مامان من از روز چهارم بعد از زایمان اعصابم ناراحته همش فک میکنم یه روزی پسرم داماد میشه و میره و این لحظه ها دارن زود میگذرن هشت روزش شد نفهمیدم چجوری گذشت
شمام از این فکرا میکنید ؟

خوشگلم این افکارو‌ از خودت دور کن‌به این فکر کن نباید هیچ انتظاری از بچه ات داشته باشی درسته مادری دوستش داری اما بچه دست ما امانته باید سالم و صالح بزرگش کنی و خیلی مستقل بار بیاد و حق انتخاب های زیادی تو زندگیش بهش بدی ممکنه از ۱۸ سالگی بخواد جدا زندگی کنه و یا حتی بره یه کشور دیگه زندگی کنه و چند سال یکبار هم نبینیش فقط آرزوی سلامتی و عاقبت بخیری کن در هر جای دنیا که بود به بقیه اش اصلا فکر نکن‌

فدات بشم پسر مادرشوهرت هم داماد شد ، مگه رفت ؟ بچه ها مهم نیست کجا باشن همیشه دل گرمی زندگی ما هستن.
و به قول مامانم اصل زندگی شوهرته

به لین افکار توجه نکن ، افسردگی بعد زایمانه ، منم از اول بارداری افسرده شدم ، ان شاءالله زودتر این حالتها از بین بره

منم هنوز ب دنیا نیومده ولی این فکرا رو میکنم و هزارجور فکرای بدتر
خدا خودش ب دلمون صبوری بده مامان شدن سخته همش فکروخیالو استرسه

سلام جانم اتفاقاداشتم همین فکرومیکردم بااینکه هنوززایمان نکردم فک میکنم که زندگیشومیگیره نمیات طرفم دعامیکردم که فراموشم نکنه هیچی نمیخوام فقدمیخوام بفکرم باشه عزیزم این افکارانگارازهورموناست توکل برخدا