گله گرد من چشم تیله ایی من 😍
اینجا نلین پنج ماه و خورده ایی هستش نمیدونم مامانها شماها هم مثل من از دوران نوزادی بچه هاتون لذت نبردید؟ من فقط دوست داشتم زودتر بگذره... تنهایی، افسردگی که از توی دوران بارداری تا بعد از زایمان درگیرش بودم، دوری از خانواده، سختی‌ها که توی بارداری به تنهایی کشیدم و تا بعد از زایمان هم این سختی‌ها ادامه داشت و خونه ساختنمون که درگیر کارهای خونه بودیم کولیک شیرنخوردن نلین با سرنگ شیر دادن و ریفلاکس و ... همه ی اینها باعث شد من اصلا لذتی از مادری کردن نبرم....
مهمترینش فکر کنم با همه این چیزهای که نوشتم قوی نشون دادنم بود... کاش ما دهه شصتیها یاد گرفته بودیم قرار نیست همه ی کارها و مسئولیت‌ها رو خودمون به تنهایی انجام بدیم بلد بودیم از دیگران کمک بخایم من از نوجوونیم یاد گرفتم کارهای خودمو به تنهایی انجام بدم در واقع مزاحم کسی نشم استقلال و مسئولیت پذیری خیلی خوبه ولی هر چیزی اندازه اش درسته که اینو همیشه به خودم میگم از من که گذشت ولی تمام تلاشمو می کنم نلین مثل من نباشه....

تصویر
۲۲ پاسخ

هی خواهر..تمام حرفاتو درک میکنم..خیلی سخته..من که دوران بارداری خیییلی سختی داشتم..گفتم خداروشکر پسرم سلامت اومده بغلم ..اما بدتر از اون اون موقع بدتر دارم جون میدم..دلم برا خودم میسوزه که چرا لذت نمی‌برم این دوران شیرینو همش باید درگیر مزخرفات زندگی باشم...من که دااااااغانم😩😩😩😩

برای منم خیلی خیلی سخت گذشت و میگذره
. و متوجه شدم چون آدم خیلی خیلی حساس و مسئولیت پذیری هستم . شاید واقعا نباید هیچ وقت دنبال این مسئولیت میرفتم . خداروشکر میکنم نعمت بزرگیه . ولی برای من خیلی مسئولیت سخت و سنگینی هست و کل زندگیم زیر و رو شده .

چقدر تو منی
دقیقا منم همه این چالش هارو داشتم هیچ لذتی از بارداری و نوزادی دخترم نبردم الانکه که بعضی مادرارو میبینم چقدر قشنگ این دورانو میگذرونن خیلی حسرت میخورم کلی عکس و ایده داشتم میخواستم تو بارداری و نوزادی بچم انجام بدم ولی افسردگی من و کولیک و رفلاکس و گریه های بی وقفه نزاشت لذت ببرم و حسرتش به دلم موند😮‍💨

منم همین طور😔
از نوزادی دخترم لذت نبرم
افسردگی و تنهایی و شب بیداری خیلی اذیتم میکرد
ولی خداروشکر که گذشت و منم بهترم🌱

ای جان الهی قربونش بشم چه نازه خداحفظش کنه💚😍اره منم از دوره نوزادی پسرم لذت نبردم شیرنخوردنش نخوابیدنش دخالت بقیه دایه ی مهربونتر از مادر بودنشون باعث میشد دعا کنم زود بزرگ بشه🥺

اخ دقیقا منم وهنوزم ادامه دارع چون این زمستون چندبارویروس سخت گرفت وهمش گریه واوضاع دندونه وبی اشتهایی وخس خس سینه اش هم بعدویروس هاخوب نمیشه منم دوران پرچالش وپرازگریه ودلهره واسترس. ..

منم دقیقا اون روزا رو همونجوری گذروندم و با اینکه انگار شواهد و علائم افسردگی داشتم ولی نمیخواستم جا بزنم و کمک بگیرم و اونقدی که باید لذتی نبردم از نوزادیش

تصویر

سالم باشين عزيزم
نمكه به خدا بخورمش 😍😍😍😍😍

منم عزیزم لذت نبردم پسرم اذیت نمی‌کرد ولی شوهرم یه جوری رفتار میکرد که همش با گریه بود درد داشتم مامانم تا 15 روز بیشتر پیشم نبود وقتی رفت خیلی بد بود دخالت های بجای بعضی ها اذیتم میکرد

آخ قشنگممم

نه خداروشکر من افسردگی نگرفتم همه فامیل کنار هم بودیم تا ۴۰ روزگیش از اون به بعد رفتن خونه بازم خیلی عالی بود♥️

اوخداا عسل♥️😍

منم نابود بودم
فقط میگفتم خدا این روزا زودتر تموم شه
ولی یه چیزی بگم
من مستقل بودن رو بیشتر میپسندم

اخه به هر کی رو زدیم یجور گذاشت تو کاسمون 😑
خدا از وقتی زایمان کردم تا همین الانش از خیلیا متنفر شدم و خیلیا برام شناخته شدن

من هنوزم میگه زودتر بزرگ شه

منم متولد73 ام
به منم خیلیییی سخت گذشت
چون ادم مستقلی هستیم. هم من هم شوهرم
صفر تا صد زندگیمون با خودمون بوده
تلاشای خودمون
الحمدالله مامانم میومد گاهی پیشم و کمکم بود
ولی شیر نخوردنش. شب بیداری
بارها دکتر رفتن
دارو دادنای ناشتا
با قطره چکون شیر دادن
رفلاکس شدید واقعا اذیتم کرد
منی ک میگرن و کمر درد دارم
بعد از دوماه که شیرم رفت رو به خشک شدن از بس سخت گذشت و حرص خوردم
منی ک روزای اول ده بار باید میرفتم حمام از بس شیر داشتم

خداروشکر که میگید لذت بردید و واقعیتش هم همینه باید از روزهای شیرینشون لذت برد همه ی افکار و دردهای بارداری و بعدش قابل حله با مدیریت ..ولی روزهای نی نی بودنشون هیچوقت برنمیگرده البته که هرسنی قشنگیه خودشو داره
ماشالا به نلین جون🧿🩷

ما دهه شصتیا خیلی از خود گذشته و مستقل هستیم .موافقم باهات زیادیش خوب نیست

ای جونم‌ماشالله
منم خیلی سختم بود ولی مدام به خودم گوشزد میکردم که از همه چیزش لذت ببر که هیچ وقت دیگه تکرار نمیشه و باهاش عشق میکردم

تصویر

عسیسممممم😍😍😍
این چیزایی که گفتی الان که فکر میکنم میبینم منم تمام ویژگی های ده شصتی رو دارم🤦
مخصوصا قوی نشون دادن و کمک نگرفتن💔

چه عروسکی بوده😍

اهوم منم اصلا از نوزادی امیرسام لذت نبردم همش خداخدا میکردم زود بزرگ شه الان خیلی پشیمون چرا از لحظه لحظش لذت نبردم

منم دورم از خانواده ولی نوزادی پناه خداروشکر سخت نگذشت بهم با اینکه ۳۴هفته زایمان کردم‌و پناه ۱/۹۰۰ دنیا اومد خیلیییی کوچولو بود مامانم یک ماه پیشم‌موند و بقیشو خودم تنهایی از پسش براومدم😍اینم پناه پنج ماهه🥹

تصویر

سوال های مرتبط

مامان نلین مامان نلین ۱۷ ماهگی
خب اومدم تجربه زیاد غذا دادن نلین رو بگم
نلین یه مدت در هفته چند بار خیلی ببخشید بالا می آورد احتمال دادم که از دندون کرسیش باشه که داره درمیاد که بعد یه مدت دیگه دیدم بالا آوردنش زیاد شده اینبار احتمال که ریفلاکسش دوباره برگشته باشه و احتمال دوم هم اینکه به نلین زیاد غذا میدم که براش سنگین میشه چون از علائم ریفلاکس فقط همون بالا آوردن رو داشت یه روز تعداد قاشقهای غذای نلین رو شمردم (نلین هیچوقت تقاضای غذا نداره و با کلی فیلم بازی کردن اینها بهش خودم غذا میدم و هر چقدر که قاشق رو میبردم جلوی دهانش می خورد) اومدم اینجا از مامانها پرسیدم که چه مقدار و چند تا قاشق به بچه ها غذا میدن و از جواب مامانها متوجه شدم که زیاد به نلین غذا میدم به مدت سه روز غذاشو کم کردم و خدا رو شکر دیگه بالا نیاورد و همون غذا براش سنگین می‌شده دخترم بالا می آورد
در آخر مامانها من توی تاپیک قبلی سوالم خیلی واضح بودش منم دخترم هر چقدر میلش بکشه بهش غذا میدم و اینکه اومدم اینجا پرسیدم حتما دلیلی داشته من خودم اینجور مواقع یا سوالی رو جواب نمیدم یا اگه هم جواب میدم فقط همون سوال رو جواب میدم نه اینکه سوال رو با سوال جواب بدم یا نمیام بپرسم واقعا تعداد قاشق غذا رو شماریی اینجا همه مادریم با تمام سختی‌ها خودش قرار نیست اینجا همدیگه رو مثل اطرافیان زیر سوال ببریم
مامان MorvA مامان MorvA ۱ سالگی
سلام به روز ماه همه ی مامانای زحمت کش
خسته نباشید♥️
من اومدم با یه تجربه ی دیگه که بدست اوردم
مروا دقیقا از یکسالگی که غذای سفره رو شروع کردم و دیگه همه چی بهش دادم اصلا بد غذا بازی در نمیاره و همه چی میخوره و خداروشکر مشکل غذا خوردن باهاش نداشتم تو این مدت
قبل یک سالگی چرا...من از پایان ۶ ماهگی غذا رو شروع کردم که تا یک سالگی یعنی ۴ ماه واقعا خوب نمیخورد ولی همینکه از یکسالگی مثل خودمون غذا میخوره و اینا عالی شده خداروشکر...حالا ازدتجربه م بگم...من وقتی قراره به مروا چیز جدیدی بدم(مثلا قبلا موز میخورد اما موزی که اغشته به مغزیجات باشه بهش نداده بودم با اینکه هردو رو هم جدا جدا خورده بود مثلا مغزیجات رو به هرما اغشته میکردم و میخورد ولی خوب این مدلی جدید بود،اصلا یهویی نمیذارم دهنش
تو بشقاب میچینم میشینم پیشش و خودم شروع میکنم به خوردن و اونم اعتماد میکنه برمیداره و میخوره و از دفعات بعد وقتی تنهایی میذارم دهنش دیگه میدونه که چیز خوشمزه ایه و میخوره.
مامان امیرحافظ مامان امیرحافظ ۲ سالگی
سلام مامانای مهربون شبتون بخیر
میخام یه چیزی بگم شاید شما هم با من موافق باشید
من فکر میکنم خدا هیچ موجودی رو به اندازه یه مادر دلسوز و فداکار خلق نکرده
من پسرم ۲۰ روز اسهال شدید داشت پیش ۳ تا متخصص بردم ولی با نسخه های اونا خوب نشد
یه روز اومدم گهواره از مامانای با تجربه کمک خاستم اونا هم کیدی زینک رو معرفی کردن الان پسرم ۹۰ درصد خوب شده
میخام این بگم که شاید بین ما داخل این گروه شیعه و سنی باش شاید همه ما از هم دوریم اما دلی و ناخواسته چون یه مادریم و حس بقیه مادرا رو درک میکنی بهم‌کمک میکنیم و این چه حس و حال خوبی داره
ممنون از همه مادرا که خالصانه و از اعماق وجود به من کمک کردن
من دورانی که دبیرستان بودم معلمی داشتم که می‌گفت هرازگاهی برای تشکر از خودم هدیه و گل میگیرم برای اینکه همسر و مادری نمونه ام
میگفت هیچ وقت منتظرم نمیشم کسی ازم تشکر کنه و یا برای مناسبتی برام هدیه
میگفت خودم میرم کبابی برای خودم جایزه میگیرم
ای کاش همه ما هم برای خودمون کمی وقت بزاریم و قدر دل پاک خودمون بدونیم
ببخشید که اگر با حرفام حوصلتون سر بردم
فقط قصد تشکر داشتم💝💝💝