۱۰ پاسخ

خدالعنتشون کنه وازسرتقصیراتشون نگذره به حق محمد دعاکن همشون دق مرگ شن انقدبی رحمن
ولامن دوتاطبیعی اورده بودم سومی ازترس پول دادم سزارین شدم دردش قابل مقایسه نبود سزارین عالیه

عزیزم ناراحت شدم چقدر سخت بهت گذشت،، خدا لعنت کنه این بیمارستانهای دولتی و‌ پرستاراشون که مثل سگ برخورد میکنن.. بقیه نمیدونن که توی بیمارستان دولتی باید با عزرائیل روببوسی کنی تا سزارین کنن

منم خیرندیده های بیمارستان حضرت معصومه انقدردیربستریم کردن که بچه ام توخشکی مونداخرشم پاش روشکستن گفتن کلافوته دوماه گچ بوددوماه کفش پنجشنبه هفته پیش عملش کردن ولی بیمارستان بیستون عمل کردیم 60ملیون دادیم ولی واقعاهمه عالی بودن

خدالعنتشون کنه دخترعموم چندسال پیش باربودهمون جابستریش کردن یک هفته اخری گفتن سرطان ریه داره ازبس بهش دارومیدادن وآمپول میزدن پدرمن بارضایت خودش آوردش بیرون عموم روترسانده بودن العاپسرش ماشاءالله کلاس پنج هست خودشم خداروشکرسالم وسلامت بیمارستان دولتی مخصوصاامام رضارحم ندارن 😔

اکثرا بیمارستان دولتی همینه بنظر من چ طبیعی چ سزارین آدم فرش زیرپاشو بفروشه بره بیمارستان‌خصوصی

قربون امام رضا بشم که خودش و حرمش عالین ولی هر کجا بیمارستان به اسمشه بدرد نمیخوره بیمارستان امام رضا مشهد هم بدرد نمیخوره😐

وووا چه وحشی کدوم خراب شده ای بوده اینجوری رفتار میکردن؟

ینی ۵ روز تو بیمارستان بودی ک فقد طبیعی زایمان کنی؟؟ وای مگه میشهعع

من طبیعی بودم 33ساعت دردکشیدم

منو دیر سزارین کردن حتی نمیزاشتن دکترم و ماما همراهم بیاد پیشم میگفتن باید حداقل پنج سانت بشی دیر سز شدم دخترم مدفوع کرده بود نمیتونست شیرمو حضم کنه سه بار شستشو معده انجام دادن خدا لعنتشون کنه

سوال های مرتبط

مامان تو دلی💓 مامان تو دلی💓 ۴ ماهگی
تجربه زایمان ۲
گفتم دکترم که میگه درشت نیست قدش بلنده، گفت نه بابا درشته، بعد به ماما گفت کیسه آبشو بزن، مامام کیسه آبمو که پاره کرد دستشو آورد بیرون دیدم دستکشش رنگ سبزه، دیدم دکتر گفت وای مکونیوم، فهمیدم بچم پی پی کرده، خیلی ترسیدم، گفتم چی میشه الان؟ گفت نترس ان شاالله که چیزی نمیشه، نمیدونم چی به هم گفتن دیدم سه چهار نفر اومدن بالا سرم شروع کردن به معاینه های وحشتناک، به حدی دردناک بود که من بیمارستانو گذاشته بودم رو سرم، منی که سر زایمان اولم صدای آخمو کسی نشنید، دکترم میگفت صبورترین مریضی بودی که تاحالا داشتم، حالا داشتم از ته دلم فریاد میکشیدم، یعنی نوبتی هرکدومشون معاینه میکردن، نمیذاشتن نفس بکشم، میگفتم چرا بامن اینجوری میکنین؟ بقیه زائوها دارن درداشونو میکشن، کسی کاریشون نداره، چرا افتادین به جون من؟ مامام میگفت میخوایم کمکت کنیم زودتر زایکان کنی، خانم دکتر میخواد بره مطب، گفتم خب بره، توروخدا اذیتم نکنید، هیشکی به حرفم گوش نمیداد، ساعت ۱ ظهر شد، من ۶ سانت رسیدم، ولی دیگه نفسم بالا نمیومد،معاینه هاشونم تموم نداشت، به حدی بیحال شده بودم دیگه نای زور زدن و جیغ زدن نداشتم، فقط میگفتم منو ببرین سزارین، قبول نمیکردن، دیگه ساعت حدود ۳ بود مامام گفت داری فول میشی، بریم رو دستگاه، حتی یه قدم نمیتونستم بردارم، کشون کشون منو بردن، دیگه دردام به زور تبدیل شده بود ولی من هیچ توانی نداشتم
مامان کیانا مامان کیانا ۵ ماهگی
من دیدم دارن همه تجربه زایمان میزارن گفتم منم بزارم می‌دونم دیر شده ولی می‌زارم من دوتا زایمان طبیعی داشتم کلا بد زایمانم بخصوص سر دختر اون یکی دخترم ۱۵ ساعت درد کشیدم دوسال پیش عمل افتادگی رحم انجام دادم وقتی حامله شدم دکترم گفت سزارینی منم خوشحال که این یکی درد نمی‌کشم هفته ۲۶ بارداری بود که دکترم گفت از شانس تو مجوز سزارین برای عمل تو برداشته شده باید طبیعی زایمان کنی اون موقع دنیا روی سرم خراب شد هرچه التماس کردم که نمیتونم فایده نداشت از هفته ۳۰ دردام شروع شد به خاطر عملی که داشتم خیلی کمر درد بودم درحدی که وقتی راه میرفتم فقط دوست داشتم بزنم زیر گریه شبا که تا صبح راه میرفتم هفته ۳۲ آمپول ریه زدم هم چنان تا ۳۹ هفته طولانی شد که رفتم بهداشت میخواست ضربان قلب رو گوش کنه که گفت انقباض داری برو بیمارستان اومدم خونه تا غروب راه رفتم بعد رفتیم زایشگاه بیمارستان تامین اجتماعی معاینه که کرد گفت ۲ سانتی برو خونه هنوز زوده اومدم خونه سه روز دردام به همین شکل بود منظم نمیشد تا پنجشنبه شب خیلی درد داشتم تا ساعت چهار صبح فقط راه میرفتم حدیث کسا می‌خوندم دیگه ساعت چهار نماز که خواندم با شوهرم رفتم بیمارستان معاینه که کرد گفت هنوز دوسانتی ای بابا هرچه التماس کردم که بچه های دیگم به زور آمپول فشار رحمم باز شده باور نکردن گفتن برو توی راه رو تا ساعت ۸ بعد دوباره بیا ساعت ۸ که دوباره رفتم معاینه که کرد گفت ۱/۵شدی گفتم مگه میشه به جایی که رحمم بازبشه بسته میشه تا بلند شدم زیر کلی خون بود که گریه ام گرفتم گفتم من دوتا بچه آوردم اصلا خونریزی نداشتم اینا برای چی میان گفت اشکال نداره برو خونه صبح جمعه بود