۳ پاسخ

همه بچه ها از ۶ ماهگی این ترس رو پیدا میکنن تا ۱۸ ماهگی غالبا درست میشه

به خاطر از بدو تولد تا ۳ ماهگی خودشون و مادرشون رو یک نفر تصور میکنن بعد کم کم متوجه میشن که مادرشون یک شخص جداس
و بعد دیگه با دنیای اطرافشون بیشتر آشنا میشن و یکم‌اضطراب جدایی از مادر میگیرن

دختر منم الان دقیقا همینه...لحظه ای ازم جدا نمیشه
حالا تا ۱۸ ماهگی به مرور برطرف میشه

فقط شما باید سعی کنی یه وقت به این اضطرابه دامن نزنی خدایی نکرده

دختر منم همینه با اینکه ازش جدا نبودم

این تروما نیست عزیزم .
این روال طبیعیه و یه مرحله از رشد بچه هاس .
همه ی بچه ها اینجورن .
سعی کن توی جمع زیاد ببریش تا با دیگران آشنا بشه

سوال های مرتبط

مامان Delarose🎀🫧 مامان Delarose🎀🫧 ۱۶ ماهگی
مامانا شما از روازای اول زایمانتون خاطره خوب دارید یا بد 🤕!!!
من خودم روز زایمانم خیلی قشنگ بود خیلی حس خوبی بود برام
جوری ک دوسدارم هر روز تجربش کنم حسی قشنگتر از اون لحظه من تو زندگیم ندیدم و همیشه دلتنگ اون روز هسم 🫧🤍
ولی….. فردای اون روزی ک اومدم خونه..
امان از آدمایی ک هیچ درکی هیچ فهمی هیچ شعوری ندارن…
یادمه وقتی اومدم خونه اطرافیان ک عیادت میومدن از دخترم ایراد میگرفتن ک وای چرا بچه اینقد ریز و لاغره وای تیره پوستش
برای منی ک اولین باااره مادر شدم اولین تجربه زندگیمو خراب کردن قشنگترین حس مادرانمو ازم گرفتن منی ک شب و روزم شده بود گریه بعد از رفتنشون حتی دلم نمیخواس ب بچم نگاه کنم
یادمه یکی از آشنای شوهرم ک مثلا تحصیل کرده بود میگف
وای نگاه کن چرا اینقد درازه ،پاهاش دختر بچه بزرگ بشه سایز کفش براش چی
بعد این حرف دیگ بغضمو جلوی مامانم شکوندم زدم زیر گریه ب هق هق اوفتادم مامانم همینجوری با من گریه میکرد میگف نمیبخشم این آدم و ک اینجوری دل بچمو شکوند ک اولین بااره مادر شده
من تا اونجا رسیدم ک ب مامانم میگفتم ب شوهرم میگفتم بچه رو از خونم ببرین من نمیخوامش دیگ 🥲
مامان فلفل🌶(متین) مامان فلفل🌶(متین) ۱۱ ماهگی
چندددددباری پیش اومده ک شوهرم بخاطر بچه با من رفتار بد کرده مثلا وقتی خسته میشم داد میزنم منو میزنه (در حد هل دادن و اینا)ک چرا با بچه اینجوری کردی یا چرا بغلش نکردی انتظار داره ۲۴ ساعته عشق بدم و ن حق خسته شدن دارم ن حق استراحت خودشم بچه رو پنج دقیقه نمیگیره من ب کاری بزسم اشپزی کنم یا ...دیشب بچه ساعتای ۳ و ۴بیدار شد تو تاریکی واسه خودش بازی کرد اینور رفت اونور رفت منم پریود و کمر درد شکم درد شدیدا هم خوابم میومد شوهرمم خواب هی مواظب بودم بچه سمت اون نره ک بیدارش کنه یساعتی نگهبانی میدادم بچه خوابش گرفته بود هر کاری میکردم نمیخوابید منم بلند گفت چرا نمیخوابی وقتی خوابت میاد شوهرم بیدار شد گفت هو چیکارش داری:/منم گفتم هو چیکارش دارم؟؟؟؟بعدم دراز کشیدم دیگه ب بچه کاری نداشتم بچه از روی باباش بالا پایین میرفت ۵دقیقه نشد خودش کلافه شده بود صبح غذا مذاشو حاضر کردم و یه کم حرف زدیم اما بابت کار دیشبش و کلا این رفتارش ک این جور وقتا بجای اینکه بجه زو بگیره تا من ب کارم برسم استراحت ک پیش کش...دو قورت و نیمش باقیه ناراحتم...ظهر پیام دادم بهش حالا شب چجور رفتار کنم؟