۱۰ پاسخ

والا ماهم شده ماهی ی بارم رابطه نداشته باشیم انقد درگیر بچه ایم خودمونویادمون رفته

تو برو سمتش. منقبلا حالم بد بود افسرده بودم یه سری شد شاید دو ماه با هم رابطه نداشتیم...یعنی اون می اومد سمت من اما من انقد حالم بد بود سرد بودم ک پشتمو میکردم بش میخابیدم.... الان وقتایی ک من نیاز دارم و اون نمیدونه خودم میرم سمتش اونم هیچوقت برام کم نزاشته. تو ام خودت برو سمتش... زندگی مشترک نباید غرور توش باشه

نه ربطی نداره کلا زن ومردبعدبچه اوردن سردمیشن

از یک لحاظ بهتره رابطه کم باشه دیگه دلشوره باردار بودن را نداریم

من فوق العاده مغروز بودم اما الان دیگه نه

ما که کلا از اول بارداری قیدشو زدیم🤣

ربطی به زشتی و چاقی نداره مشغله زیاد مسئولیت هم بعد بدنیا اومدن بچه زیاد میشه باورت میشه ما اوایل ازدواج روزی دوبار داشتیم
ولی الان هفته ای یبار شایدم ۲هفته 😂

ما که فک کنم ۳ یا ۴ ماهی هست کلا بیخیال شدیم اصن هم برام مهم نیست

بزار بخوابه نصف شب برو سراغش 😅🫣
مطمئن باش ن نمیگه
منتظر موقعیت نباش
خودت از فرصتایی که پیش میاد استفاده کن

من نه زشت شدم نه چاق ولی رابطمون خیلی کمتر شده
سر همسرم شلوغه و منم خسته ی بچه داری

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی ۲ سالگی
سلام خانم ها
توروخدااااااااا بمن کمک کنید بخدا دارم کم میارم
دو ماهی هست دخترم از یه بچه اروم تبدیل ب هیولا شده ...البته شیطون بود ها ولی گریه و جیغ نداشت
بچه ها ی مدت ک افتضاح شد اوضاش یعنی خونه کسی میرفتیم نزدیک در ک میشدیم وارد شیم شروع ب جیغ و داد گریه میکرد تا نیم ساعت یک ساعت جیغ و داد وحشت ناک ....
ی مدت خیلی تلاش کرپم خانه بازی بردن و بیرون تفریح و اسباب بازی جدید و رفتار خیلی اروم خودم ...بعد ی مدت حذف شد گریه تو خونه مردم ...ولی همچنان ترس از بقیه داره ولی تا بچه مبینه سریع هم بازی میشه البته نه همه بچع ها...ولی با ۸۰ درصد بچه ها خوبه...
خلاصه ی مدته ک عصبانیه داد زیاد میزنه ...گریه زیاد میکنه خیلی خسته شدم پیش ی روانشناس بردم ولی اونم کارایی ک میکردمو گف ک همشو قبل رفتن خودم باهاش میکردم...توروخدااااااا بخدا خستم بهم کمک کنید بگید از وضع و رفتار بچه هاتون...از کاراشون ...وضع خابیدنش همونه خوبه غذاشم همینطور ولی رفتارش بد شده ....عصبیه نه همیشه ولی ۸۰ درصد مواقع عصبیه .....شاید نتونم جواب جواب هاتون رو بدم ولی شما کمک کنید بمن اغسردگی گرفتم اصلا بچم اصلا ی دیوونه شده
مامان هدیه مامان هدیه ۲ سالگی
سلام مامانا
می‌خوام تجربه از شیر گرفتنمو بگم شاید بدرد کسی بخوره
هدیه خیلی وقت بود ک شیر رو فقط دو وعده در روز اونم موقع خواب میخورد
من میخواستم یک سال و نه ماهگی بگیرم ولی تنبلی خودم، ترس از شیر گرفتن، این ک با شیر فقط می‌خوابید، و کلی بهونه دیگه داشتم ک نه زوده وایستا و ‌...
ی مامانی اینجا گفته بود اول ی سینه رو بگیر بعد اون یکی
منم اول ۲۳ ماهگی این کار رو شروع کردم یکی رو گرفتم کلا
هر وقت هم می‌پرسید میگفتم تموم شده شیرش و خب چون اون یکی هنوز بود مشکلی با این قضیه نداشت و زود قبول کرد
طبق این روش باید هفته بعد اون یکی سینه رو بگیری که من بازم تنبلی کردم و شد سه هفته بعدش.
ولی این مدت موقع خواب هم سعی کردم کمتر شیر بدم هم قصه میگفتم شاید در یک شب ده تا قصه مختلف رو مجبور میشدم بگم تا بدونه تا هر وقت ک نیاز داشته باشه کنارشم و اینو هم بین قصه ها بهش یادآوری میکردم ک من تا هر وقت بخوابی اینجام کنارتم
واسه گرفتن اون سینه دیگه، ی چسب زخم زدم بهش و ب دخترم گفتم خوردم زمین اوف شده آقای دکتر گفته فعلا چسب بزنیم
دختر من با دکتر میونه خوبی داره و خیلی راحت اینو هم قبول کرد
چند روز سراغ می می میگرفت همینو میگفتم و چسب رو بهش نشون میدادم و کنارش هم میگفتم شما دو ساله شدی دیگه بزرگ شدی باید شیر لیوانی بخوری ، این مدت هم شیر پاکتی کوچولوها و شیر لیوانی رو جایگزین کردم و خیلی خوشش اومد
بعد پنج روز دیگه حتی سراغ می می رو هم نگرفت
من خیلی خیلی از این پروسه میترسیدم ولی برای من خیلی راحت گذشت حتی بر عکس بعضی بچه ها ک شنیده بودم خلق و خوشون تغییر می‌کنه گریه میکنن و ... اصلا این برنامه ها رو نداشتیم انگار پذیرشش با این روش خیلی راحت شده بود
مامان جان دلم🍁 مامان جان دلم🍁 ۲ سالگی
من هر وقت دخترمو دعوا می کنم و از دستش عصبانی می شم بعدش ازش معذرت خواهی می کنم و بهش می گم منو بخشیدی اونم می گه آره. یه بار موقع شیر خوردن گازم گرفت منم شیر دادنو قطع کردم و چند دقیقه بهش شیر ندادم اونم یه کم گریه کرد بعد یهو اومد بوسم کرد صورتمو ناز کرد گفت ببخشید دیگه گاز نمی گیرم😔 🥺 منم دلم سوخت بهش دوباره شیر دادم.‌ الان هر وقت تلاش می کنم دیگه شیرش ندم همش میاد نازم می کنه بوسم می کنه می گه ببخشید😔 جی جی بده. من هر چی می گم تو کار اشتباهی نکردی که بگی ببخشید اصلا حالیش نمی شه😔 هم دلم براش می سوزه که التماسم‌می کنه هم باید از شیر بگیرمش نمی دونم دیگه چیکار کنم. دورو بریا هم دخالت می کنن😒 مثلا مادرم دیشب خونمون بود نذاشت بخواد گریه کنه و تلاش کنه خودش بخوابه اومد دخالت کرد منم اونو دعوا کردم گفتم تو دخالت نکن ولی کلافه شدم باز شیرش دادم و خوابید😔 من بچه بودم حال من براش اهمیتی نداشت ولی الان پیر شده نمی خواد نوش کوچکترین رنجی بکشه حتی اگه اون رنج به نفعش باشه😏
خلاصه بزرگ کردن و تربیت کردن بچه تو شرایطی که بزرگترای دورو برش هنوز بالغ نشدن و نیاز به تربیت دارن کار استخوان شکنیه😮‍💨