۱۰ پاسخ

حق کاملا با شماست.حق ندارن با بچه اتون بد صحبت کنن.من با برادر و برادرشوهرام خیلی صمیمی هستم ولی اونا هم اجازه ندارن با دخترم بد رفتار کنن

نمیدونم حرفی که زده چی بوده ولی به نظرم سخت نگیر ایطور روتون توهم بازمیشه بچه فراموش میکنه این‌چیزا رو ناراحتیش براخودتون میمونه

حق با شماست .ولی مردها دوست ندارن که ما از خانواده شون بد بگیم بهشون بر میخوره

گفتم چرا اینقدر جواب دادن چون مربوط به مادر شوهره اما بیشتر وقت ها یا نظر می‌خوام همه میبینن اما دریغ از یک پاسخ

بستگی داره چی گفته باشن

دقیقا مشکل منم جاریم و برادر شوهرم بود
خیلی رفتارای عجیب و غریب و پر از حسد و کینه با بچه سه ساله من میکردن
حسادت داشتن

منم مشکل شما رو داشتم گلم
شوهرمم پشتشون میگرفت
منم قطع ارتباط کردم برای آرامش خودم چون خیلی حرص میخوردم
شوهرمم دیگه متوجه شد کارش اشتباه بوده که بی دلیل طرف اونا رو مبگرفت
هرجا حالت خوب نیست نرو

رفتار همسرت برای من عجیبه،بقیه رو نمیدونم. چون شوهر من اولین نفری که بخاطر شاهان میوفته جلو روی همه،دیگه نوبت به من نمیرسه.
بنظرم حرف تو درسته،اول از همه هم اینو به شوهرت بفهمون
لازم نیس سر همه چی دعوا راه انداخت،میشه با سیاست حدشو نشونش بدی با بچت درست رفتار کنه

با شوهرت نمیخاد بحث کنی‌فقد بگو که در جریان باشه.اما دفعه بعد خودت تذکر بده اونم خیلی زیرکانه بدون دلخوری

بهش گفتم اگه مامان و بابات یه حرفی بزنن حرفی نمیزنم چون خونشون میریم بچم شیطونی میکنه خسته میشن حق دارن ولی خواهر و دادشت حق حرف زدن ندارن

سوال های مرتبط

مامان گل پسر👶
ایران مامان گل پسر👶 ایران ۴ سالگی
سلام امشب با داداشم رفتیم پارک شوهرم نبود بعد ی دوتا پسر که چند سال از پسر من بزرگتر بودن هیکلی جلو سر به پسرم گفتن برو پی کارت برو خونتون پسرم ناراحت اومد به من گفت منم گفتم برو بازی اگه بازم گفتم بگو خودتون برید منم میخواهم بازی کنم پسرم رفت من زیر نظر داشتمش که پسرم از سراسر رفت بالا اومد پایین باز جلوش گرفتن من فوری بلند شدم خودم به پسرم برسون تا رسید ن من بزرگ زد تو کمر پسرم محکم طوری که پسر افتاده با صورت تا منو دیدن دویدن واقعا مادر چیه و منی که هرگز همچین روی از خودم ندیدم یعنی تو شوکم که این من بودم این رفتار کردم خلاصه منم دویدم دنبالشون شاید اگر دستم بهشون می‌رسید تکیه پارشون میکردم رفتن پیش پدر مادرشون منم رفتم بالاش.ن اومده میگه چته خانم خجالت نمیکشی با این هیکلت افتادی دنبال بچه ها منم گفت که اینجوری البته با عصبانیت زن برگش گفت خوب مواظب بچت باش دیگه نفهمیدم هرچی فحش به دهنم اومد براشون کردم اومدم خونه هنوز اون منی که تا امشب ندیده بودم جلو چشم باور نمیکنم من بودم دیگه بماند داداشم رفت صحبت کرد اینا نمیدونم ی جوری حالم تو شوکم😥🥺
مامان نفسم و پسرم💚 مامان نفسم و پسرم💚 ۳ ماهگی
سلام خانوما من به دخترم از اول شیرخودمو دادم با شیرخشک ولی شیرخشک روزی یبار بهش میدادم وزن گیریش عالی بود تا سه ماهگی دقیقا سه ماهگی اعتصاب شیر کرد هم سینه رو نمیگرفت هم شیشه رو دیگه من شیشه بهش ندادم و سینمو گرفت ولی خب دیگه خیلی شیر نخورد دکتر هم سر کولیکش گفت این خیلی شیرمیخوره دل دردش بیشتر میشه بهش پستونک بدید دیگه پستونک و شیشه و سینه من میخورد که وقتی اعتصاب شیر کرد من پستونک و شیشه رو کم کم قطع کردم ولی باز شیر خودمو دیگه مثل قبل خوب نخورد و وزن نگرفت خوب منم شیرم کم شد تا قبلش زیاد بود خلاصه این دخترمن خیلی لاغر موند نه با غذا خو گرفت نه با شیر. الان سر این بچه شوهرم میگه اولویتت شیر خشک باشه که تپول شه مثل اون لاغر نشه تو بخوای شیرش بدی مثل اون میشه لاغر
من خیلی دوست داشتم بچم شیر خودمو بخوره و خوب بخوره تا تپول شه حتی فکر میکردم شیرخشک با سرنگ بهش بدم نه با شیشه شیر که سینمو ول نکنه
حالا شوهرم اینجوری میگه من گفتم یه شیشه بگیرم سرشیشه پهن مشابه سینه مادر باشه که ول نکنه سینمو ولی شوهرم میگه مهم نیست فقط ضدکولیک باشه
نمیدونم چیکار کنم شما نظرتون چیه؟
مامان Lia&Dia مامان Lia&Dia ۴ سالگی
بچه ها چرا من آرامش ندارم
مدام یه دلشوره ای ته دالم هست
یا بچه ها که میخوابم صبح تا شب رو با خودم مرور میکنم تا یه چیزی بالاخره پیدا میکنم که گیر بدم به خودم عذاب وجدان بدم که مادر خوبی نیستم یا چرا فلان موقع فلان چیزو به بچه گفتی با اینکه همش با خودم درگیرم و صبوری میکنم خودخوری میکنم ولی به بچه سخت نمیگیرم
ولی خب آدمیزاد یه وقتایی هم قبرش تموم میشه ولی این حق رو به خودم نمیدم

شوهرمم مدام غر میزنه یا مثل یه بچه کوچیک مدام رسیدگی میخواد یا از بچه داری م ایراد میگیره میخ لوسشون نکن تقصیر توعه که میچسبن بهت تقصیر توعه با هم دعوا میکنن تقصیر توعه فلان بیشتر
بخدا دارم دیونه میشم تحت این فشار

خدایا چقدر بچه پشت هم سخته
دختر بزرگمم وقتی دوسال و نیکش بود خواهرش دنیا اومد بهش گفتیم از بیمارستان آجی خریدیم برات به خاطر همون فکر میکنه بچه ها رو از بیمارستان می‌خرم وقتی با خواهرش بدرفتاری میکنه باباش میگه میبرم خواهران پس میدم اینم ناراحت میشه و گریه
امروز خیلی اذیتم کرد یه کم از کوره در رفتم گریه میکنه مامان منو پس ندی بیمارستان هاااا
منم گفتم مه کلم نه عزیزم هیچ وقت پست نمیدم بعدم گفتم بیمارستان بچه ها رو پس نمیگره فقط میفروشه

میخوام به زبون بچه گونه بهش بگم که بچه ها از شکم مامانشون میان چطوری بگم ؟!؟شماها چطوری گفتید😔

خیلی ناراحتم مدام فکر میکنم واسه یکیشون کم گذاشتم
😭