يكم سخت رفت )(تا ميشه ارتباط لمسي و چشمي تو مهد بايد كم باشه )
بعدش مربيش اومد با اون هم رفت طبقه ي بالا كتابي كه مثلا براي مهد بود رو نشونش داد كه ارتباطه شكل بگيره
تايم نهاري،نهار نخورد و برگشتبم خونه
روز چهارم :از صبح كه بيدار شد حوصله نداشت اونجا هم برخلاف هميشه همكاري نكرد و نه بالا رفت نه با مربي ارتباط زيادي گرفت
فقط ميومد دور و بر من مدير مهد كتاب داد دستم كه سرگرم كنم خودمو باهاش باز نشست كنارم و مدام كتاب مورد علاقه شو ورق ميزد و هرچي بهشون پيشنهاد ميدادن ميگفت نه !!!
باز نهار نخورد
فردا روز پنجمه و ديگه بايد ثبت نام بشه (مالي )
اميدوارم كه زودتر جذب بشه

۷ پاسخ

مهدکودک مریض نشه ویروس بچه ها رو‌میندارهمن گذاشتم بهار تابستون بفرستم الان همه جا مریضیه

من دخترم دو س ماه دیگه ۳ سالش میشه
فقططط یروز بردمش مهد
آنچنان قشقرقی بپا کرد
عروسگ اینو میخاست.خانه سازی اونو میخاست دفتر اینو میخاست مدام گریه
مدیر مهد گفت خداحافظ تا دوسال دیگه😑😂

بهش زمان بده گلم
مالی رو پرداخت کن مسئله ای نیست
حتی احتمال داره روند جذب یک یا چندماه طول بکشه

منم دوس دارم بزارم دخترمو ولی شنیدم میگن رسیدگی ندارن☹️

دختر من عاشق مهده از مهر فرستادمش .بدترین تصمیم عمرم بود
انقدر مریض میشه که خودم به غلط کردن افتادم
کلا دو روزه جذب میشن
همه چیز خوبه ها یادگیری بازی با همسنا چیزای جدید و امان از مریضی امان

الان ویروس جدید اومده و خیلی ام خطرناکه والا ما الان از ترسمون کلا با کسی رفت و‌امد نمیکنیم زیر ۵سال دکتره گفت خیلی خطرناکه

فقط انگشت شستش 🤣

تصویر

سوال های مرتبط

مامان 🌙ماهور♥ مامان 🌙ماهور♥ ۳ سالگی
میخواستم تجربم رو بگم....


من تو شهر غریب دارم زندگی میکنم همسرمم همیشه سرکاره هیچوقت خونه نیست ن جمعه ن تعطیلات منو ماهور همیشه باهمیم از اول اونقدر ماهور پیشم بوده کاملا وابسته هست یعنی ۱دقیقه هم دور نمیشد
چند ماهی میشد که من کاملا عصبی بودم چون بیشتر از حد وابسته بود نمیزاشت دستشویی برم غذا بخورم دیگه احساس افسردگی میکردم حالم خوب نبود چون همسرم هم بخاطر کارش اکثرا شبها میاد دیگه تصمیم گرفتم مهد کودک ثبت نام کنمش اولین روزها میرفتم تو مهد میشستم که ماهور یکم با محیط ارتباط بگیره خدارو شکر الان دیگه راحت شدم میتونم هم مادر خوبی باشم براش (چون اعصابم آرامتر شده هم برای خودم وقت بزارم)
الان کتابخانه واستخر ثبت نام کردم گاهی پیاده روی هم میکنم
به نظرم اگه بتونید ی مهد قابل اطمینان پیدا کنید خیلی خوبه

اینم بگم ماهور کمتر بهانه گیری می‌کنه
اینقدر تو مهد بازی می‌کنه که میرسه خونه نهار میخوره تا عصر می‌خوابه
قبل از این با ی قاشق دنبالش بودم بهش غذا بدم الان خودش غذا خور شده
میشه گفت یکم آرامش بهم برگشته بهتون پیشنهاد میکنم اینکار رو بکنید
مامان نهال🌱 مامان نهال🌱 ۳ سالگی
سلام مامانا اونايي كه تاپيك قبلي هاي منو ديدن و جواب دادن ميدونن كه من تو اين سه هفته دغدغم مهد رفتن نهال بود و پذيرفتن مهد.
كه خداروشكر بعد از يك هفته اكي شد
ولي چيزي كه فكرشو نميكردم اتفاق افتاد
نهال از وقتي مهد ميره مقاومت عجيبي به نگه داشتن جيش و پي پي پيدا كرده طوري كه اوايل اونجا هفت ساعت اصلا جيش نميكرد تا بياد خونه جديدا هم تو شلوارش جيش ميكنه اين موضوع به خونه هم كشيده دارم ديوونه ميشم اين همه تلاش كردم دخترمو اصولي از پوشك بگيرم موفق هم شده بودم الان سر اينكه اين دو تا اتفاق پشت هم افتاد بچم كلا قاطي كرده
با مشاور مشورت كردم ميگه صبوري كن و تشويق اونجا هم ديروز گفتن دوباره پوشك بشه ما خودمون ميگيرمش از پوشك
باز از مشاور پرسيدم گفتن به هبچ عنوان اين كارو نكن
حالا از شما راهكار ميخوام تجربه يا پيشنهادي داريد ؟
اگه مفيد باشه خدا شاهده مژدگوني ميدم بهتون
بچم انگار از دستشويي بيدار شده نه كارتوناشى دوست داره نه كتاباشو كه در مورد دستشويي بود
عين صندلي جيش خونه يكي ديگه براي مهدش خريدم باز انگار نه انگار🥺