۱ پاسخ

خداروشکر تا ۱۸ماهگی طبیعیه مخصوصا پسر بچه من خودم و همسرم هر دو زیر ۹ماهگی راه رفتیم اما دخترم دقیقا یه هفته به یک‌سالگی راه رفت اماااان از استرسی که بهم دادن آنقدر به دخترم میگفتن تنبل و...روانی شدم الان که نمیشینه زمین میگن سیخ زیرشه و...باز یه حرفی کاش یاد بگیریم به یه مادر مخصوصا مادر اولی ها استرس ندیم الان هم برا پوشک و از شیر گرفتن همین داستان رو دارم ولی دیگه گوش نمی‌دم و کار خودم رو میکنم

سوال های مرتبط

مامان 👶پسرم👶 مامان 👶پسرم👶 ۱ سالگی
آیهان جانم پسر عزیزم مامان خیلی بلد نیست خوب حرف بزنه یا بنویسه ،، ولی سعی میکنم تمام چیزایی که تو دلمه رو بگم ،، مامانی وقتی خدا تورو تو دل من آفرید از همون اول عاشقت شدم همیشه سپازگذار خدا بودم که تو رو به من داد ولی همیشه گفتم اول خدا بعد تو چون نمیخوام بیشتر از خدا کسی دیگه ای رو دوست داشته باشم تو شدی تمام زندگی من یه صفا و رنگ دیگه ای به زندگیمون دادی مامان افسردگیش خوب شد روحیش عالی شد ،،چقدر روزا تند میگذرن افسوس که مامان نمیتونه زمان رو نگه داره تا از بزرگ شدن تو بیشتر لذت ببره ولی سعی کردم از بزرگ شدنت بیشترین لذت رو ببرم از هر لحظه اش چون میدونم خیلی زود داری بزرگ میشی حتی همیشه کارامو رها کردم اول با تو بازی کردم با جونو دل بهت شیر دادم🥺🥺 همیشه موقع شیر خوردن صورت قشنگتو نگاه کردم چقدر
قشنگ بود شیر خوردنت میدونستم اون لحظه ها خیلی زود تموم میشن ،، خیلی دوست داشتم این لذتو تا دوسالگیت بکنم اما مامانی کلیه هاش سنگ داره باید زود تر از شیر بگیرمت تا هم دارو هامو بخورم هم مامان قوی باشم برات 🥺🥺اینطوری برای هر دومون بهتره از دیروز دارم بهت شیر خشک میدم ،، امیدوارم این مرحله و چالش رو هم با کمک خدا به خوبی بگذرونیم 😘😘😘خیلی دوستت دارم .
بمونه به یادگار ۱۴۰۴/۱/۲۸
مامان لیموشیرینم👶 مامان لیموشیرینم👶 ۱ سالگی
سلام شبتون بخیر
مثل مامان اولی ها منم اومدم تجربه زایمانم رو بگم
ولی من بخاطر کمک و راهنمایی دوستای عزیزم می‌نویسم
اونایی که همراه من بودن میدونید که پسرم ۹ماهه بود من مجدد باردار شدم
بارداری دوم من خدا خواسته بود
و اینکه پسرم شیر خودم رو میخورد
بعد دو ماه که فهمیدم باردارم تقریبا همون موقع ها دیگ از شیر گرفتم
بماند که چه چالش هایی رو پشت سر گذاشتیم چقد خودم ناراحتی ها کشیدم
بخاطر گریه کردم
و اونایی که منو نمشناسن بگم من کمکی نداشتم کسی از خانوادم نزدیکم نیستن
تمام بارداریمو تنهایی گذراندم
روز اول بخدا گفتم هدیه خودت هست که صلاح دونستی دادی منم با جون دل پذیرفتم مطمئنم خودت کمکم میکنی
مامانا من هیچگونه استراحتی طول روز نداشتم
تقریبا هم تمام کارای خودنمو هم خودم انجام میدادم
پسرم راه نمیرف مجبور بودم بغلش کنم
اینا رو میگم برای اینکه سر هر چیزی موقع بارداری نترسید
من نه به خورد خوراکم میتونسم برسم(نه اینکه نداشته باشیم هزار مرتبه شکر خدا روزیمون رو خوب داده)فقط وقت نمیکرپم
وقت داشتنی هم حوصله نداشتم
پسرم همیشه موقع دراز کشیدنم میاومد از روم رد میشد مثل پل میکرد منو
برسیم به دکترم
من چون زایمان اولم سزارین بود و زود باردار شدم میترسیدم
مامان زینب👧🏻وحسین👶 مامان زینب👧🏻وحسین👶 ۱ سالگی
بعد از یه غیبت طولانی سلام😊
خوبید دوستان؟؟
امیدوارم سال خوبی رو شروع کرده باشید و تا آخرش هم براتون بهترین ها رقم بخوره 🥰
دیر اومدم ولی دست پُر اومدم!!
دوستان، اومدم تجربه خودم از چالش های اختلاف سنی ۲ سال و نیم بین فرزندان رو بگم😃
درسته که من این یک سال و نیم دست تنها با وجود دوتا بچه کوچیک که هرکدوم نیازهای جداگانه دارن و هیچکدوم حرف متوجه نمیشدن و من نمیتونستم هیچکدومشونو قانع کنم که اون لحظه از خواسته شون کوتاه بیان!! و گاهی همزمان دوتایی شروع میکردن به بهانه گیری و غرغر و گریه و... و گاهی خود من هم همراه اونا گریه کردم، حرررررص خوردم، معده درد گرفتم، موهام سفید شد...
خلاصه خیییییییییلی اذیت شدم خیلی!
ولی میخوام این نوید رو بدم به کسایی که شاید الان تو شرایط یک سال پیش من باشن و تحت فشارهای زیادی باشن، ولی میخوام بگم امیدوار باشین که جدا از هرچی حرف شعاری هست اینا بزرگ میشن و همبازی های خیلی خوبی باهم میشن(البته اگه دعواهاشونو نادیده بگیریم🙈)
ولی خب شیرینی هاشم خیلی زیاده از حق نگذریم😜
خلاصه که امیدوار باشید، همین دیگه روز و روزگارتون خوش!😊🌱
مامان لیموشیرینم👶 مامان لیموشیرینم👶 ۱ سالگی
مامانا پسر من آخر ماه پیش ۱۸ ماهگی رو هم تموم کرد
ماشالا از لحاظ بدنی هم عقب نیس
بخصوص تا قبل بارداریم که خیلی خیلی جلوتر از هم سن و سالاش بود کلا رشدش بالا و چشمگیر بود
از لحاظ هوشی هم زرنگع
با اینکه ب هیچ عنوان گوشی نمیدیم دستش
ولی همه چی گوشی رو بلده
می‌دونه کدوم آیکون چی هست
مثلا ی لحظه از دستم بگیره
میره آهنگ باز می‌کنه کلا تمام گوشی رو می‌دونه
(بماند که باباش فک می‌کنه روزا میدم بهش😅😅دیروز دید از گوشی اون رف رو آهنگا باز کرد صداشو زیاد کرد
عوض کرد)اسنپ رو می‌دونه
میگ بزنید اون بیب بیب رو بزنه
همه اینا فقط یبار پیشش انجام بشه یادش میمونه
چه روز هم هست برا دسشوییش همکاری می‌کنه
تا چند روز پیش بعد دسشویی کرد زود اشاره میکرد جیش جیش
میرع میشینه جلو سرویس یا بهمون میگ
دیروز هم قبل پی پی گف آنا جیش بعد دسشویی کرد
برا اون هم خودم الان آمادگی ندارم همکاری کنم باهاش هم
خوندم که قبل دوسالگی بهتره انجام نشه
بعذ همه اینا بگم ولی برا راه رفتن اصلا کاری نمیکنه
هنوز کامل راه نمیره
رغبتی هم نشون نمی‌ده
۱۸ماهگبش که پنجم دخترمم بود
از شانس هم دکتر بیمارستان دخترم دکتر نویدنیا بود
بردیم برا زردی
ب شوهرم گفتم ارسلان رو هم ببریم برا راه نرفتنش ببینیم چی میگ
با مامانم برده بودن اونم کلا چکاب نوشت
موقع بردن جواب خودمم رفتم
حتی ترویید و همه چی رو نوشته بود
گف اصلا هیچ مشکلی کمبودی نداره
نه کلسیم نه ویتامین دی
بقیش 👇👇👇