۳ پاسخ

شما باید با مربیش صحبت کنید و به یک باره محیط رو ترک نکنید یکم اول داخل باشید بعد روز بعد بیرون جوری که ببینه شما رو و براش کف دستش یه قلب بکشید و یه قلب هم تو دست خودتون و بگو دلت مامان رو خواست نگاه کن من میفهمم و بهش اطمینان بدید که مربیش شماره شما رو داره و هر وقت نیاز داشته باشید بهش میتونه بگه زنگ بزنه با همکاری مربیش قطعا حل میشه

چه رشته ای هستش؟

برو یه کم بشین بعد که درگیر بازی و ورزش شد بیا بیرون

سوال های مرتبط

مامان آرن و الا مامان آرن و الا ۳ سالگی
سلام خانوم ها من خواهرشوهرم یه پسر داره که الان نه سال داره قبلا که پنج یا شیش سالش بود اصلا نمیتونست تو موقعیت ها از خودش و وسایلش دفاع کنه و همیشه تو جمع دوستانه ، دوستاش ازش سواستفاده میکردن ، مثلا دوچرخه اش میگرفتن باهاش بازی میکردن اما اسباب بازی هاشون اصلا بهش نمیدادن ، خوهرشوهرم هم خییلی از این بابت ناراحت بود کلا شروع کرد بهش یاد دادن که نباید وسایلت هات بدی کسی ، وقتی پسرم یک ساله بود ، اصلا به کسی اجازه نمی‌داد که به پتو و وسایلش نزدیک بشن ، بعد هیییی خواهرشوهرم پسرش علیه پسرم می‌کرد، ببین آرن نمیده تو هم نده، خلاصه خیییلی رابطه اشون بد شده بود ،جوری که اصلا نمی‌رفتم خونه مادرشوهرم( خواهرشوهرم طلاق گرفتن و با مادرش زندگی میکنه) اما پسرم خیلی عمه و پسر عمه اش دوس داره ، همش دوس داره بره پیششون ، اما هر وقت میره چه پسرش خونه باشه چه نباشه ، اسباب بازی هاش از پسرم قائم میکنه ، یا مثلا ماشینش رو کمد باشه ، و پسرم داره میبینه که رو کمد ماشین هست میگه نه ماشین نداریم هییی بچهدام میگه عمه نیگا اینجاست ، هی اون اصرار میکنه چیزی رو کمد نیست ، خلاصه من اصلا پام اونجا نمیزارم از دست خودش و پسرش اما خانوم همیشه آخر هفته پسرش می‌فرسته خونه ام ، بنظرتون واکنشی باید چه جوری باشه
مامان عروسک قشنگم🫀 مامان عروسک قشنگم🫀 هفته چهاردهم بارداری
هر دفعه با خودم میگم فردا مادر بهتری میشم،صبور تر میشم،بیشتر تحمل میکنم،کمتر کنترلم رو از دست میدم و….
اما به همون خدایی که این فرشته رو به زندگیمون بخشید واااقعا خیلی لجبازی میکنه و کفر آدمو در میاره
میگم برو دستشویی انگار به دیوارم،خودش میره ها ولی اگه هیچیش نگم سااااعت ها میخواد بازیگوشی کنه و نره،وقتیم بگم انگار ن‌ انگار
میخوایم بیرون بریم لباساشو میارم میگم پاشو شورت و شلوار و ایناش که میتونی رو بپوش تا منم آماده شم و بیام بقیه کاراتو بکنم
من میرم تو اتاق ی رب بیست دقیقه کارامو میکنم میام بیرون میبینم یا داره بلزی میکنه یا تلویزیون میبینه و هیییییچی نپوشیده
میگم بیا کفشاتو بپوش میگه تو بپوشون
صبحانه ناهار شام مطلقا نمیخوره اگه با دلخوری و دعوا و داد و بیداد هم بشینه سر سفره یه قاشق میخوره پامیشه میره دو ساعت بعد میاد یه قاشق دیگه،یعنی اصصصصصصلا نمیدونه غذای گرم چیه
میگه ماکارانی بپز پیتزا بپز مرغ بپز ولی بقرآن دریغ از ذره ایش که قشنگ بشینه بخوره
داروهاش شکستنیه میخاد برداره بیاره بازی کنم با خوبی میگم‌نمیشه فایده نداره با بدی میگم صداش در میاد
دیگه وا من رد دادم موندم چیکار کنم