من تو شهر غریبم یعنی ما زیاد باکسی رفتو آمد نداریم مثلا شاید ۲هفته یبار ی ناهار یا شام میرم خونه مادر شوهرم .کلا تو خونه ایم....بعد دختر من خیلی کم صحبت می‌کنه همه میگن اگر ببری با بچه‌ای دیگه باشه راه میوفته و اینکه صحبت نمیکنه ب دلیل اینه ک تنهاست.حتی تصمیم گرفتم برم ی مهدکودک نزدیک ب خونمون ببینم ک بعضی روزا شاینا روببرم .
بعدما ی همسایه داریم ک دوتا دختر داره .دختر کوچیکش فک نکنم بیشتراز یکسال از شاینا بزرگتر باشه.تاالان ۲ ۳باری اومده خونمون ک باشاینا بازی کنه...
قسم میخورم این چندباری ک اومده شبش من از سردردنتونستم بخوابم.وقتی ک میاد از ثانیه اول دخترم میچسبه بهم گرررررریه می‌کنه تا وقتی ک می‌ره .
دخترم یکسره چسبیده بهم ونق میزنه واون ک ب اسباب بازیاش دست می‌زنه این گریه می‌کنه وماما ماما می‌کنه .اون دختره هم یکسره حرف میزنه.زیونشم زیاد واضح نیست از ۱۰تا کلمه ۲تاشو میفهمم..
نظرتون ؟؟؟بنظرتون دیگه بگم نیان؟یا بیان بنفع شایناست و اجتماعی میشه ؟؟؟

۱۸ پاسخ

بنظرم بگو نیاد
چون شاینا داره اسیب میبنیه و اعصابش خوردمیشه

ولی خب اگه یکی باشه ک شاینا باهاش سازگاری داشته باشه
اتفاقا خوبه

خب بچه ات ازش خوشش نمیاد بگو نیاد
بجاش با بچت برو خانه کودک و کارگاه مادر و کودک تا با بچه ها همبازی بشه

نه گلم ول کن بچه ت وقتی ناراحت میشع ولشون کن

بخدا رد دادم دیگه .همین الانم اینجا بود .خونه هامون رو ب روی هم هستن از بس ک رفت و اوووومد .سرد درد گرفته

چرا نمیبریش خانه بازی؟کم کم با بچه ها آشنا میشه و سمت بچه ها میره برای بازی ارتباط مبگیره

کلاس مادر و کودک ببر

بگو نیاد دخترتون ببر پارک یا محمد کودک منم غریبم 18 سال تو این شهر کوفتی چه ها که نکشیدم پی ناراحت نباش دخترتون راه میافته حرف زدنش

من شهر خودمم بچم دوسال خورده داره تو این دوسال و خورده هنوز یک نفرررر حتی یک نفر نیومده دیدنش
حتی مادرشوهر پدرشوهرم یا خواهرشوهرام یا برادرشدهرام هیچکدوم هممون تو یک کوچه و خیابونیم. خانواده خودمم ک تک فرزندم. هیچکس نیست. هیچ کس نیومد منم هیچ جا نمیرم. و بچه من خیلی خیلی تنهاس. ن با همسایه رفت و. امد داریم ن چیزی
اما خودم خیلی باهاش حرف میزنم. مث خودمون صحبت میمنه بچم

اره واقعا منم دغدغه ام اینروزها تنهایی بچه مه . دقیقا پسر منم کم حرف میزنه همه میگن چون تنهاس برای همونه

خوب تو این سن طبیعیه که رو اسباب بازی هاش حساسه
همرو جمع کن بذار تو اتاق درم قفل کن دو تا بادکنک بذار اون وسط با هم بازی کنن
هر بارم طوری برنامه ریزی کن که مثلا فوقش یک ساعت بمونه و بعدم بره
به بهانه اینکه میخوام ببرمش حمام
یا اینکه شاینا گریه کرد گفتم شاید کوچولوت اذیت شه و ...

دختر دوست منم یک سال ازپسرم بزرگتره دقیقا وقتی میومدن همین وضع بود همش جنگ اعصاب بود دیگه دوستم خودش فهمید ازاون روز دیگه بچه هامون نمیزاریم کنار هم باشن من و دوستم قرار کافه اینا میذاریم دونفری میریم بیرون ولی میدونیم که بچه هامون با هم کنار نمیان

راش نده بابا دخترت عصبی میشه خودت بهم میریزی چه کاریه

من حوصله بچه کسی یا همسایه رو ندارم خونه قبلیمون دوسری پسر همسایمون اومد خونمون اسباب بازی پسرمو برمی‌داشت نمی‌داد دیگ رو نشون ندادم دیگ نیومد

ودخترم خوب بابقیه بچه هاارتباط میگیره ودوس داره باهاشون بازی کنه

چقد شرایطم مشابه شماس وپسرم تنها

منم مثه شماتوشهرغریبم ودقیقامثه شمادوهفته یه بارخونه مادرشوهرم میرم،ولی ماشالادخترم کامل صحبت میکنه چون دوتایی باهم زیادبازی میکنیم وشعرواسش میخونم داستان میگم

ببین من تو شهر خودمون هستیم ی عالمه هم فامیل داریم ولی شاهان هر بچه ای ای رو میبینم جیغ و گریه می‌کنه بنظرم اون دوست داره آرامش داشته باشه کم کم هوا بهتر شد ببر پارک

منم شرایطم مث شماس
ولی خب با این تفاوت ک همسایمم بچه نداره
خاستمم بزارم مهد انقد مریضی بود پشیمون شدم

کلا با بقیه هم سخت ارتباط میگیره جای بریم

سوال های مرتبط

مامان غزل مامان غزل ۲ سالگی
سلام
مادرهای عزیز ی پیام گنده نوشتم چون کاراکترهاش زیاد بود حذف شد و نرفت.
من دخترم از همون بچگیش از جمع و مهمونی سختش بود.۵ و ۶ ماهه بود مثلا خونه مادر شوهرم اگه ی خواهرشوهر و دوتا دختر بزرگش بودن گریه میکرد.
دیروز و امروز بدجور دعواش کردم.مشکلاتی ک دارم اینه
با تلفن زدن من مشکل داره.مخصوصا وقتی همکارم باسه یا ی ادم غریبه.جیغ میزنه.منم امروز خیلی دعواش کردم.ولی دیدم این ک فایده نداره گفتم شبی بهش مامانی خواست تلفن بزنه اول بهت مبگه بعد هم تو دفترت نقاشی بکش تا من تلفنم تموم بشه.
خیلی حساسه و استانه تحمل کم و ترس هاش هم زیاد.
مثلا اگه همسایه منو ببینه چون چندبار هم این کارو کرده و تو ذهنش مونده شروع میکنه ب جیغ زدن ک حرف نزنم.با باباش هم ک میخوام حرف بزنم سروصدا میکنه یا میگه با بابا حرف نزن و با من بازی کن
خیلی خوب حرف میزنه.
کلا روابطم محدود شده.دلم گرفته.مسافرت هم نرفتیم هم بخاطر دخترم هم شوهرم ک اونم خیلی ترس هاش و وابستگیش ب مادرش خیلی زیاده.
خودمم معلمم و اول مهر میرم سرکار.صبح پیش باباسه تا من بیام و ظهر تحویلش بگیرم.اصلا اینجور نبوده ک باهاش وقت نگذرونم.مبخوام ظرف بشورم و اشپزی کنم مدام جیغ و سروصدا ک بیا با من بازی کن.
کتاب میخوام بخونم میگه کتاب نخون.خسته میشم از نظر روحی.
مهمونی میریم مدام باید شرایط فراهم کنم تا بچه کوچک اونجا بازی کنه یا یه چیزی بخوره تا سرش گرم باسه.سریع باید از مهمونی برگردیم.
مبگه بریم خونه.دوست نداره جز من و باباس و خواهرم ک باهاش بازی میکنه کسی بغلش کنه.مامان و بابام قربون صدقه ش میرن جیغ میزنه
مامان نهال مامان نهال ۲ سالگی
سلام مامانا
دیگه همتون میدونید نهال چقدر اذیتم می‌کنه
ولی الان چند وقت امتحان کردم و ب چشم دیدم ک وقتی خودمون دوتایی تنهاییم خیلی کمتر اذیت می‌کنه بیشتر ب حرفام گوش می‌کنه و کمتر بهونه می‌کنه بهتر غذا میخوره و کمتر نق میزنه ولی کافیه باباش یا مامانم باشه اصلا منو آدم حساب می‌کنه همش لج می‌کنه و حرف خودشو ب کرسی میشونه آنقدر نق می‌کنه خودشو لوس می‌کنه ک حد ندارن مخصوصا اگه مامانم باش
تصمیم گرفتم هفته ای ی بار ببرمش پیش مامان بابام
اینجوری مغزم آرومتر
برای غذا خوردن رفتم براش از این ظرف پیکنیک پلاستیکی گرفتم نهال خیلی دوست داره توش غذاعاشو میریزیم مثل بازی میشینه سرسفره تا تهش میخوره
بیشترین اسباب بازی ک باهاش بازی می‌کنه وسایل لوازم آرایشی ک براش گرفتم میشینه خودشو یا منو آرایش می‌کنه
و روزی یکی دوبار آهنگ میزارم با خودش یا من می‌رقصه
فعلا ن تصمیم دارم از پستونک بگیرمش ن از پوشک تا یکم دختر آروم و منطقی بشه نمیخوام بهش صدمه بزنم
مامان یاسین ومائده مامان یاسین ومائده ۲ سالگی
دیشب نیم کیلو شرینی گرفت اونم چی واسه یایسن عادت داره هرچی میگیره میگه برا یاسینه یعنی هیچی نباید بخوره وقتی داشتیم میخوردیم دیدم قشنگ چجوری ب دخترم داره نگاه میکنه منم هی اشاره میکردم ب دخترم زیاد نخوربچشمش میاد بخدا با نگاهش هم داشت میزدش هم میخوردش تا این ک صب شد امروز دخترم قرار بود بره جشن ۲۲ بهمن کنسل شد یه چندتا خوراکی گرفته بودم نشد بره صب پاشده یکیشو میخورد یاسینم داد پاشد سگ شد ک این خونه هیچیش بدرد نمیخوره میدونی چجوری ن بزگتری هسن ن چیزی اون ازون ک اونجوری منظورش پسر فتنشه ک الحمداللله ضره ای ادم حسابش نمیکنه مامانا دخترمن بیشفعالی داره و درک خیلی چیزارو نداره یعنی مثال این ک همچین رفتاری باهاش میکنه اصلا ناراحت نمیشه ک نمیدونه و اینو پسرش از این سواستفاده میکنن ولی من ک حالیمه گفت هرچی میخری میاری روز اولش میخورید و کلی منت ای خدا ترو ببزرگیت قسمت میدم هیچ بچه ایو یتیم نکن فقط یتیم نکن چون هیکس براش پدری نمیکنه همیشه کارش گیره همیشه گره بکاراش میوفته من حق دارم ازش ناراضی باشم یا نه هی خدا چرا امیشه مظلوم‌گیر ظالم‌میافته اون اذیتایی پسرش بمن میکنه دخترمن یک درصدم نمیکنه میخاد بیاد خونه دخترمن میره استقبالش سلامش میکنه محبتش میکنه باز میخاد بره بیرون دستشو میبوسه دست میده خدافظی میکنه کاری ک بچه خودش نمیکنه جز این ک همه کاری میکنه ادم حسابش نمیکنه هی خدا بهم صبر بده بهم‌تحمل بده یا مشکل دخترمو حل کن ک بتونه از خودش دفاع کنه