۱۲ پاسخ

عزیزم دختر منم همینجوره همش چسبیده به خودم پیش باباش هم نمیمونه واقعا سخته درکت میکنم فقط سعی کن با باباش به بهونه بستنی خریدن یا چیزی که دوست داره تنها بذاریش یکم به باباش عادت کنه زیاد بهش اصرار نکن که با بابا تنها بمون اینجوری بیشتر عصبی میشه دختر خودمم همینه ولی چند روزی باباش تلاش کنه انشاله یکم بهش عادت میکنه

اینجوری ک خیلی اذیت میشه،یه سال دیگه میخواد بره پیش دبستان اسیر میشی که،عادتش بده

اتاق خصوصی بگیر
هم خودت راحتی هم دخترت و شوهرت میتونه پیشت باشه

عزیزم مثلاً وقتی میخوای بری باباش بهش بگه خب بیا ماهم دوتایی بریم بابا برات بستنی بخره یا جایزه بگیرم یا ببرش پارکی جایی تا کم کم بچه با پدرش صمیمی تر بشه خب اینکه بشینن تو ماشین بچه حوصلش نمیکشه

اصلا نگران نباش خدا همه چیو خودش روبه راه میکنه صبرشو به هردوتاتون میده.
من دخترم دوسالش بود مجبور شدم بزارم

هر چه زودتر ببرش مهد میتونستی از اول امسال بذاری و شاید الان دوره جذبشم گذشته بود و راحت میشدی بچه وابسته رو نباید اینطوری نگه داری هر چه زودتر جدا بشه بهتره برای هر دوتون

کلا بچه رو نباید وابسته خودت کنی هردو اذیت میشید
من بچم همونقدر پیش من وایمیسه پیش باباش ومامان بزرگ وعمع هاش هم وایمیسه ولی پیش پدرومادر بیشتر
جوری وابسته نیست ک بگم یکی دوشب نتونه بدون من وایسه

اینجا هنر باباش میطلبه سرگرمش کنه ببرتش پارک سینما خانه بازی.
یا مادرشوهرت بیاد شهر خودت
خلاصه با هرکی راحت تره

آخی عزیزم چقدر سخته

یبار دیگه که میری دکتر،اصلا بهش نگو پیش بابا بشین من بیام،حرفی نزن،به باباش بگو من الان میام ببین بازم گریه میکنه

عزیزم کم کم عادت بده به باباش بیرون رفتنی بفرس با باباش بره . خودت نرو . خونه مادرشوهرت مادرت بزار حتی کوتاه با باباش بره خوب میشه ‌ منم بچه ام ۲سالش بود و وابسته اینجوری بهتر شد . الان جوری بود که من بعداز زایمان اومدم خونه مامانم پسرم و باباش و پسر بزرگم میرفتن خونه خودمون حتی نمی‌گفت مامان بیا

خبب ببرش اینجور نگو بهش اذیت میشه گناه داره خب بچه اس دیگ وابستگی داره بعدم برا زایمان ی شب اون یشب رو همه باید باهم تلاش کنن تا برگردی از بیمارستان من بخاطره همین چیزا اصلا ب دومی فک نمیکنم .

سوال های مرتبط

مامان کوثرجون مامان کوثرجون ۴ سالگی
سلام مادر های عزیز میخواموشما قضاوت کنیددببین کارمن بد بوده یانه۳روزه دختره خونه مادرشوهرم بود هرروز میبرده خوراکی میخره من امروز رفتم خونه نادرشوهرم دنبالش خاله شوهرم اونجابود من نگهداشت تاپیراشکی باهم بپزیم خولستیم پیرلشکی بمزین دیدن فلفل قارچ نداریم من رفتم بخرم دخترمنم امد باهام عصری یه بحث کوچکی بین من مادرسد گفتم مادز شما کوثر بدباراوردی هرچی میخواد زود میخرین گفت ازپس جیق گریه میکنه دلم میسوزه منم براش خریدم میکنم تا گریه نکنه منم دیگه کل کل حوطله نداشتم تا شب شد رفتم فلفل قارچ بگیرم دخترم بردم وسیلمو گرفتم هیجی برای دخترنخریدم بهش گفتم مامان جون باید یاد بگیر هروقت میریم سوپرمارکت هیچی نخواهی طبق معمول گریه کرد منم اوردم خونه مادرشوهرم دیدم تو راه حیش کرد با لباس بیرون خودم دخترم یک راست رفتیم تو حمام حمام کردیم امدیم بیرون. دخترم ساکت شد گوشی بازی کرد خوابید به مادرشوهرم گفتم دیدی گریه کرد هیچی نشد مادرشوهرم بهم گفت داشت دلم میترکید گریه میکرد نگاه کن توی خواب دل میزنه منم گفتم اشکالی نداره ازاین بهتره که همش بریم تو سوپر مارکت دنبال خوراکی برای کوثر الان من کاربدی کردم براش چیزی نخریدم
مامان نفس و تودلی💚 مامان نفس و تودلی💚 ۴ سالگی
سلام خانوما ببخشید بابت سوالم من میل جنسیم بالاست توبارداری هم دکتر گفته ممنوعیتی نداری میتونی رابطه داشته باشی ولی شغل شوهرم ۶ ماهه جوریه شبا خیلی دیر میاد اصلا وقت نمیشه یا باید تند تند باشه که من چون تو دخول ارضا نمیشم و پیش نوازی طولانی میخوام اذیت میشم بعدم تا حموم برم بخوام بخوابم اذان صبحم گفته به شوهرم میگم هروقت زود اومدی رابطه داشته باشیم چون ۶ ماهه تو این کاره ساعت کاریش دست خودشه از روز اول من گفتم ساعت کارتو درست کن چون میتونه ولی نمیکنه هر سری یه بهونه میاره میگم صبح زودتر برو شب زودتر بیا بدنم کم خوابی اذیت میشه خلاصه تو این مدت کلا سر جمع یه هفته دوساعت زودتر اومده همین جمعه و روز تعطیلم نداره
تو روز هم که بچه بیدار میشه یکی دوبارم تو روز داشتیم ولی چون من بعدش ضعف میکنم و عضله هام اسپاسم میشه سختمه تو روزچون دیگه نمیتونم بعدش بخوابم
الان چند روزه من هی از خواب پا میشم یا نصف شب از خواب پامیشم از نیاز جنسی ب نظرتون چیکارکنم؟
فرزندپروری تب سرماخوردگی
مامان نیلا مامان نیلا ۴ سالگی
پایان استرسی که ۴ سال و نیم باهام بود ...
دخترم ۲ ماهه بود گفتن قلبش صدای اضافه داره ببریم اکو
شوهرم میگفت هیچی اش نیست نمیخواد .
شبا که دخترم میخوابید تازه حال خراب من شروع میشد درباره صدای اضافه قلب بخونم و اینکه میتونه وضع خیلی بد باشه
پیش شوهرم گریه کردم گفتم بیا ببریمش گفت تو باید استرس ات رو کنترل کنی
بعد از یکسال که چندتا دکتر ترسوندن راضی شد ببریم
دکتر گفت دریچه ریوی اش مقداری تنگه و آئورت
یک سال دیگه ببریم . سال دیگه دخترم اینقدر گریه کرد موقع اکو که باعث شد عدد تنگی رو زیادتر نشون بده
تا امسال ...
مثل خانوم خوابید تا دکتر اکو کنه بعدشم گفت تنگی خیلی کمتر شده و دیگه نیاز نیست بریم
شوهرم مدام میگه اینا فقط کیسه میدوزن برای مردم . از اولم چیزی اش نبود
حالا یه نفر برسه بگه یه بچه بیار
مگه دیده من یکسال چی کشیدم تا بچه رو ببره دکتر
مگه دیده ۴ سال و نیم گوشه ذهنم درگیر بود نکنه پیشرفت کنه
یکی دیگه بیارم و چیزی اش باشه که عمرا بعد از یکسال هم ببره دکتر
همیشه میگن نزدیکتر از مادر نیست . ولی مادرم هم ندید چی به من این سال ها گذشت و راحت میگه یکی دیگه بیار
خدایا شکرت که همیشه تو پناه من بی کس بودی💓