۷ پاسخ

بخدا اینچیزا اشتباه هست من خودم بچه بودم چون جدا از مامانم خابیذم یه استرس و ترس جدایی تو جونم هست هنوز ک هنوز اون ترس تنها خابیدن رو دارم چه شبهایی ک تا صب از ترس خاب ب چشمم نمی‌رفت یه خاب راحت نداشتم الان پسرم و خودمون تخت داریم ولی هممون کنارهم رو زمین مبخابیم تا خودش نخاد جداش نمیکنم

شما همچنان رو زمین بخواب
ولی بهش بگو تو رو تخت خودت بخواب
کم‌کم عادت کنه که مستقل تو جاش بخوابه
بعد دیگه کم کم جا ننداز تو اتاقش
کنار تختش بشین تا خوابش ببره
سخته ولی شدنیه
عادتی که تو چهار سال و نیم به وجود اومده
به راحتی و زمان کوتاه کنار گذاشته نمیشه
باید صبور باشی
مرتب براش قصه هایی بگو که مربوط به این موضوع و بزرگ شدنش باشه

سلام عزیزم اول اینکه سعی کن حسابی احساس خواب آلودگی کنه و بعد ببرش برا خواب تا خوابش سنگین بشه و مدام بیدار نشه...بعدم شما ۴ سال پیشش خوابیدی یهویی از پیشش برین قطعا خیلی براش سخته پس بزار اول به تختش عادت کنه بعد شما تشک خودت رو هر دفعه یکم از تختش دورتر کن تا مثلا دیگه نزدیک در اتاق که شدی بگو مامان من تو سالن میخوابم و کم کم باز فاصله بگیر و دیگه از اتاق تختش تعریف کن چقد خوبه اتاق داری چقد تختت خوشگل و نرم کاش منم میتونستم تو اتاق و تخت خودم بخوام و کم کم بگو میشه امشب من رو تخت خودم بخوابم ولی بهش یادآور شو که هرموقع به من احتیاج داشتی قطعا میری پیشش و تنها نیس من خودم همچین پروسه ای رو نزدیک دوسال طول کشید هنوز هم که هنوز شبا صدام میکنه میرم پیشش بهش اطمینان میدم که هستم یا حتی بعضی اوقات میزارم تو اتاق خودم بخواب اما نه هرشب شاید در سال ۵ بار این اتفاق بیفته

من که تا ۷ سالگی تصمیم ب جدایی ندارم.بعدش دیگه خودشون جدا میشن.....من خودمم این مدلی بودم.همسرم هم همین طور

من پسرمو شبا خابوندم تو اتاقش ۱سال و نیم تنها خابید ولی باز برگشت پیش من الان پیش من میخابه

پسر منم اینجوریه نصفه شب صدام میکنه میرم تو اتاقش میخوابم البته کوچکتر که بود میرفتم پیشش میخوابید میومدم اتاقم ولی جدیدن تنبل شدم همونجا میخوابم پسر منم دوسداره رو تشک بخوابه تختشو دوسنداره اگه پسرت اینجوریه میتونی تو همون اتاقش رو‌تشک بخوابونیش بعدم یمدت طول میکشه جدا کردنش چاره ای نیس باید تحمل کنی

اولا اگرتاصبح راحت میخوابه وبیدارنمیشه نیازی نبود توضیح بدی قراره بری ازاتاقش تاخواب میفتاد آروم میومدی بیرون، دوما پیشنهاد میکنم صحبت های دکترسعید عزیزی دراین مورد روگوش کنی من به شدت حرفش به دلم نشست

سوال های مرتبط

مامان نازنین‌‌زهرا💗 مامان نازنین‌‌زهرا💗 ۴ سالگی
فکر می کردم دخترم بزرگتر بشه خیلی از کارا رو انجام بده
ولی هرروز بیشتر مطمئن میشم اشتباه میکنم
مگه نمیگن بسته به سنشونو تواناییشون بهشون کار بدین انجام بدن تا وظیفه شناسیو مسئولیت پذیری رو یاد بگیرن

چرا هرروز بدتر نمیتونم
پسر دو سالمو میگم این اسباب بازیتو ببر بزار کمد میبره میشینم لباسا رو تا بزنم پسر دو سالم لباساشو میبره میزاره کشوی خودش
ولی دخترم انگار نه انگار
دو روز نیست اتاقو ریختیم بیرون تمیز کردیم میگفته وااای خونمون خیلی تمیز شد ولی باز انگار نه انگار
مداداشو نمیخواد جمع کنه لباسای خودشو نمیخواد برداره بعد هفته ی پیش رفته به مادرشوهرم گفت مامان بزرگ شما باید ی روز بیای خونمون به مامانم کمک کنین خونمونو تمیز کنه😦بهش گفتم لازم نیست مامان بزرگ بیاد شما خودت کمک کنی تمیز میشه میگه نه داداشی بهم میریزه داداشی وسایلو میاره😦
امروز گفتم ی جور دیگه رفتار کنم بلکه توجه کنه
سه روزه جوراباش وسط پذیراییه میگم ببر بزار ماشین لباسشویی 😐 درخواست گوشی و تلوزیون داشته بهش ندادم پاشد رفت اتاق گفت من میرم بخوابم منم گفتم خوب بخوابی
بچه ای که سال به سال ظهرا نمیخوابیده رفتم دیدم واقعا خوابش برده😐