۹ پاسخ

میگم مامان رایا جون فقط شیر ممه میخوره شیشه شیر نمیخوره ؟؟

وای خدای من دختر من خیلی وابسته س شبا هر نیم ساعت شیر میخواد دیشب نمیخواستم بهش بدم چه گریه ای میکرد چه اشکی می‌ریخت مجبور شدم بدم نمیدونم چطوری بگیرم 😭😭😭

میدونین پروسه ازشیرگرفتن خیلی سخته و احساسی پس اول باید باخودتون کناربیاین تابتونید این کارو انجام بدین،من یه ماه دارم باخودم حرف میزنم ک چیکارکنم جداکنم یانه اخرش تصمیمو گرفتم گفتم هرچقد سخت باشه برام بخاطر رایا باید دلمو سنگ کنمم تاروند رشدش کامل شه

اخه زبونش ک میخوره دیگه ادامه نمیده ب خوردن رایا دید تلخ دهنشو کشید یکم قیافشو بدکرد،من خودم اول خوردم دیدم تلخه گذاشتم یخچال نمیخاستم قبول کنم بدمش ب رایا گفتم بچم اوق میزنه مریض میشه
بعد دوروز باخودم کلنجاررفتن خودمو ورایاجون سپردم ب خدا وزدم خداروشکر خوب داره پیش میره

وای چقد سخته، بخدا داشتم میخوندم گریم گرفت، من هنوز از شیر نگرفتم، میدونم منم مثل شما طاقت ندارم

میگذره بسختی ولی خب کاریه که دیگه باید انجام بدی...فقط مایعات زیاد بش بده

گیسو شب اولی ک شیر نخورد صب پاشد صورتش قشنگ آب شده بود تو 1شب لاغر شد قشنگ .فرداشبش تب شیر کرد بعد اسهال استفراغ 3روز زیر سرم بود خیلی سخت بود برامون .اما الان افتاده ب غذا قشنگ میخوره

الهی 😭😭😭😭من گیسو 14روز از شیر گرفتم پا ب پاش اشک ریختم

عزیزم طاقت بیار ان شاالله که بسلامتی این روزام میگذرن.
منم میخام آوا رو ازشیربگیرم همش توفکرشم نمیدونم چیکارش کنم خیلی خیلی ب سینم وابستس اگه شیرم نخوره بازم الکی میزاره دهنش تابخوابه

سوال های مرتبط

مامان کُپل مامان مامان کُپل مامان ۱ سالگی
سلام بر اساس تاپیک قبلم پسرم ساعت یک بیدار شد واس شیر ی کم اولش نق زد و سرجاش جابجا شد ولی بعدش افتاد رو گریه ی نیم ساعت گریه کرد هرکاری میکردم آروم نمیشد بغلم هم نمیومد طاقت آوردم شیر بهش ندادم البته چون فردا جمعه هست و شوهرم خونه بود خیالم راحت تر بود کلی گریه کرد تا باباش اومد بغلش کرد بردش سالن رفتم چندتا ژله دادم دستش اومد بغل خودم تو یخچال سس خرسی دیدی گفت بهم بده دادم دستش آوردمش تو اتاق ی خورده بازی کردیم ب سس اشاره کرد که یخ هست منم پتو دادم روش گفتم خرسی یخ کرده میخواد بخوابه کلی بازی کردم آروم شد و کم کم خوابش گرفت خودش رفت رو تشک دراز کشید الان خوابه ژله ها هم تو دستش حس میکنم هنوز خوابش سنگین نشده راستی با شوهرم قهرم با هم حرف نمی‌زنیم چون پریشب باهام دعوا کرد کلی بی احترامی بهم کرد
چقدر خوب بود اگه شوهرا خیلی از جاها با ی کمک کوچیک ی بار رو از رو دوش ما برمیداشتن الان پسرم هرکاری میکردم بغلم نمیومد که ببرم سرگرمش کنم ولی باباش اومد بغلش کرد بعد اومد بغل خودم آروم گرفت کاش همیشه همینجور بدون غر زدن ی ذره کمک میداد دعا کنید دیگه پسرم راحت بخوابه تا صبح