۱۴ پاسخ

من دخترم حداقل یکساعت پیاده میاد باهام اگه یه خوراکی بدم دستش ساعتها

من قشنگترین لحظاتم اینه که با شاه دوتایی میریم بیرون😁😁
از اول قانون گذاشتم و میدونه اگه بخواد باهام خوش بگذرونه باید رعایت کنه، خودشم اینجوری بیشتر لذت میبره،بجای اینکه درگیر باشیم
اینم بگما منم باهاش گاهی بچگی میکنم

توروخدا بااین حوصلت بچه دوم نیار

پسر من که یه جا می‌بریم راه بره حس میکنه سوار ماشین شده یهو میپیچه تو خیابون باید بغلش کنم تا مسافتی راه درست رو هدایتش کنم

یکم راه میره ولی بعد میگه بغلم کن. اگه بغلش نکنم رو زمین خودشو میندازه یا مسیر مخالف میره یا اصلا راه نمیره. هیچی دیگه بغلش میکنم خودم از کتو کول میوفتم

پسر منم هی میگه بغلم کن

ای خواهر منم همینطور تو کوچه دنبالش بابد بدوم دستش و نمیده
الان بهتر شده کوچیکتر بود دراز میکشید رو آسفالتا😂

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

من که اصلا بقلش نمیکنم از همون زمان بچه بود که راه افتاد تا الان که ۳ سالو نیمشه خودش برا خودش راه میرفت راحت بودم 🙂🫠

یعنی دقیقا چیکار میکنه؟

پسرمنم همینه،میگم گناه داره توخونه یکم ببرمش بیرون،کاری میکنه که بندبندوجودم اتیش میگیره اصلاکنترل شدنی نیس

پسر منم قبلا که تازه ام کالسکه عوض کرده بودیم ب هوای نشستنش،اذیت میکردو ما خیلی حرص میخوردیم والان واسه راحتیمون ماشینشو یا کالسکه میبریم و بازم گاهی پیاده میشه و خودش هول میده وراهه ده دقیقه ای رو بیشتراز نیم ساعت لفت میده.همه بچه ها تقریبا اینجوری هستن.الان نگا نمیذاره تایپ کنمو میگه بازی،حالا ازصبح تاشبم تلویزیون در اختیارشه

دق میدن
ولی من رو نمیدم

😂😂😂😂😂😂😂😂😂

سوال های مرتبط

مامان asemon مامان asemon ۴ سالگی
سال پیش، وقتی رو موکت ساده‌ی هیئت، وسط تاریکی و یه نور قرمز کوچیک، با زیر صدای گریه‌ی مردم نشسته بودم، یهو به دلم افتاد سال دیگه با یه کوچولو میرم مراسم اقا. یادم افتاد به دو سال قبل، وقتی وسط بین‌الحرمین ایستاده بودم.
بارون میزد. زمین خیس بود اما هیچکس نمیدویید تا پناه بگیره. هیچ کس چتر نداشت، همه زیر چتر «حسین»بودن.
اشک بود که با بارون کربلا شسته میشد.
اونقدر قشنگ بود که فقط تماشا میکردم. حقا که ادم تو کربلا، «چیزی جز زیبایی» نمیبینه.
اون وسط، بین همه‌ی اون قشنگی ها، به دلم افتاد که دفعه‌‌ی بعد، من با «حسینِ»خودم به زیارت اقا میام.
هنوز سعادت قدم زدن دوباره وسط قشنگ ترین خیابون خدا قسمتم نشده اما امسال من با حسینِ خودم، میرم مراسم اقا اباعبدالله...
یه روزایی بحث سر اسم پسر کوچولوم بود و پیشنهاداتی که میشد و من نمیتونستم چیزی جز این تصور کنم که قسمت اینه که اقا «حسینِ فاطمه (س)» قراره مراقبِ این حسینِ فاطمه باشه.

پ.ن:اقا جانم، من برای این مردِ کوچکم ارزویی ندارم جز اینکه علی اکبرِ «مهدیِ»شما باشه.
پ.ن۲: اونایی که زائرین، اونایی که خادمین، اونایی که عاشقین، التماس دعا.