۵ پاسخ

ببخشید ولی با اینکه میگین استرس براش سمه چه اصراریه حالا تنها بخوابه یه مدت دیگه تحمل کن تا خودش بخواد جدا بخوابه

تختشو بیار تو اتاق خودتون .

من کنار پسرم میخابم تا اونم بخابه بعدش میرم اتاق خودم تنهایی اصلا نمیخابه میگه میام پیش تو بخابم
اکرم زود خوابش بیاد اول همه جارو خاموش میکنیم بعد اینکه خوابش برد میزم بیرون تلویزیون اینت رو روشن میکنم

من دخترمو تا خودش نخواد جدا نمیکنم! چرا لحظات باهاش بودن رو از دست بدم، رو دستم می‌خوابه میگه خیلی دوست دارم خوشحالم تو مامانمی خدایا مرسی مامان رو دادی ب من و این حرفا چطور از اینا بگذرم! روانشناسی زرد رو هم قبول ندارم از ۶ماه جدا کن و هرچه زود تر جدا کن و ...
این بچه ها مهمون امروز فردای خونمون هستن از وجودشون لذت ببریم
ببین خودمم تا ۶ یا ۷ سالگی پیش مامانم خوابیدم بعدش با اصرار خودم رفتم اتاقم تنها خوابیدم پس اینکه میگن دیگه نمیره چرته یا حتی اگر بچه ای مقاومت کنه بهتره بعد ۶ سالگی وقتی میخواد مدرسه بره آروم آروم جدا کرد! الان که شما شروع کردی اوج دلبستگیشه

پیش خودتون بخوابونش کاملا مشخصه از جدا خوابیددن استرس میگیره

سوال های مرتبط

مامان زینب وریحانه مامان زینب وریحانه ۴ سالگی
اونایی که ۳تا بچه ۲تا بچه دارید چجوری بچه کوچیک میخابونید.من دیگه کم آوردم ما خونمون ۶۵متر وکوچبکه کلن یه اتاق خواب داریم.من ظهرا به دختر بزرگم میگم برو اتاق بازی کن خواهرت خابید میام پیش تو هی میپرسه میای میگم آره.دیدم نه هی میره اتاق میاد صدامزنه مامان بیا.منم گفتم بیا گوشی بگیر برو اتاق کارتون ببین یه یک هفته خوب بود میموند اتاق اینم میخایید یک ساعت بعد یک هفته یکدفعه گفت من ازاتاق میترسم نمیرم تنها میخام پیشتون کارتون ببینم گفتم باش پیشمون دراز میکشه اما هی حرف میزنه مامان این چیه مامان این چی گفت مامان مامان هی من میگم بعدا حرف می نیم بزار بخابه اما انگار نه انگار‌.دختر کوچیکه هم یک هفته لج کرده نه ناهار میخوره نه صبحانه ظهرم خوابش میاد گشنشه هی سینه میخوره اونم فقط یه سینه سیر نمیشه هر نیم ساعت بیدارمیشه گریه میکنه من یا دارم روپا میخابونم یا سینه دهنشه تا یک ساعت بخابه.بزرگه هم هی میره میاد میره میاد مامان مامان. بخدا کوچیکه نخابه پدرم درمیاره دیگه نمیمونه زمین میگه فقط بغلم کن راه برو‌.منم آرتروز گردن دارم یزره بغل میکنم دیگه نمیتونم دستم وگردنمو تکون بدم.هرمدل بگید بزرگه رو گل میزنم.امروز کوچیکه خابید رفتیم اتاق خواب داشتیم بازی میکردیم که بیدارشد کفتم بمون ادامه بازی بکن من خواهرت خابید میام همین که اومدم بیرون اومد واستاد دم اتاق هی آروم گفتم یا برو اتاق یا بشین رومبل هی صدا میزنه مامان مامان ۵بار حرفمو تکرار کردم یا برو اتاق یا بشین رومبلی دختر کوچیکه هم به اون نگاه می‌کرد آخر دادزدم چرا هی صدامیکنی یا بیا بشین یا برو دیگه نمیفهمی مگه.کوچیکه هوشیار شد تازه ۱۰دقیقه خابیده بود