تجربه زایمان قسمت سوم

...
همه دکتراشونم میگفتن سزارین میشی ان اس تی خوب نیست اما خبری نبود هرچی میگفتم پس چیشد میگفتن معلوم نیست ،دکتر اینجوری گفته ولی باید بیاد نامه تو بده ،که نمیومد ،میگفتن دکتر رفته سزارین داره باید بیاد بعد،که تا میخواست بیاد شیفتش عوض میشد و منه بیچاره همین جوری اونجا تک و تنها ،کلافه شده بودم خسته شده بودم نخوابیده بودم ،اونا بهم وصل بود ،جواب دقیق نمیدادن ،هعی شیفت عوض میشد و داستان دوباره تکرار میشد ...
تا ساعت ۳ اینا که دیگه شیف همون دکتری شد که چهارشنبه هفته پیش سونو و ان اس تی نوشته بود برام گفته بود جوابشو چهارشنبه بیار که چون ان اس تی خوب نبود همون سه شنبه رفتم بیمارستان..
دکتره اومد دید گفت این اصلااا خوب نیست هنوز صبر میکنیم ببینم چی میشه که دیگه ضربان قلبش رفت بالا و دستگاه بوق بوق میکرد دکتره اومد گفت نفس عمیق بکش ببینم خوب میشه میاد پایین.گفتم بابا دیشبم یبار اینجوری شده بود ...برای بچم خطرناکه من آخرش تکلیفم چیه پس

۷ پاسخ

خوب

ادامه شم زود بزار

چقدر بی فکرن😐

زود بزار گوشیم الان خاموش میشهه🥲

خووووب

بقیشش

بقیششششش

سوال های مرتبط

مامان فسقلی مامان فسقلی روزهای ابتدایی تولد
سلام دوستای عزیز

خب بالاخره من اومدم تعریف کنم زایمانم چیشد
قسمت اول
من بچم سفالیک بود و قرار بود زایمانم طبیعی باشه و هیچ دردی نداشتم ،من گل مغربی میزاشتم ،رابطه بدون جلوگیری داشتم دمنوش هایی که ماما گفته بود رو میخوردم مواد ابزن رو میدونستم درست میکردم میشستم توش ورزش میکردم و..خلاصه همه کاری کردم از ۳۶ هفته ،اما دهانه رحمم کاملااا بسته بسته بود
خلاصه ۳۷ هفته و ۵ روز شوهرم گفت بیا بریم بیمارستان یه معاینه بشو نکنه بی درد باشی(آخه مامانم بی درد بود موقع انقباض تو خونه)
رفتیم بیمارستان امام علی کرج معاینه کرد گفت بسته بسته س اصلا نرمم نشده ،گفت دراز بکش ان اس تی ام بگیریم بعد گفت جوابش بد نیست اما خوب ام نیست، یه سونو و ان اس تی نوشت گفت با جواب اینا هفته بعد بیا دکتر ببینتت.
سه شنبه هفته بعد با شوهرم و مامانم رفتیم سونو (قبل اینکه بریم ساک وسایلمو گذاشتیم تو ماشین گفتم نکنه فردا بستری کنه ،آماده باشه ضرر که نداره) سونو رو گرفتن گفت جوابش خوبه خداروشکر بعد ان اس تی رو گرفتن که جوابش گفت اصلا خوب نیست این دوباره تکرار بشه ،دوباره گرفتن بازم همون جوری بود ،گفت برو بیمارستان ببین چی میگن این جوابش خوب نیست
ما ام رفتیم بیمارستان امام علی کرج ،اونجا دوباره معاینه کرد گفت بسته بسته ای همچنان ،ان اس تی گرفتن دوباره گفت ن خوب نیست ،گفتم این سومین ان اس تی که جوابش خوب نیست من چیکار کنم الان..خیلی بده؟...،کلی استرس داشتم
پرستاره گفت بزار دکتر بیاد ببینیم چی میگه دکتر اومد گفت ما که نمی‌دونیم اون تو چخبره بستریش کنین ختم بارداری،چون برای بچه خطرناکه..
مامان ماهلین کوچولو مامان ماهلین کوچولو ۲ ماهگی
خب منم بیام و تجربه ام و از زایمان طبیعی بگم
من ۱ دی از وقتی بیدار شدم حس درد زیر شکم و انقباض داشتم تایم گرفتم تقریبا هر ۲۰ دقیقه یکی بود رفته رفته تایم دردام کوتاه میشد ولی آنچان درداش شدید نبود مثل بگیر های پریودی من تا ۵ عصر وایستادم البته بگم حواسمم به تکون های بچم بود که وایستادم فاصله دردام هر ۵ دقه یکی بود و دردم اینجور بود که از زیر شکم میزد به کمرم و تیر میکشید رفتم ان اس تی خوب بود و معاینه کرد گفت یه سانتی دردتم مال زایمان نیس منم دست از پا دراز تر برگشتم ولی ساعت ۷ بود دیدم نه شدت دردام داره بیشتر میشه تحمل کردم تا ۱۰ دیگه بعد اون هم فاصلش کم بود هم شدتش بیشتر میشد رفتم دوباره بیمارستان ان اس تی خوب رود و گفت که دردات درد زایمانه و ۲ سانتم باز شدی بستری میشی
حالا من و میگی خوشحال و شاد و خندون رفتم واسه بستری نزدیک ۱۲ دیگه من بستری بودم و ان اس تی بهم وصل بود من بستری که شدم به ماما همراهم زنگ زدم و بیمترستان گفت ۳ سانت بشی خودمون بهش میگیم بیاد اون بنده خدام‌دائم پیگیر من بود مامانم و همسرمم پشت در منتظر ورود یا فرشته کوچولو
ساعت نزدیک ۵ بود که من دیگه دردام و نمیتونستم تنمل کنم یه جوری بود که اونموقع به غلط کردن افتاده بودم که چرا مستقیم نرفتم سزارین من و ببرین سزارین ولی دردم که میرفت حرفام کلا از یادم میرفت
من از این موقع دهانه رحمم ۵ سانت بود و باز تر نمیشد و زور هام شروع شده بود هر چقدر میگفتن زور نزن نفس عمیق بکش نمیتونستم کاقعا دست خودم نبود دقیقا انگار که مدفوع داری و داره به مقعدت فشار میاره
ماما همراهم خدا خیرش بده اومد و من و برد تو وان آب گرم تا دهانه رحمم باز شه و همش میگفت اصلا زور نزن چون ممکنه دهانه رو پاره کنه
مامان فندوق مامان فندوق روزهای ابتدایی تولد
پارت ۳
دیگه شد ساعت دو ظهر اومدن گفتن دکتر گفته آمپول فشار قطع بشه ولی آن اس تی حتما باشه تا ساعت ۴ دوباره شروع کنیم نگم‌براتون که همین ضربان قلبه منو بیشتر از زایمانم اذیت کرد من مشکل دیسک کمر و سیاتیک دارم فک کنین از شب قبل از ۱۲ شب تا روز زایمان که میگم دایم بهم وصل بود و هیچ تکونی نباید بخوری که ضربانه درست در بیاد و با هر تعویض شیفت روز از نو روزی از نو که باید از اول بگیریم برا شیفت جدید لازمه ، خلاصه که ناهار دادن خوردم ساعت چهار شروع کردن در همون حین درد ها هم دکتر اومد معاینه کرد گفت ۱ سانت و نیمی حتی قبل بستری هم همین قدر باز بودم یعنی آمپول فشارع هیچ تاثیری رو باز شدنم نداشت ، ساعت چهار شروع کردن باز من درد هام شروع شد ولی درد های اصلی خودم نبود اونا میگفتن تو انقباض داری میگفتم تا زمانی که بهم وصله هست خلاصه تا شب ساعت هشت شب ادامه دادن دیگه دکترم اومد خیلی خسته شده بودم رگ پام گرفته بود نخوابیده بودم اصلا درد کشیده بودم دکتر اومد گفتم توروخدا نجاتم بده فقط دکتر گفت بیمارستان دنا رو مسیله سزارین خیلی سخت گیری می‌کنه با وجودی که من مشکل آنزیم کبد داشتم کیسه ابم حجمش زیاد بود دهانه رحمم تغیری نکرده بود دکتر گفت تا فردا صبح صبر کن اکه دیدم پیشرفت نداری سز میکنیم خلاصه تا ساعت یک شب شد این روند ادامه داشت معاینه میکردن شده بودم ۲ سانت ، شب ساعت یک بقدری خسته شده بودم زدم زیر گریه که ولم کنین این دستگاه لعنتی رو جدا کنین ، دیگه گفتن باشه بخواب فردا صبح عصبی شده بودم میگفتم من فردا فقط سزارین میشم راحت میشم از درد ....
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
دوشنبه ۱۲/۶
۳۸هفته و ۳روز بودم رفتم دکتر، معاینه کرد دو سانت باز بودم. ان اس تی گرفت گفت حرکات بچه کمه بهتره بیای برای زایمان. گفت پس فردا بیا بیمارستان.
توی این دو روز حسابی ورزش کردم تا بلکه دردم بگیره ولی چهارشنبه صبح بدون درد راهی بیمارستان شدم. ساعت ۹.۳۰ بدون درد بستری شدم. اولین معاینه تحریکی رو که انجام دادن، دل دردای پریودی خیلی کم پیدا کردم. تا ساعت ۱۰ دکتر اومد معاینه کرد همون دو سانت بودم و برام سرم فشار با دوز کم تجویز کرد.
بعد از سرم فشار دل دردام کمی بیشتر شد ولی قابل تحمل بود. درخواست ماما همراه کردم. ماما همراه توی دردام بهم ورزش میداد که خیلی به کاهش دردم کمک میکرد. تا ساعت ۱به همین صورت گذشت. ساعت ۱ دوباره دکتر اومد برای معاینه که گفت ۳ سانت شده و کیسه آبمو زد. بعد از کیسه آب دردام خیلی بیشتر شد ولی یه کم که گذشت توی انقباض هام ضربان قلب بچه افت پیدا میکرد. که ماسک اکسیژن بهم وصل کردن تا شرایطم اوکی شد. یه ساعت بعد دوباره معاینه شدم که هنوز همون سه سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم. دردامم زیادتر شده بود.