۳ پاسخ

ترس از دست دادن مادرو داشتم ولی کلا نزاشتم شدید بشه ولی حاملگیم باحال بود
کلا سختی نداشتم شکرش

من تپ بارداریم افسردگی شدید گرفتم تو کل ۹ماه داشتم گریه میکردم😐ولی یه مدت بعد از زایمان خوب شدم خداروشکر

الهی عزیزممم... بارداری برای هر کسی یه جوره. بخاطر نوسانات هورمونها طبیعیه این چیزا .
ولی باز من خیلی دوس داشتم دوران بارداریمو.

سوال های مرتبط

مامان نلین مامان نلین ۱ سالگی
گله گرد من چشم تیله ایی من 😍
اینجا نلین پنج ماه و خورده ایی هستش نمیدونم مامانها شماها هم مثل من از دوران نوزادی بچه هاتون لذت نبردید؟ من فقط دوست داشتم زودتر بگذره... تنهایی، افسردگی که از توی دوران بارداری تا بعد از زایمان درگیرش بودم، دوری از خانواده، سختی‌ها که توی بارداری به تنهایی کشیدم و تا بعد از زایمان هم این سختی‌ها ادامه داشت و خونه ساختنمون که درگیر کارهای خونه بودیم کولیک شیرنخوردن نلین با سرنگ شیر دادن و ریفلاکس و ... همه ی اینها باعث شد من اصلا لذتی از مادری کردن نبرم....
مهمترینش فکر کنم با همه این چیزهای که نوشتم قوی نشون دادنم بود... کاش ما دهه شصتیها یاد گرفته بودیم قرار نیست همه ی کارها و مسئولیت‌ها رو خودمون به تنهایی انجام بدیم بلد بودیم از دیگران کمک بخایم من از نوجوونیم یاد گرفتم کارهای خودمو به تنهایی انجام بدم در واقع مزاحم کسی نشم استقلال و مسئولیت پذیری خیلی خوبه ولی هر چیزی اندازه اش درسته که اینو همیشه به خودم میگم از من که گذشت ولی تمام تلاشمو می کنم نلین مثل من نباشه....