۸ پاسخ

توعم فک نکن پسر کوچولوت تو رو ب دنیا نمیده

منم گاهی ناراحتم ک شیرخشک دادم بهش
اما بازم مطمئنم دخترم منو از همه ی عالم بیشتر دوس داره

ن این فکرارو نکن
من از اول شیر خشک خورد تا الان
مهم نیس ک شیر خودتو میخوره یا شیرخشک
ما مامانا اینقد برا این بچه ها زحمت میکشیم ک خودمونو یادمون میره

بچه ی منم ۲ ماه بهزیستی بود الان خداروشکر بدون من نمیمونه

پسر منم شیر خشک میخوره بچه هرچی بزرگ تر میشه بازیگوش میشه واز مادر فاصله میگیره

بیا جامونو عوض 😂😂 بچم عین کنه می‌چسبه بهم ازم جدا نمیشه بغل کسی نمیره خیلی سخته بخدا کمرم و پاهام شکستن یک لحظه ازم جدا نمیشه کلا تو بغلمه بغل داداشاش نمیره چ برسه ب عمه و خاله تازه از دایی و عموشم می‌ترسه نمیشناسه با اینکه هرروز میبینتشون

نگواینجوری قربونت برم ناراحت نباش توقطعامامان خیلی خوبی هستی بچتم خیلی دوستداره هیچکسی تودنیانمیتونه جای مادروبگیره پسرشماهنوزخیلی بچست ۸ماهش همش دوستداره همه باهاش بازی کنن برای همین کسیکه باهاش بازی میکنه میره بغلش
این فکراهمش ارخستگی مامان جان هیچ مادری ازبچش بدش نمیادهیچ بچه ای هم ازمادرش مامانافقط خیلی تنهان

ول کن بابا بخواب به اونا فک نکن من بچم منو نمی‌شناسه

سوال های مرتبط

مامان دلنیا🩷 مامان دلنیا🩷 ۱۲ ماهگی
خانما میخوام تجربه خودمو از دوران شیردهی پردردسرم بگم و این حرفام متخص اون مامانایی هست ک بچه شون بدسینگی میکنه و خوب شیرشون نمیخوره.
خب جونم براتون بگه که دختر منم از همون دسته بچه هایی بود ک بدسینگی میکرد
اولش خیلی خوب بود تا ۴۰ روز قشنگ شیرمو میخورد سروقتش میخورد,هروقت میدادمش میخورد اما بعد ۴۰ روز که فهمیده شد دیگ هروقت میدادم نمیخورد اذیتم میکرد هرموقع خودش دوس داشت مبخورد اونم خیلی کم!!!اما خب بازم راضی بودم بلاخره میخورد هرچند کم
گذشتو رسیدیم ب ۳ماهنیم نزدیک ۴ ماه ی روز ک بیدار شدم از خواب خواستم شیرش بدم نخورد،روشو میکرد اونور هرکار کردم نخورد فقط جیغ میزد انگار ک میخواستم زهر بدمش،هم سینمو در میاوردم میبردم سمتش گریه میکرد انگار جن دیده میترسید انگار از سینم به هیچ عنوان نمیخورد،داشت از گشنگی هلاک میشد،ظهر شد باز دیدم نخورد،دیگ خوابوندمش تو خواب بهش دادم خورد باز بیدار شد نمیخورد ی دو روز تو خواب میدادمش یا وقتی ک میخواست بیدار بشه هنو چشاش خمار بود سریع بهش میدادم چون اگ ۵ دیقه میگذشت بعد از بیدارشدنش دیگ به هیچ وجه نمیخورد،ی هفته ای اینجوری شیر خورد،بعد دیگ حتی تو خوابم نمیخورد😐 دهنش محکم میگرفت تو بیداری هم جیغ میزد گریه میکرد ،دیگ دیدم بجم داره از گشنگی هلاک میشه براش میدوشیدم با قطره چکون یا قاشق میدادمش،چون شیشع شیرهم نمیگرفت پستونک هم نمیخورد،درکل خیلی ادا داشت😂
ادامه تاپینگ بعد