۷ پاسخ

وای من از خدا میخوام فقط بهم قوت بده پسرمو عالی و باکیفیت بزرگ کنم اصلاااااااااا. ب بچه دوم ن من ن شوهرم ی دقیقه هم فک‌نمیکنیم

این قدیمیا رو نگووووو مادرشوهر من هررووووز میگه وای بچه های من شیر میخوردن میخوابیدن اصلا گریه نمیکردن
تا دیروز میگفت شیر نداشتم حالا که یه روز پسرم شیر نگرفت پیشش میگفت وا بچه های من عاشق سینه بودن!!!!!!!!!!!! نمیفهممش چیکار کنم از دستش

اونا اصلا وقت فکر کردن و غصه خوردن و افسرده شدن رو نداشتن تا یکی میاوردن دوباره بعدی رو حامله میشدن همش هم کار و زندگی و کشاورزی و خیلی چیزای دیگه سرگرم بودن وقت فکر کردن نداشتن الان نه همه بیکار همه یه گوشی دستشون هر اتفاقی میوفته توگوشی میفهمن و کلی هم سرچ میکنن افسردگیشون بدتر میشه

دوسال که بگذره ادم بازم دلش بچه میخواد
فکر کنم اونا بیشتر توکل داشتن انقدر مثل ما مضطرب نبودن

فکرمیکردم من فقط اینجوریم
حس عجیب بی خیالی دارم
نمیدونستم مال زایمانه
ذهن و مغز و جسممون خیلی خستس
البته برامن مال رفتارای شوهرمم میشه🙁

من نمیخام واقعا دیگه همین بسه

منم بشدت روحیم داغونه افسرده شدم

سوال های مرتبط

مامان هدیه ماندگار 💙 مامان هدیه ماندگار 💙 ۶ ماهگی
پسر بزرگم می پرسه مامان منم بچه بودم اینجوری باهام بازی می کردی 🥺🥺دلم گرفت چون وقتی بچه بود ما طبقه ی بالای خونه ی مادر شوهرم زندگی می کردیم اون زمان بیست سالم بود و خودم کم سن و سال بودم برای بچم فقط حکم یه دایه رو داشتم شیرش میدادم جاشو عوض می کردم بعد می دادم مادر شوهرمم مادر شوهرم صدام میکرد ومن می رفتم پایین پسرمو شیر میدادم بعد اصلا مادر شوهرم نمی ذاشت بشینم توی خونه اش پیش بچه ام همش میگفت پاشو برو سراغ کارات غذا واینا بپز برای شوهرت نمی ذاشت کنار بچم باشم واقعا هیچ خاطره ای از بچگی پسر بزرگم ندارم حتی یه بار اونقدر که پسرمو نمی دیدم زنگ زدم به خواهرم با گریه که نمی ذارن بچمو‌ببینم 🥲🥲خواهرم زنگ زد به مادر شوهرم که بچه رو بذارید مامانشم ببینه مادر شوهرم اونرمان کلی قاطی کرد که اره لیاقت نداری من بچتو نگه دارم 😞😞😞دخترم که به دنیا اومد واقعا عاقل بود اصلا پایین نمی رفت فقط پیش خودم بود الآنم شکر خدا از اون خونه در اومدم ودارم نهایت لذت رو از وجود پسر کوچیکم میبرم ولی همیشه یه حسرت ته دلمه که نذاشتن از بچگی پسرم نهایت لذت رو ببرم .خلاصه اگه خانواده ی شوهرتون زیاد دوروبر بچه هاتون نیستن خوشحال باشید بچه باید کنار مادرش باشه ناراحتم که کم سن و سال بودم و نتونستم از حق مادریم دفاع کنم 😞😞در عوض الان دارم از جوونی پسرم لذت می برم .در جواب پسرم گفتم مامان تو بچگیت پیش من نبودی اما از دوسه سالگیت همش باهات بازی می کردم گفت آره مامان اون موقع ها رو یادمه که با هم قایم موشک بازی می کردیم من پشت پرده قایم می شدم تو همش دنبالم می گشتی بعد پیدام که می کردی تو خونه دنبالم می کردی بغلم می کردی بوسم می کردی 🥹🥹