زمانی ک دوست صمیمیم رو از دست دادم و حال روحیم خوب نبود هر شب اینطوری میشدم.
دوستم بیماری کبد داشت اما نمیدونست خیلی یهویی حالش بد میشه و میره بیمارستان و تموم میکنه
برای من خیلی شوک بدی بود
شب اول نمیدونم خاب بودم یا بیدار
مامان بزرگم اینا قرار بود از روستا بیان خونمون
من چشامو باز کردم دیدم مادربزرگم پیشمه و دستش بالا سرمه داره تب منو میگیره ک ببینه تب دارم یا نه
یهو دستش رو از سرم برداشت و گذاشت روی گلوم
داشتم خفه میشدم نمیتونستم حرف بزنم یا تکون بخورم
تنها کاری ک تونستم بکنم این بود ک چشمامو باز کنم
دیدم کسی نیست اما همچنان نتونستم تکون بخورم
چشامو بستم و فقط سعی کردم نفس بکشم
چند ثانیه گذشت تا خودش خوب شد
شبای بعدش هم ب همین روال میگذشت تا حال روحیم خوب شد
ولی بعد زایمانمم اینجوری شدم یبار
منم تا دلت بخواد .البته الان ۳ساله راحت شدم
بخاطره اعصابه که ادم اینجوری میشه و قدیمیا بهش میگن بختک
من یه بار شدید خسته بودم اینطوری شدم واقعا بد بود
من تو حاملگی زیاد این اتفاق برام میفتاد
بعد از زایمان فقط خوابای بد و حتی بعد از بیدار شدن هزیون میگم
میگن ادم کم خون باشه یه ثانیه قلب ادم وایمیسه اینجوری میشه
ب هیچ عنوان نترس ازش این معمولا وقتایی اینجوری میش ک خیلی خسته ای و خوابت میاد ولی نمیش بخابی ولی همین ک خوابت میبره میوفته روت
میگن تا بختک افتاد روتون هر جور ک شده حتی ی انگشتتون تکون بدین تا از روتون بلند بشه
من بعضی شبا میشم اینجوری.حتی شده ی شب دو سه بار بختک میفته روم
منم همینجوری شدم یبار
من دیگ عادت کردم چشم باز میکنم میبینم بختک افتاده روم چشامو میبندم میخابم 🥴
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.