۱۴ پاسخ

واقعا همینه...بچه منم از روز اول تا ۱۰ روزگی تو دستگاه بود هم برای زردی هم اکسیژن و اینا....

با زخم بخیه هام و اون همه فشار و استرس همش تو راه بیمارستان بودم ....

واقعا مادرا اعجوبه و فرشتن...و توانی‌ ک خدا بهشون میده باور نکردنیه🙏❤❤

ای جانم.. و این قوی بودن تا نفس آخر یه مادر ادامه داره.... اسمش شد روشنا😍

خدا تو رو برای روشنا خانوم حفظ کنه❤️
خداروشکر که حالش خوبه
اسمش هم خیلی قشنگه نامدار باشه

ای جانم... چه قشنگ نوشتی دقیقا همینجوریه

قوی ترین موجود هستی مادره
حتی اون مادری که فکر میکنه ضعیف و سردرگم و خسته است باز قویترین مخلوق خداست .

خدا قوت

آخی انشالله زودتر خوب بشه

آخ گفتیا ...🥺😢

همدردیم بچه منم دستگاهه

کاش بیشتراز قبل از مادرامون سپاس گذارباشیم

وچقدرقشنگ گفتی ازمادربودن🥺❤

الهي عزيزم خدا خودش توان بده برا بزرگ كردن كوچولوت و اينكه ايشالله زود خوب ميشه

ای جانم خدا سلامتی بده منم الان دخترم زیر دستگاهه و خودم بخیه هام بشدت درد میکنه نمیتونم بشینم ولی به عشق نور چشمم درد میکشم و بهش رسیدگی میکنم

♥️♥️♥️👌

سوال های مرتبط

مامان مهدیار مامان مهدیار روزهای ابتدایی تولد
تجربه‌ی زایمان بخش دو
بعد که اپیدورال اثر کرد مامای همراهم دوباره بهم ورزش داد و دیگه راحت تر و بدون درد ورزش ها رو انجام میدادم.(مامای همراهم رو از مرکز مامای مهربان گرفته بودم توی اینستا پیج دارن سرچ کنید. کارشون خیلی خوب بود واقعا راضی بودم اگه نبودن زایمان من خیلی طولانی تر از این میشد قطعا) تا حدودای ۱۱ونیم، ۱۲ ورزشامو بدون درد انجام میدادم اما دیگه از ۱۱ونیم دردام اونقدری شدید شده بود که با وجود اپیدورال هم حسشون میکردم و دیگه ورزش کردن و تنفس شکمی حین دردها خیلی سخت بود برام.
از ۱۲ به بعد دیگه واقعا برام غیرقابل تحمل بود و هی میگفتم نمیتونم، فکرمیکردم الانه که از درد بمیرم🥴😂 دهانه رحمم فکرکنم دیگه ۸ یا ۹ سانت بود و میگفتن زور بزن اما من زورم نمیومد و سر همین خیییلی بی حال شدم دیگه احساس میکردم جونی توی تنم نمونده که زور بزنم. اما دیگه از ساعت ۱ به بعد انگار خود به خود یه زور زیادی بهم میومد که ناخودآگاه زور میزدم و مامای همراهم هم بهم میگفت خیلی خوب داری زور میزنی. ۱ونیم دیگه فکرکنم دکترمم اومد و ساعت ۱و ۴۵ دقیقه ظهر بالاخره پسرم به دنیا اومد. درمورد برش اون قسمت هم که خیلی از مامانا از دردش میترسن بگم که اون لحظه اونقدر درد و زور بهت از همه طرف داره میاد که اصلا درد اون برشی که دکتر میزنه رو متوجه نمیشید من که فقط یه سوزش خیلی کم حس میکردم موقع برش
مامان دخمل هستم🙋🏻‍♀️🎀 مامان دخمل هستم🙋🏻‍♀️🎀 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۴
خلاصه دیروز ظهر بچه رو اوردیم خونه
بچه ها من اگه برگردم به عقب اصلا طبیعی زایمان نمیکنم.
منی که از ماه پنج ورزش میکردم و تمام چیزایی که بود برا زایمان طبیعی عالی بود این بلا سرم اومد
نمیدونین هنوز کابوسشو میبینم
شبی که تو بخش خوابیدم هنوز حس میکردم دارن دستشونو میچرخونن تو واژنم تا بازش کنن
الان خوبم؟ نه بخیه هام میسوزه و اولین دفعی که داشتم اذیتم میکرد زیاد
نه میتونم بشینم نه درست راه برم
سه روز گذشته و من به چشم خودم دیدم که خانومی که ۳ روز بود سزارین شده بود پاشو رو پاش انداخته بود و درست راه میرفت
من واقعا مردم و زنده شدم تا بزام و بچمو بغل بگیرم
منم از همونا بودم که میگفتم نمیخوام رحمم پاره شه ولی الان هرچی میگردم فقط میتونم خودمو بخاطر بچم سرزنش کنم
حرفا بقیه که بماند… همه پشت سرم میگفتن چرا اصرار به طبیعی داشتی و تقریبا مقصر من بودم
هم از درد قبلش هم از درد بعدش کشیدم هم بچمو ندیدم هم اسیبش زدم..
و حرف آخر چیزی که دکتر اطفال وقتی داشتم بچمو شیر میدادم به دکتر بغلیش گفت: من نمیدونم چرا تو ایران وقتی امکاناتشو ندارن اصرار به طبیعی دارن..
دوستان ما هنوز امکاناتشو نداریم.بلد نیستیم هنوز ، توی ایران طبیعی خوب نیست.
من مشکل مالی نداشتم ولی اگه دارین هم هرجور شده حتما همون سزارین رو انتخاب کنین با دکتر خوب. این پیشنهاد منه، به هیچ کسم پیشنهاد طبیعی نمیدم