۱۷ پاسخ

لطفاً ترس نندازین تو دل هم همه بدنا مثه هم نیست عزیزم منم سزارین بودم ولی خیلی راضیم الآنم هیچ ترسی ندارم از زایمان دوم و سزارین شدن.

منم سزارین بودم،تنها دردی که توی کل عمل و بعد عمل داشتم یک ذره انژیوکت
با خوندن همین تجربه های بد پر از استرس و ترس شدم،هیچ کدوووووم نه سوند نه بی حسی نه اولین بلند شدن سخت و دردناک نیستن نترسید واقعا

منم روز پنجم وقتی راه میرم خم راه میرم کمرم راست نمیشه از درد جایه بخیه توروخدا بگین کی خوب میشم ؟

عزیزم درسته سخته ولی کاره خوبی نمیکنی چشم همرو میترسونی

والا انژیوکت من که طبیعی بودم هم اولش برام زدن ک امپول فشار بزنن ، بعدشم سزارین شدم اصلا دردش غیر قابل تحمل و بد نبود خیلی راضی بودم برگردم عقب از اول میرم سزارین

واییییییییییی الان من با دیدن این پیام استرسم ۱۰۰ برابر شد چیکار کنم حالا بچمم بریچه فعلا ک سزارین اجباریم

عزیزم دلیل نمیشه چون شما اذیت شدین بقیه هم اینقد اذیت بشن ..بدن با بدن فرق میکنه دوستان استرس ب خودتون راه ندین توکلتون بخدا باشه

حتما جای خوبی نرفتی که اینطوری اذیت شدی

عزیزم تو چرا اینطوری شدی آخه حتما ترسیدی به خاطر اون به خودت تلقین نکن اینطوری ها هم نیستا

منم ۳بار امپول تو نخاعم زدم دستامم بستن کلا تو اتاق عمل اینجوریه انزیوکت و سوندم که طبیعیه
تازه حالا ۶روزه من دو سه هفته تو رخت خواب بودم
من درد طبیعیو کشیدم درد سزارینم کشیدم طبیعی وحشتناکتره سزارین درسته مدت طولانی مداوم درد داری ولی شدت درده کمتره طبیعی اون اخراش جد و اباء ادم میاد جلو چشمش

اون بی حسی واقعا دکتر باید براش مهارت داشته باشه
البته اناتومی بدن ها و ستون فقرات هم مهمه
انشالله که زودی خوب شی

واسه تو بد بوده چرا خانومارو میترسونی؟ منم سزارین بودم همه چیم عالی بود نمیگم درد نداشتم ولی هرچی باشه بلاخره عمل جراحیه !!!! بعد نهایت ده روز خوب میشی . بذار بخیه ات رو بکشی بدنت سبک میشه و راحت میشی . فقط تا میتونی خمیده نشین که شکمت بیفته رو بخیه هات

عزیزم دردش ک زیاده ماهم با شیاف حل کردیم
من چجوری پس تو روز سوم پاشدم رفتم شهرداری کارای اداری انجام دادم همسرم اینجانبود سعی کن شورت گنی بپوشی هرروز دوش بگیری مرتب شیاف استفاده کنی توخونه فقط راه بری

خب شما بدعمل بودی برا همه اینجوری نیست😫😩

من خدا روشکر که شوهرم نزاشت سز بشم .مجبور بودم طبیعی زایمان کنم همین ک زایمان کردم توی بیمارستان رفتم دوش از کمر ب پایین ک خون زایمان بود رو شستم لباس تمیز دادن پوششیدم بدون هیچ دردی خدا رو شکر

خیلی تجربه تلخی بود و تاعمر دارم یادم میمونه

اینجوری نیس چرا میترسونی😐

سوال های مرتبط

مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۲ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین 2

پرستارا من و آماده کردن ، یکیشون اومد گفت موهای شکمت رو زدی ژیلت هم همراهش بود😅😅 من چون پایین شکمم رو نمیتونستم ببینم درست نزده بودم که خودش تمیز کرد، بعد لباس ابی بیمارستانی هم بهم دادن پوشیدم و گفتن منتظر بمون برای وصل کردن سوند، حقیقتا سوند وصل کردن خیلی خیلی درد داشت، من دستشویی داشتم که نزاشتن برم و گفتن صبرکن میخاییم سوند وصل کنیم، سوند رو وصل کرد و موفع خالی شدن مثانه ام چنان سوزش و دردی حس کردم که فقط جیغ میزدم😐 حقیقتا خیلی درد داشت. بعدش حالا نه میشد بشینی نه بخابی هیچی، همش حس میکردم الانه که بیرون بیاد و اصلا راحت نبودم باهاش ، بعدشم که اومدن دنبالم و بردنم برای اتاق عمل، همین که در اتاق عمل باز شد و تخت رو به روم رو دیدم پاهام شل شد و لرزید. خیلی اتاق وحشتناکی بود ترس داشت، بعدش یه پرستاری بود توی اتاق عمل خیلی خیلی خوش اخلاق بود کلی باهام حرف زد روحیه داد بهم حواسش بهم بود یکم استرسم کمتر شد وقتی فهمیدم یکی هست کنارم، خلاصه رفتم روی تخت نشستم منتظر دکتر بیهوشی، دکتر اومد که آمپول بی حسی رو بزنه بهم همش میترسیدم درد داشته باشه صدبار از پرستار پرسیدم درد داره یانه🤣 که البته اصلا درد نداشت درصورتی که من خیلی از امپول میترسیدم یکم طول کشید زدن آمپول ولی زیاد درد نداشت
مامان نورا❤️🤱 مامان نورا❤️🤱 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
مامانا من شنبه زایمان کردم صبح ساعت پنج و نیم راه افتادیم سمت بیمارستان و شیش و نیم اونجا بودیم
ب محض رسیدنم بهم لباس بیمارستان دادن و من لباسامو عوض کردم بعدم انژیوکت و سرم و آماده گذاشتن تا بعد برام وصل کنن و بعدشم برام سوند زدن ک اصلا درد چندانی نداشت فقط در حد ی سوزش قابل تحمل بود فقط اونو ک وصل میکنن همش حس میکنی داری ادرار میکنی بعداونم یکم اومدن صدای قلب بچمو گوش دادن و ساعت هشت منو با ویلچر بردن سمت اتاق عمل،درد آمپول بیحسی هم قابل تحمل بود ب محض زدن امپول بیحسی حس کردم پاهام داره داغ میشه بعد از پایین جناغ سینه تا نوک پاهام سر شد بعد شکمم و پاهام بتادین زدن پرده جلومم و زدن و شروع
کردن بعد تقریبا بیست دقیقه صدای گریه جیگر گوشه‌مو‌شنیدم بعدشم اوردن دیدمش😍🥲بعد اون دیگ کم کم چشام گرم شد اصلا نمیدونم چجوری خوابم برد یهو چشامو باز کردم دیدم دارن میبرنم بخش
با ازبین رفتن بیحسی خیلی درد داشتم ولی شیاف گذاشتن و دردم کمترشد اولین قدم بعد سزارینم سخت بود فقط قبلش حتماااا ی چیز شیرین بخورین ک فشارتون نیفته من خیلی درد داشتم ولی بزور راه میرفتم اینم خلاصه تجربه من از سزارین کلا هر زایمانی چ طبیعی چ سزارین سختی خودشونو دارن ولی می‌ارزه ب مادرشدن🤍حالا امروز من مرخص شدم ولی دخترم زردی داره و بستریه ی چشم اشک ی چشم خون ک کی مرخصش میکنن دلم براش خیلی تنگشده🥲❤️
انشاالله همتون زایمان راحتی داشته باشین مامانای عزیز
مامان سلدا🥹 مامان سلدا🥹 روزهای ابتدایی تولد
پارت اول زایمان ❌❤💋
دیروز ساعت12بستری شدم واسه زایمان طبیعی 4سانت بودم
تا امروز صبح هعی معاینه میکردن میگفتن 5سانتی رحمت پیشرفت نمیکنه خیلی درداش وحشتناک بود بمیرم دیگه سمت طبیعی نمیرم هیچوققتتتتت 🥲طوریکه تختو میگرفتم از درد میلرزیدم تخت باهام میلرزید😭ساعت 11امروز اوردن بهم امپول فشار زدن رحمم خونریزی کرد کیسه ابم پاره شد و بچم ضربان قلبش افت کرد سریع اوردن سوند وصل کردن خون گرفتن از خودمو شوهرم انگشت گرفتن حالم خیلی بد بود منو چند نفری از رو تخت زایمان برداشتن گذاشتن رو تخت بردن اتاق عمل اونجا بهم گفتن جابع جا بشو رو تخت اتاق عمل گفتم نمیتونم جیغ میزدم گریه میکردم بعد خودشون جابه جام کردن بدنم کلا میلرزید نگه ام داشتن امپول بی حسی زدن بدنم بی حس شد خوابوندنم رو تخت سریع دستامو بستن دستگاه فشار اینارو وصل کردن قلبن طوری میزد ک حساس میکردم الان میترکه حالم خیلی بد بود رنگم عین گچ شده بود😭😭حالم خیلی بد بد بود نیم ساعت بعد دیدم صدای گریه دخترم میاد اوردنش بوسیدم گریه کردم همش میگفتم خدایا نجاتم بده خدا نصیب هیجکس نکنه این درد هارو🥺خدا درد زایمان واسه همه مادرا اسون کنه
بدن با بدن فرق میکنه ولی طبیعی سخته
سز دردش با امپول مسکن حل میشه ولی طبیعی قبل زایمان درد داری موقع زایمان درد داری بعد زایمان درد بخیه اینا
دخملم ساعت12/35دقیقه بدنیا اومد اسمشم سلدا خانمه🥹🤍😍
امیدوارم دو درد رو هیجوقت تجربه نکنید
مامان گردو🩵(رهام) مامان گردو🩵(رهام) روزهای ابتدایی تولد
منم تجربه سزارینم مینویسم که هم شاید به درد کسی بخوره هم یادگاری بمونه❤️
پارت اول ...
من از اول انتخابم سزارین بود بخاطر ترس از طبیعی ولی خب اخراشم طوری شد که دیگه باید سزارین میشدم آنزیمای کبدیم تو بارداری رفت بالا و هفته اخرم تو سونو گفتن بند ناف یدور پیچیده دور گردنش ...
نوبتم ۱۵ اسفند بود که دو سه روز قبلش از بیمارستان بهم زنگ زدن برم برای مشاوره ی بیهوشی که اصلا چیز خاصی نبود یه نوارقلب از خودم گرفتن و یسری سوال که چه دارویی خوردم و چه بیماریهایی داشتم و ... آخرم یه آزمایش خون گرفتن ازم همین .
به شدت استرس داشتم چون تاحالا اتاق عملم نرفته بودم کلا از زایمان وحشت داشتم شب قبل عمل تا صبح نخوابیدم که دیگه بهم گفته بودن پنج و نیم صبح بیمارستان باشم
اول که رفتم گفتن برو بلوک زایمان اونجا یسری برگه و رضایت نامه دادن امضا کردم و بعد لباس اتاق عملو دادن گفتن بپوشم ، اومدن ان اس تی برام وصل کردن و آنژیوکت روی دستم وصل کردن و سروم زدن بعدشم که دکترم زنگ زد گفت مریضمو بیارین اتاق عمل اومدن برام سوند وصل کردن.
پرستارای بلوک زایمان خیلی خوش اخلاق و خوش برخورد بودن واقعا راضی بودم ازشون .
پنج و نیم بیمارستان بودم دیگه حدودا هفت و نیم بود که گفتن باید بریم اتاق عمل.