۲۲ پاسخ

دلم خواست رو میزت بشینم مشق بنویسم🙂🚶🏻‍♂️🌱

اگر تو این روزهای اول بتونی برنامه ریزی کنی و یک زمانی رو حتما برای خودت قرار بدی و طوری رفتار کنی که همه این رو بپذیرن
در ادامه هم همین میشه

بچه داری سخت نیست
درکنار بچه داری همزمان باید غذا درست کنی به خونه زندگی برسی به خودت و همسرت برسی دراین کنار شاغل هم باشی اونش سخته👌🏾👍🏽

میزتو کجا گرفتی🤪

فاطمه من نمیتونمممم خیلی ضعیفم هنوز
تازه پسر بزرگمم ابله مرغون گرفته😔

ما زنا قدرت زیادی داریم که حتی فکرشم نمیشه کرد🙇🏽‍♀️

آفرین مامان جان

آفرین عزیزم هرچی سخت بگیری سخت تر میگذره

چقده مداد رنگی و ماژیک🤤😂

من هنوز رو روال نیومدم
فعلا فقط غذا میپزم و بچه داری میکنم
لباسا هم میریزم لباسشویی و.....

واقعا سه ماه اول سخته بغدش انگار چهل ساله مادرشی

بسیار عاااالی عزیزم ببخشید یک سوال شماهم نزدیک زایمانتون انگار هیچ کاری نمیتونسید انجام بدید و فقط منتظر تولد نی نی هستین ؟اونم طبیعی ک تایم مشخص نداره خ سردرگمم

چقدر وسیله هات کیوووتههه😍

چه وسیله ها گوگولی داری🥲😍

۱بچه میشه به خودت رسید ولی ۲تا ک بشن دیگ زامبی میمونیم😰🤦‍♂️🤦‍♂️

خیلی عالی آفرین مامانی
رقصیدن هم امتحان کن 🥰😂

آفرین مامان😍بهترین کار همینه که از جا بلندشی
هرچقدر خودتو بندازی سخت تر میگذره

منم تازه تازه بعد ۵۰ روز دارم سعی میکنم یه اوقاتی رو هم به خودم اختصاص بدم
البته اگه دخمل خانوم بزاره

بهترین کارو میکنی عزیزم مهمترین کار اینکه به خودت برسی و علایقت
چون اعتقادم اینکه یه مادر شاد میتونه بچه های خوب و شادی رو تربیت کنه 🥰
و سعیم اینکه مادر شادی باشم

بسلامتی عزیزم ایشاالله منم بتونم ازپسش بربیام

افرین دقیقا 👌

کاش منم بتونم🥲

سوال های مرتبط

مامان توت‌فرنگی👼🏻🍓 مامان توت‌فرنگی👼🏻🍓 ۳ ماهگی
سلام
میتونم بگم امشب دومین شبی که مادر شدن برام خیلی سخت شده
اولین شب ، شبی که پسرمو ختنه کردم ، بیقراری و درد کشیدنش داشت دیوونم می‌کرد .
دومین شب ( یعنی امشب ) شبی که پسرم سرما خورده
نمیدونستم کجا حرفامو بگم ، اینجا فقط به ذهنم رسید
دارم با هر گریه‌ش گریه میکنم...
هیچ وقت این احساس رو تجربه نکرده بودم تا الان که با درد کسی منم درد بکشم
عمیقا احساس ناکافی بودن میکنم ، احساس میکنم که مادر خوبی نیستم ، حتی میتونم بگم احساس تنفر پیدا کردم نسبت به خودم .
تو ذهنم هی با خودم میگم فقط ۴۱ روز از اومدن پسرم گذشته اما نتونستم مراقبت کنم ازش و اون داره درد میکشه و اذیته
کلافه شدم ، نمیگم کم آوردم .... نه کم نیاوردم
یعنی نباید کم بیارم من هنوز باید مراقبت کنم ازش باید خیلی چیزا رو بهش نشون بدم باید خیلی احساس هارو باهم تجربه کنیم
نمیدونم فقط توی این شرایط چیکار کنم
دکتر خوب بردم...
دارو هاشو دادم...
شیر دادم ، آروغشو گرفتم ، پوشکشو تعویض کردم ، دمای اتاق رو مناسب کردم ، بخور گذاشتم و الان خابیده...
و الان دارم نفس هاشو چک میکنم
حقیقتا میترسم...
شاید یک سرماخوردگی ساده باشه اما من‌میترسم...

00:16
27 آبان ۱۴۰۳ _ ۴۱ روز تمام
مامان اقا سید هامین مامان اقا سید هامین ۱ ماهگی
تجربه سزارین پارت ۵
ساعت ۹ پرستار اومد و گفت که شربت و چیزای شیرین بخور که باید راه بری ، راه رفتنش اصلا سخت نبود ، درد کمی داشت، یکم دولا دولا رفتم تا سرویس بهداشتی بعد با شورت و نوار بهداشتی که خودم با کمک پرستار گذاشتم رفتم بیرون واسه راه رفتن...
خلاصه اصلا نگران نباشید ، راه رفتن اول اگر خوب استراحت کرده باشید اصلا سخت نیست
همون شب هم شکم خودم کار کرد ، هم شکم پسرم ، فردا صبح هم ازمایش زردی ازش گرفتن و ساعت ۲ هم مرخص شدیم
خلاصه اگر باز برگردم عقب صد در صد سزارین رو تو همین بیمارستان با همین دکترم انتخاب میکنم .👍🏻
الان هم بعد از یک هفته فقط یکم موقع بلند شدن درد بخیه دارم، چون استراحتم تو خونه به خاطر اینکه پسرم درست شیر نمیخوره و استرس دارم کم بود و اینکه زیاد نمیتونم غذا بخورم انگار هنوز معده و اینا برنگشتن سرجاشون ، همین 🤗
خلاصه پسرم ۳۷ هفته و دو روز با وزن ۲۵۰۰ به دنیا اومد و با اینکه وقت نشد امپول بتامتازون بزنم دستگاه نرفت خداروشکر🧿🤲🏻
اما خب الان چون کوچولوئه واقعا سخته نگهداریش 🥺
بهترین و راحت ترین مراحل بچه دار شدن از نظر من به ترتیب :
بارداری ، زایمان ، بچه داری 🥴
پیشنهادم بهتون اینکه حتما هفته های اخر ارامش داشته باشید 💪🏻✌🏻
مامان مَهوا🌕 مامان مَهوا🌕 ۱ ماهگی
پارت۵
دیگه از اون روز تا همین یک هفته پیش شیر خشک ندادمش و هفته قبل همون شیر خشک گیگوز رو بهش دادم و خداروشکر مشکلی پیش نیومد.
روز بعد هم که مرخص شدم اومدم خونه، تا روز سوم خیلی اذیت شدم و همیشه شیاف میذاشتم، برای شیردادن واقعا اذیت بودم... اما بهبودم رو کامل حس میکردم... روز ۵ ام دردام کمتر شده بود اما بازم سوزش رو داشتم...
دیگه از روز ۸ و ۹ خب بهتر شده بودم اما خوب خوب نه!
اما تونستم روز دهمم با قطار از تهران تا نیشابور بیام.
تا روز ۱۵ یا۱۶ برای بلند شدن و دراز کشیدن دردی رو حس میکردم که با احتیاط کارامو میکردم.
الان که ۲۱ روزه عمل شدم تقریبا خیلی خیلی بهتر شدم، فقط کمرم کمی درد داره و برای بلند شدن باید به پهلو برگردم و تا بتونم بلند بشم...
✅اینم ی توضیح کامل از پروسه سزارین از روز اول تا امروز✅
من با روسری شکمم رو میبندم و راضی هستم، چون گن که استفاده کردم و خیلی تنگ بود، باعث شد درد بخیه هام بیشتر بشه درصورتی که خوب شده بودم اما به خدی دردم رو زیاد کرد که مجبور شدم از شیاف استفاده کنم.
الانم نمیگم کاااملا خوب و بی درد هستم، اما خداروشکر از پس بیشتر کارای خودم و مهوا برمیام. وقتی در عرض ۲۰ روز بهبودم اینطوری پیش رفته،انشالله تا روز چهل بهتر از الانم میشم.
اگر تاپیکامو ببینید، من به حدی درد داشتم که همیشه کلافه بودم. توی خونه گریه میکردم و میگفتم من دیگه خوب نمیشم... اما خداروشکر گذشت...