۷ پاسخ

ای بابا
مادرشوهر من ۱۲ روز تمام اومد موند خونم اونم تازه زایمان کرده بودم خونشون یه کوچه اونور تره
با شوهر و پسر و دختر و همشون
منم اوضاعم داغون بود ۵ تا بخیه بیرون ۱۵ تا داخل لباس نمیتونستم بپوشم
گیر افتاده بودم تو اتاق خواب
مامانم اومده بود پیشم ولی نمیتونست بمن برسه همش درحال پخت و پز و اوردن و بردن جلوشون بود
از روزای اول زایمانم هیچی نفهمیدم😔
میخواستن خونشونو جابجا کنن
قرار بود دوروز بمونن پدرشوهرم رفت قرارداد خونه جدیدو فسخ کرد گفت حالا که اینجاییم تا ببینیم خونه بهتر پیدا کنیم
افسردگی شدید گرفتم بخاطرشون
نمیتونستم از اتاق بیرون بیام منو مامانم برداشت برد خونشون بازم من نبودم یروز دیگه موندن بعدم رفتن تهران خراب شدن رو سر اونیکی پسرش 😔

پسر من بخوابه هم اگه یه قاشق تکون بدم پامیشه😑

خب چرا قبول میکنید؟ یه کلمه میگفتین شرمنده الان شرایطمون جوری نیست که بتونیم درست پذیرایی کنیم.ایشالا بچه بزرگتر شد شام تشریف بیارید
میخواد بهشون بربخوره؟بخوره خب. کی مهمتر از خود آدم

از بیرون براشون غذا بگیر خودشون متوجه میشن دیگه نمیان

من واقعا متنفرم از اینکه مهمون بیاد یهو دست خودم نیستااا واقعا سختمه غریبم یه شهر دیگم چن وقت پیش همین مشکلو داشتم تازه دوشبم موندن خونم مردم و زنده شدم

بچه رو. بخابون سریع بع کارت برس

من در هر شرایطی عاشق مهمونم 😍
عشق میکنم یکی بیاد و غذا درست کنم

سوال های مرتبط

مامان دیارا جانم مامان دیارا جانم ۶ ماهگی