سلام شبتون بخیر
مثل مامان اولی ها منم اومدم تجربه زایمانم رو بگم
ولی من بخاطر کمک و راهنمایی دوستای عزیزم می‌نویسم
اونایی که همراه من بودن میدونید که پسرم ۹ماهه بود من مجدد باردار شدم
بارداری دوم من خدا خواسته بود
و اینکه پسرم شیر خودم رو میخورد
بعد دو ماه که فهمیدم باردارم تقریبا همون موقع ها دیگ از شیر گرفتم
بماند که چه چالش هایی رو پشت سر گذاشتیم چقد خودم ناراحتی ها کشیدم
بخاطر گریه کردم
و اونایی که منو نمشناسن بگم من کمکی نداشتم کسی از خانوادم نزدیکم نیستن
تمام بارداریمو تنهایی گذراندم
روز اول بخدا گفتم هدیه خودت هست که صلاح دونستی دادی منم با جون دل پذیرفتم مطمئنم خودت کمکم میکنی
مامانا من هیچگونه استراحتی طول روز نداشتم
تقریبا هم تمام کارای خودنمو هم خودم انجام میدادم
پسرم راه نمیرف مجبور بودم بغلش کنم
اینا رو میگم برای اینکه سر هر چیزی موقع بارداری نترسید
من نه به خورد خوراکم میتونسم برسم(نه اینکه نداشته باشیم هزار مرتبه شکر خدا روزیمون رو خوب داده)فقط وقت نمیکرپم
وقت داشتنی هم حوصله نداشتم
پسرم همیشه موقع دراز کشیدنم میاومد از روم رد میشد مثل پل میکرد منو
برسیم به دکترم
من چون زایمان اولم سزارین بود و زود باردار شدم میترسیدم

۲۱ پاسخ

بقیش 👇 👇 👇
لایک کنید
تصمیم گرفتم تحت نظر یه دکتر خوب باشم
بماند که ب اون دکترهای بنام و معروف رفتم دیدم همشون مغازه باز کردن هدفشون پول گرفتن هست
رفتم یه دکتر دیکه۱۷ شهریور خانم بود خیلی هم راضی بودم
منم ب شوهرم میگفتم طول بارداری تحت نظر باشم ولی برا زایمان برم دولتی چون دیک سزارینم
نگو شوهرم خیلی می‌ترسه و تحقیق می‌کنه اومد یه روز اومد گفت از چنفر پرسیدم یه جراح آقا معرفی کردن خیلی معروف و کاربلد هست باید تخت نظر اون باشی و خودش جراحی کنه خلاصه دکترم رو عوض کردم و رفتیم پیش دکتر صمیمی فر
تا آخرین روز بارداریم حرفی از هزینه نزده بودیم من بازم ب شوهرم میگفتم باشه حتی بیمارستان خصوصی هم برم بازم خودمون بریم(واقعیتش بخاطر هزینه اضافی ب دکتر میگفتم)شوهرم اصلا قبول نکرد
یعنی مامانا شده آدم فرش زیر پاشو بفروشع ولی جراح درست و حسابی انتخاب کنه هر چند من زایمان اولمم مثاا دکتر خوب رفته بودم
ولی اصلا زایمان با زایمان زمین تا آسمان فرق داره
آقای دکتر یه جراحی برا من انجام دادن
من صدبار بهتر از طبیعی ها بودم
یعنی بعد اینکه بی حسیم رف موقع پایین اومدن از تخت فقط همراهم از دستم گرف بخدا بقیشو خودم رفتم موقع برگشتن کامل خودم برگشتم کامل قد راست راه رفتم
رفتم سالن
اتاق های کناری
مینشستم شیر میدادم
خودم بلند میشدم مینشستم یعنی حتی جای بخیه هام تیر هم نمی‌کشید
وای از اولین زایمان
بیچاره مامانم رو درسته خورده بودم
خلاصه تنها توصیم بهتون انتخاب یه جراح خیلی خوب هست
حدالمکان هم تا میتونید جراح ااقا انتخابتون باشه
و از اون بارداریم یه دختر با وزن خوب و خیلی خوشگل هم خدا هدیه داد بهم
نگران هیچی نباشید
بچه های خدا خواسته رو خیلی با جون دل بپذیرید

خیلی بهت تبریک میگم بابت نگاه قشنگت و حس خوبت .
منم دکترم آقا بود ، بسیار بسیار ازشون راضی بودم .

عزیزم انشا...زیر سایه پدر مادر بزرگ بشن

عزیزم مبارک تازه الان دیدم بسلامتی زایمان کردی.❤️😍😍😍
خداروشکر که راحت بود برات. من از بارداری فقط از زایمان میترسم چون واقعا وحشتناک بود برام شب عمل قشنگ حس میکردم دارم میمیرم وحشتناک بود دردم. بچه دوست دارم ولی میترسم از زایمان

چقد خوشحال شدم براتتت ای خدااا🥲🥹قدمش پر از خیرو برکتتتت باشه فنچ خانومممم💓

خداروشکر عزیزم که راضی بودی و ب سلامتی بغلش گرفتی
منم از دکترم خیلی راضی بودم مثل تو دستمو گرفتن از تخت پایین رفتم بعدش تو سالن دور میزدم فقط ولی الان شنیدم دکترم خیلی پولکی شده و این ناراحتم میکنه

دکترت چند گرفت

دقیقا منم دومین سزارینم خیلی بهتر از اولی بود

خداروشکر که همه چی خوب پیش رفته خوشحال شدم برات خدا بچه هاتو برات حفظ کنه ،❤️

😍😍😍😍😍 خداروشکر عزیزم
دکتر من بهترین دکتر تبریزه 🥰 فاطمه عباسعلی زاده
ک همه ی دکترا مریض هارو با نامه میفرستن پیش ایشون ( چون خودشون سر درنمیارن 🤣🙂

خدا جفتشو برات حفظ کنه ،😍😍
منم دکترم آقا بود واقعا فوق العاده بود

عزیزم خدا دختر و پسرتو برات نگه داره
منم سه ماه اول پیش دکتر علیزاده میرفتم ولی تعریف دکتر صمیمی فر رو چون خیلی شنیدم یه بار همین دوهفته گذشته پیش ایشون رفتم و برخوردشون رو خیلی دوست داشتم
تصمیم گرفتم دکترم رو عوض کنم و از این به بعد پیش آقای صمیمی‌فر برم
با تعریف شما هم بیشتر مصمم شدم
خیلی ممنونم ازتون.
میشه بگید چه زمانی زایمان کردید و دکتر چقدر گرفتن؟

به به بسلامتی عکس دخترتو بفرس برام خیلی دوس دارم ببینمممم

خدا برات نگهداره بچه هاتو عزیزم
چه خوب که تجربه ی زایمانت عالی بوده

بابای من هیچوقت به خانوما اعتقادی نداشت و جراح من سال 69 دکتر سیروس بایبوردی بود و جراح داداشم سال 64 دکتر فیروز طاهری 😀

اما من پیش خانم دکتر طاهره علیزاده زایمان کردم و بسیار راضی بودم. جای بخیه هام هم نمونده یعنی.

تبریک میگم بهت عزیزم ♥️ قدر خودتو بدون بخاطر این آرامشی که داری
بله منم قبول دارم دکتر من خانم بود ولی من اصلا درد نداشتم و اذیت نشدم بخاطر سزارین

سلام عزیزم
الهی شکر سالم و سلامت کنار دسته گلای نازتی
لطفا موقع شیر دادن منم دعا کن اعصابم ارومتر شه

بسلامتی مبارکه عزیزم🌹❤
چندتا سوال بعد ۹ ماه که پسرت شیر خودتو خورده بود به شیرخشک عادت کرد؟
وزن دخترت چقدر بود؟
الان که به دخملی شیر خودتو میدی پسرت واکنش بدی نشون نمیده من خیلی نگران این قضیه ام واسه بچم

سلام گلم
مبارک باشه عزیزم قدم نو رسیده
خیلیی خوبه مگه نه دختر داشتن ؟.
منم بچه دومم دختره خیلیی حس خوبی دارم حیلیی خوشحالم خداروشکر خدا بهمون دختر داد
چه خوب بوده عملت منم زایمان اولم یهویی شد سزارین اورژانسی اصلا از اون دکتره که سزارین کرد منو هیجی نمیدونستم
ولی برا بارداری دومم خیلیی خیلیی تحقیق کردم خیلیی پرسجو کردم دیدم یه خانم دکتر حدب هست همه از بخیه هاشون راضی آن از این که زود سرپا شدن راضی آن منم همون خانم دکتر رو کلا انتخاب کردم خداروشکر خداروشکر منم اصلا درد جا بخیه نداشتم انگار نه انگار سزارین شدم بعد هم روز آدل تو بیمارستان راه میرفتم خوب چون یکم اذیت بود کمرم دبم نمی‌خواست بشینم
واقعا دکتررخدب یه نعمتیه

به سلامتی گلم.منم از ماه دیگه باید اقدام کنم به خاطر شرایط کیستم

عزیزم ببوس دخترتو😍😍😍😍چ خوب ک خدا هم بخت پسر داد هم دختر
انشالله بزرگ شدن و قد کشیدن و موفقیتشونو ببینی

سوال های مرتبط

مامان نلین مامان نلین ۱ سالگی
گله گرد من چشم تیله ایی من 😍
اینجا نلین پنج ماه و خورده ایی هستش نمیدونم مامانها شماها هم مثل من از دوران نوزادی بچه هاتون لذت نبردید؟ من فقط دوست داشتم زودتر بگذره... تنهایی، افسردگی که از توی دوران بارداری تا بعد از زایمان درگیرش بودم، دوری از خانواده، سختی‌ها که توی بارداری به تنهایی کشیدم و تا بعد از زایمان هم این سختی‌ها ادامه داشت و خونه ساختنمون که درگیر کارهای خونه بودیم کولیک شیرنخوردن نلین با سرنگ شیر دادن و ریفلاکس و ... همه ی اینها باعث شد من اصلا لذتی از مادری کردن نبرم....
مهمترینش فکر کنم با همه این چیزهای که نوشتم قوی نشون دادنم بود... کاش ما دهه شصتیها یاد گرفته بودیم قرار نیست همه ی کارها و مسئولیت‌ها رو خودمون به تنهایی انجام بدیم بلد بودیم از دیگران کمک بخایم من از نوجوونیم یاد گرفتم کارهای خودمو به تنهایی انجام بدم در واقع مزاحم کسی نشم استقلال و مسئولیت پذیری خیلی خوبه ولی هر چیزی اندازه اش درسته که اینو همیشه به خودم میگم از من که گذشت ولی تمام تلاشمو می کنم نلین مثل من نباشه....
مامان نلین مامان نلین ۱ سالگی
اومدم بعد سه روز از تجربه واکسن ۱۸ ماهگی بگم
همونجور که بیشتر مامانهای گهواره گفته بودند اونحور که فکر میکردم ترسناک نبود و حداقل از واکسن شش ماهگی نلین سبک تر بودش البته بچه با بچه فرق می کنه همونجور که یکسری مامانها گفته بودند خیلی سخت نیست یکسری هم براشون خیلی سخت گذشت نلین بعد از واکسن تقریبا دو ساعت بازی کرد و راه رفت هر چهار ساعت استا میدادم که شانسم واکسنش همزمان شد با در آوردن دندون کرسیش که نصفش زد بیرون به خاطر همین هم غذا میدادم هم استا خیلی ببخشید بالا می آورد و به خاطر همین غروب تا سه شب همون روز تب تا تقریبا ۳۸ می‌کرد که پاشویه میکردم می اومد پایین خدا رو شکر من دکتر دخترم گفته بود تب واکسن با همون استا و پاشویه اوکی میشه و شیاف اینها نیازی نیست و دقیقا حداقل برای دختر من همینطور بودش چون دکترش خیلی موافق داروهای با دوز بالا نیست و میگه لول همین‌ها رو استفاده کنید و در آخر ( مامانها من تجربه ی خودمو دارم میگم لطفا جبهه نگیرید در مورد حرف دکتر) در مورد اینکه درد پا داشت یا نه خدا رو شکر نداشت براش هر چند ساعت کمپرس سرد و پماد ویکس زدم شاید به خاطر همون بودش
در آخر دختر من برای واکسن اذیت نشد خدارو شکر بیشتر به خاطر دندونش اذیته که همچنان ادامه داره چون هنوز نصف دندون کرسیش زده بیرون
مامان سلین🦋 مامان سلین🦋 ۱ سالگی
پارت 5.
امادم کردن گفتن هرچی در توان داری رو کن و زور الکی نزن منم فقط زور میزدم و باهاشون هکماری میکردم و خلاص دیگ گفت زور آخری رو بزن که سر کچلش دیده میشه منم خندم گرفت همون زور اخری که زدم انگار یه چیزی از سر دلم کنده شد و شکمم افتاد پایین صدای یه گریه شنیدم گذاشتن روسینم من تو شوک بودم فقط نگاش کردم و برداشتنش و لباس تنش کنن و خلاصه کارای بخیه و اینا تموم شد گفتن برو سرویس من رفتم از گردن تا پایین خودمو شستم که صورتمو شستم و لبلس نو دادن تنم کردم و اومدم نشستم رو ویلچر یه موجودی رو دادن بغلم و گفتن شیرش بده مگ من بلد بودم شیر بدم یه خانومی اومد بهم یاد داد ولی شیرم نداشتم نمش اب بود و بچه گریه میکرد و گفتم به مانم خبر دادین گفتن اره دیگ سوار ولیچر شدم رفتم تو اتاق با دونفر خانوم بودم اونا سزارینی بودن دیگ مامانم از در وارد شدو نگاه من نکردم فقط رفت سرو کله سلین و بغلش کرد و بوسش کرد😂 گفتم مامان رفتم از دامادت یه کپی گرفتم اومدم وقتی به دنیااومد خیلی شباعت شوهرم بود دیگ مامان صورت و دستای بچرو شست تمیز شد مثل گل🌹😘 شیر نداشتم اندازه یه قطره و مامانم مجبور شد آبجوش نبات به بچه بده یعنی به اون دوتا خانوم میگفت به بچه میشه یکم شیر بدین نمیدان واقعا 🙃 دیگ بهش چند قطره دادم و به شوهرم زنگ زدم و اومد در بیمارستان بستی و کباب و موزز. کمپوت اینا اورد گفت بخور تقویت شی منم نمیتونستم تنها بخورم به دوتا خانوم هم میدادم و خوردیم و شام خوردیم و خوابیدم و. صبح شد موهامو بستم فک کردم میخوان مرخص کنن که گفتن بچه زردی داره باید تا فردا باشه و اینا دگ گفتن زیاد بالا نیس که بزاریم زیر دستگاه دیگ مادرشوهرم با خواهرشوهرم اومدن دیدنم و رفتن منم فقط منتظر بودم فردا بشه
مامان پسرم مامان پسرم ۱ سالگی
سلام مامانا خوبین؟ اومدم تجربم در مورد واکسن ۱۸ ماهگی رو باهاتون به اشتراک بذارم
اول اینکه این واکسن یه واکسن ۳ گانه هستش یکی به صورت خوراکی دوتای دیگه به دستو پا تزریق میشن در مورد پسر من که اینطور بود چون شنیدم میگن اگه بچه لاغر باشه بجای دست به پا میزنن دوم اینکه حدسم اینه که اگه بچه هاتون واکسن ۶ ماهگی واسشون سخت بود احتمال اینکه این واکسن واسشون راحت باشه خیلی زیاده برخلاف گفته خیلیا این واکسن برای پسرم خیلی راحت بود در حدی که روز اول تبش با استا کنترل شد روز دوم و سومم تب نداشت فقط تنها مشکلمون درد پاش و لنگ زدنش بود که اونم شکر خدا حل شد سوم اینکه پاش روز سوم یه کوچولو قرمز شد روز چهارم خودش رفت این تموم چیزی بود که میدونستم گفتم تا استرس واکسنو نداشته باشین چون خودم یه ماه قبلش استرس داشتم اینجا میدیدم که میگفتن خیلی سخته ولی راحت بود البته یادتون باشه بچه با بچه فرق داره امیدوارم واستون مفید بوده باشه و همه بچه ها سالم و سر حال باشن ❤️🙏🏻
مامان مهتا مامان مهتا ۱ سالگی
سلام. من حدود دو هفته ای هست که دیگه شیر ندارم . یعنی خیلی خیلی خیلی کم شده. نمی‌دونم چرا یهو اینطور شد . از اونجایی که دخترم سیرشیر نمیشه ، همش به من میچسبه و هر نیم ساعت تقاضای شیر می‌کنه. و چون شیر ندارم و چیزی نمیاد حتی شده نیم ساعت سینه رو تو دهنش نگه می‌داره. بدنم کوفته و خشک میشه . از دهنش میکشم بیرون جیغ میزنه و شیر میخواد .
خب هم بدن درد گرفتم ، هم عصبی ام که شیر ندارم . و فوق العاده از اینکه همش باید به یه ور باشم و سینه تو دهن بچه باشه خسته ام.
دیشب نمیخوابید بخاطر شیر . شیشه هم که نمیگیره .‌ گفت جی جی منم عصبی شدم داد زدم . باباش توپید به من که چرا دعوا می‌کنی ؟ باز دیوونه شدی ؟ و ... . منم بهش گفتم پس ببرش بخوابونش پدر نمونه‌ . بچه رو ازم گرفت برد و یک ساعت باهاش بازی کرد و بعد خوابوند و آورد . آیا من در اوج فشار و اذیتی که بودم نباید عصبی میشدم و داد میزدم ؟ منم آدمم و همه ی مامانها بخاطر فشاری که روشون هست و بخاطر اذیت های بچه و کلی چیز دیگه ممکنه یه دادی یزنن. شوهرم درک نمیکنه