۵ پاسخ

قبلا پیش باباش می‌موند من ظرفا رو میشستم یا میرفتم دوش بگیرم اما الان پیش باباشم نمی‌مونه
مثلا به شوهرم اشاره میکنم مشغولش کنه اصن نمیدونم وسط بازی چطوری حواسش به منم هست
تا از جام بلند میشم گریه میکنه. فکر میکنه میخوام برم

من پسرم اصلا اینجوری نیست نمیدونم خوبه یا بد
از خاب ک بیدار میشه اگ پیشش نباشم اصلا صداش در نمیاد اروم میمونه
وقتایی میخام اشپزی کنم کار خونه کنم میزارمش تو اتاق رو زمین دیگ خودش با خودش سرگرمه منم میرم ب کارام میرسم
از پیشش برم گریه نمیکنه کلا با خودش سرگرم میشه بزارمش تو گهواره ی جغجغه بدم دستش نیم ساعت با جغجغه و پستونکش بازی میکنه

اين اضطراب جدايي رو از مادر دارن تا يه مدتي ولي كم كم بهتر ميشن تو اين مدت بايد سعي كنيم بيشتر كنارشون باشيم تا بهشون فشار نياد چاره اي نيست منم يه دستي ظرف ميشورم غذا درست ميكنم يا با روروئك وقتي جارو گردگيري ميكنم ميتد دنبالم و ارومه دستشويي ام ميرم تو روروئكه لاي در بازه باهاش حرف ميزنم تازه يكم عادت كرده اصلا نميذاشت برم تو دستشويي و اشپزخونه كه لبه داره نميتونه بياد

دقیقا پسر منم وقتی تنها بتشیم دو تایی حتی نمیتونم یه صبحانه بخورم باید بگیرم بغلم تو اشپزخونه بچرخونم کارام بکنم نمیزاره از پیشش بلند بشم زود گریه میکنه

دختر منم اصلا نمیمونه منم‌گاهی میبرمش اشپزخونه گاهی هم بیخیال کارام میشم میمونم پیشش

سوال های مرتبط