سلام مامانا من به روش تدریجی پسرم از سینه و شیر خشک گرفتم،البته یک وعده شیر خشک شبا یک ساعت قبل از خوابش بهش میدم تا برم پیش دکترش اگر گفت مشکل نداره قطع میکنم حتی ندمم اذیت نمیشه،با روش خانم دکتر ظریفی از شیر گرفتم.
قبلش حرفای یک مشاور دیگه گوش کرده بودم که گفته بود از وعده های که راحت تر قطع کنید، تایم شیر کم کنید منم غروب قطع کردم تا 3 روز ولی بعدش گیج شده بودم.
رفتم تلگرام ویس دکتر ظریفی گوش کردم خیلی قشنگ توضیح دادن، اینقدر که صداش آرامش داره منم استرس نگرفتم، گفته بود 4 تا 4 تا زمان میزارین
اول از 7 صبح تا 1 ظهر، بعد از 4 روز 7 صبح تا 7 غروب، بعد 7 صبح تا 10 شب و بعدش دیگه شیر نمیدین ،باز اگر تا چند شب خواب عمیق گریه کرد میتونین شیر بدین منم همین کار کردم
من تو این مسیر تنها بودم،چون همسرم تا دیروقت سرکار بود، یکسری خوراکی خریدم، من اصلا رو مبل نمیتونستم بشینم همش میامد شیر میخواست، دیگه تصمیم گرفتم قطع کنم، پارک میبردم، تا شیر میخواست اوایل پفیلا چوب شور بيسکوئيت ساده مغزیجات و میوه میدادم چند بارم بستنی ، همش تو تاب بود، خیلی تاب کمکم کرد خیلی، یک شبایی تو تاب میخوابید یا از خونه مادرشوهرم برمیگشتم تو ماشین،دیگه گفتم به اینا عادت نکنه رو زمین کنار هم دراز میکشیدیم یکی از دستاش میزاشت رو لب من، یک دستشم رو لب خودش،مثلا من دارم شیر میخورم، یا صورتش میزاشت رو صورتم میخوابید،خیلی باهاش بازی کردم و میکنم، شاید بازی کردن وقت گذاشتن باعث شد بهونه نگیره فقط صبوری کنید مامانا❤️
#قطع شیر

۹ پاسخ

سلام این که بچه زیر سینه میخوابه مشکل منم هست شما الان چطوری بچه رو میخوابونی برام شده یه کابوس اگه شیر ندم و شبا بخواد نخوابه چی

روششخیلی سخته منم ک گشاد یهویی گرفتم تموم شه بره فعلا میاد بالاسرم میگه شیرخشک ک اونم دوبار درروز یاسه بار میدم تا دوسالگیش شیرخشک میدم بعدش میگیرم اونم

خدا قوت بهت برای من یه کابوس بزرگه اصلا نمیدونم چیکار کنم

ممنونم عزیزم منم دارم دخترمو ازشیرمیگیرم الان فقط محدود شده به موقع خواب ،یه بار ظهر که میخواد بخوابه یه بارم شب موقع خواب ،ولی تاصبح دوسه بار بیدارمیشه میخوره .هیچ جوره دیگه هم نمیخوابه

چه بازیایی باهاش میکنی؟ نمیدونم چه طوری سرگرمش کنم

عزیزم این ویس رو کجا میتونم گوش بدم؟
من دکتر یاوری رو گرفتم ولی اصلا خوب نبود

عزیزم ممنون از توضیحاتت چه حس خوبی داشت

به نظر من سخت ترین دوران توی بارداری و زایمان و بچه داری از شیر گرفتن بچه هستش هم بچه زجر میکشه هم مادر
من خودم که اینجوری بودم انگار بچم ازم جدا شده بود واقعا سخت بود برام

پسر من تا شیر نخوره نمی خوابه دنبالم تو خونه را میافته اگه ندم خیلی اذیت میکنه
حالا از هفت صبح تا یک بعدظهر تا چند روز اینجور باشه

سوال های مرتبط

مامان دخمَلَم🧚🏻‍♀️ مامان دخمَلَم🧚🏻‍♀️ ۱ سالگی
دخترمو از شیر گرفتم به روش تدریجی🤱🏻
خداروشکر خیلی خوب بود. بعضیا فکر میکنن با تدریجی بچشون همراهی نمیکنه یا بیشتر اذیت میکنه میخوام بگم دیگه وابسته تر از بچه ی من نبود که تو ۲۴ ساعت هر یک ساعت شیر میخورد. درواقع چه تو تدریجی چه یکهویی هردوش بچه داره از منبع آرامشش گرفته میشه طبیعیه که غصه بخوره یا اذیت کنه در هر دو روش باید باحوصله و صبور باشین؛
مثلا من برای حذف وعده ی خواب ظهرش یک هفته بشدت اذیت شدم سختترین وعده بود برای من و دخترم ؛ ولی ارزشش رو داشت به اینکه بخوام یکدفعه ای در عرض یکی دو روز بچمو کامل از شیر بگیرم و بهش شوک وارد کنم؛ خودمم بشدت سینه درد میشدم حتی اگر ۱۰ ساعت به دخترم شیر نمیدادم برا همین میخواستم حجم شیرم به مرور کم بشه. یک ماه و نیم دخترمو عادت دادم از ۹ صبح تا ۹ شب شیر نخوره (اونم نه یکهویی مثلا هفته ی اول فقط از صبح تا ظهر ندادم بهش و...) دیگه کامل که شیر روز یادش رفت شیر شب رو شروع کردم. هفته ی آخر هم دو شبانه روز شیرش ندادم و باز یک وعده دادم طبق توصیه ی همین پادکست خیلی عالی بود سینه درد نشدم با همون یکبار که سینم تخلیه شد دیگه بعد اون کم شیر شدم. من آدمی بودم که ۲۴ ساعت شیر نمیدادم تب و استفراغ میکردم باید میرفتم دکتر سینه هام خیلی پر و حساس بود. برا همین این روش برا خودم و دخترم خیلی عالی پیش رفت. من تمام این دو ماه رو تنهایی شیرش رو کم کردم بجز دو سه شب آخری که میخواستم دیگه کلا بهش ندم کمک گرفتم فقط.
اینم در آخر بگم‌چون روش تدریجی هست تغییرات احساسی و هورمونی مادر و کودک باشدت خیلی کمتری اتفاق میوفته چون تغییرات به مرور پیش میره از شیر گرفتن روحیتون رو بهم نمیریزه.
"تجربه ی از شیر گرفتن"
مامان پسر عزیز مامان مامان پسر عزیز مامان ۱ سالگی
سلام مامانای عزیز
خداقوت
جمعه زمستونیتون بخیر
میخوام پروسه از شیر گرفتن پسرم رو براتون بگم پسرم تا ۱۵ ماهگی وابستگی شدیدی به سینه داشت. رفتم بهداشت و گفت شیر رو کم کن و غذا بده. دیکه هروقت شیر میخواست بهش میوه یا آجیل یا هر چیزی که می‌شد به بچه بدی می‌دادم. اما بازم وابسته بود. همش میگفتم چطور من این بچه رو از شیر بگیرم. تا اینکه ۱۸ ماهه شد. باز رفتم بهداشت و گفت شیرشو کم کن غذا بده. دیکه مصمم شدم تدریجی شیرو ازش بگیرم. اول شیر روز رو کم کردم
فقط بعد از غذا شیر می‌دادم. اما شیر شب و شیر برای خوابیدن سرجاش بود. شبا وابستگی پسرم به سینه بیشتر از قبل شده بود.
منم مضطرب از اینکه آخرش آیا موفق به این کار میشم یانه.
دیگه روزها فقط قبل از خواب شیر می‌خورد و شبا همچنان پابرجا. همش فکرم این بود چیکار کنم شیر و کمتر کنم
حس میکردم نمیتونم اینکارو بکنم.
یه شب با پسرم لج کردم و قبل از خواب ممه ندادم بهش.
خیلی گریه کرد طفلکی خیلی باهاش حرف زدم.
گفتم توپولوها سیر نمیخورن ریزولو ها شیر میخورن چون خیلی کوچولو هستن.
یه عالمه حرف تا راضی بشه کلی نشد. دعواش هم کردم چون واقعا دیگه نمی‌کشیدم. دیگه از اون شب مقاومت رو شروع کردم. توی روز کامل قطع کردم چند روز. بعد از چند روز شیر قبل از خواب رو حذف کردم. در طول روز همش باهاش صحبت می‌کردم که ممه مال نی نی کوچولوهاس
هرجا نینی میدیدم میبردمش پیشش میگفتم ببین چقدر کوچولوعه ممه میخوره. اما نی نی بزرگا دیگه ممه نمیخورن. چند شب نزدیک سحر پا میشد گریه میکرد. منم می‌دادم بهش ممه.
یشب وقتی ممه دادم دیدم زود ول کرد. فهمیدم انگار میلی نداره بهش. دیکه ازون موقع ندادم.
مامان یسنا مامان یسنا ۱ سالگی
سلام، تجربه ی خودمو در مورد از شیر گرفتن، من اول سوره ی یاسین و بروج خوندم و ب دخترم فوت‌کردم، بعد با توکل ب خدا شروع کردم،اول حدود دو روز میان وعده هاشو حذف کردم،یعنی موقع بیدار شدن و موقع خواب بهش شیر میدادم، بعد شروع ب حذف شیر صبح تا ساعت 12 کردم،تا چهار روز، بعد شروع ب حذف شیر بعداز ظهر تا ساعت 18 کردم، یعنی از صبح تا قبل خواب ظهر بهش شیر نمیدادم،موقع خواب شیر میخورد و بعد دیگه شیر نمیدادم تا ساعت 18، البته حدود دو روز اول وقتی از خواب ظهر بیدار میشد بهش شیر میدادم، کم‌کم شیر شو حذف کردم،بعد چهار روز شیر شب شو حذف کردم تا موقع خواب،دبعد از اون شب موقع خواب بهش شیر دادم و دیگه شیر نصف شب شو حذف کردم، بعد فرداش دیگه در کل شیر شو حذف کردم و دیگه موقع خواب هم بهش شیر ندادم، امروز اولین روزی بود ک اصلا شیر نخورد، دخترم خیلی وابسته شیر بود، شیر ک نمیدادم کلی گریه و جیغ،ولی حوصله کردم،باهاش بازی کردم،بردمش بیرون،سرشو گرم کردم،خیلی بهش محبت کردم، دیشب نصف شب خیلی گریه کرد ولی کوتاه نیمدم و رو پام با لالایی خوابید، گریه ک میکرد میدید کوتاه نمیام اروم میشد،البته خیلی باید حوصله کرد، من هر روز از خدا کمک میخواستم، تو این مرحله فقط خدا میتونه کمک کنه،کمی سخت ولی با توکل ب خدا شدنی، اصلا هم ب تلخک و چسب برق نیاز پیدا نکردم،فقط موقع گریه و جیغ صبوز بودم و کوتاه نیمدم،امیدوارم همه موفق باشند، فقط محبت یادتون نره، من خیلی بهش محبت کردم ک خدای نکرده اعتماد ب نفسش پایین نیاد