اگه بخوام از حال و روزای این روزام بگم میگم که له ترینم
چند روز اول زایمان خیلی سخته
یه موجود عجیب غریب ناشناخته که خیلی هم ظریفه وارد زندگیت میشه که هیچ شناختی ازش نداری
ولی در عین حال یه جوری حس میکنی که انگار قلبت دیگه تو سینت نیست بلکه بیرون از بدنت فقط پیش اون میتپه
حتی یه نق کوچولوش باعث میشه از نگرانی ضربان قلبت بره رو هزار
وای به روزی که مریض بشه و بره تو دستگاه اونم بخاطر نبودن شیرت هی خودتو مقصر میدونی و میگی من ناکافی بودم
خلاصه که دیگه زندگی به خاطر خودت معنی نداره همه چیزت میشه اون
خداروشکر میکنم بخاطر این هدیه زیباش امیدوارم همه ی کسایی که میخوان و نمیشه هم این حس هارو بچشن
برای فسقلی منم لطفا دعا کنید که زودی خوب بشه این چند روز خیلی اذیت شد بچم🫠❤️

وای خاطره ی بچه اولم زنده شد.راست میگی.خیلی آدم اذیت میشه.دقیقا منم چنین حسی رو داشتم.خدا رو شکر سالم گذر کرد از اون زمان.خدا کنه بچه ی دومم زردی نگیره

خوش قدم باشه.عرق رازیانه بخورقبل غذات شیرزیادمیکنه

ازطزفیم وضعیت جسمیت اوکی نیست تاخوب بهش رسیدگی کنی

این روزا هم میگذره زردی اکثرا دارن

خدانگهدارش وزن تولدش چند بود

عزیزم همه ما این روزا رو گذراندیم کم کم عادت میکی سعی کن زیاد تنها نباشی بعد یکماه واقعا همه چی بهتر میشه

عزیزم انشالله بهترشه

خداحفظش کنه
عزیزم فقط مواظب باش بخیه هات در نره
منم بچن زردی داشت ۳ روز بیمارستان بودم کل بخیه هام در رفت تو رعایت کن

عزیز دلم نگران نباش خیلی زود خوب میشه
منم بچم زردی داشت میدونم خیلی سخته منم شرایط تورو داشتم سزارینم بودم خیلی سخت بود
برای شیرت مرتب چای و خرما و کنجد بخور گردو بخور ماهی بخور سوپ جو بخور اب گوشت بخور

یعنی شیر نداشتی بدی قند بچه افتاده؟؟