۵ پاسخ

باید صبرتو ببری بالا و جیغ وودادو چندروز تحمل کنی.بهش اب بدی.لالایی بزاری.بلند شی بغلش کنی تو خونه راه ببریش.توی تاپش بزاری تکونش بدی.روی پات بزاری تکونش بدی.عروسک دوست داشتنیشو بدی و هر روشی که بلدی ارومش کنی‌و اینطوری تموم میشه.هرچی سن کمتر جیغ و دادها زودتر تمام میشه.مثلا سن های بالای ۲۱ روز شاید طول بکشه تا ترک‌کنه ولی الان بعد ۳-۴ روز دست میکشه وعده های شیر شبم یهو همه رو باهم نباید قطع کنی اگه ۳ بار پا میشه مثلا وعده اولو اول حفظ کن وعده وسط و اخرو بده.بعدا سر اون وعده اول دیگه بیدار نشد وعده وسطو همون روالو پیش بگیر و حذف کن و در اخر وعده اخرو.شب ۲ساعت قبل خوابم غذای سیر کننده بده

دیرشروع کردی باید ازشش ماهگی میگرفتی شیر شبو الانم اصلا موقع مناسبی نیست داره دندان درمیاره همینجوری توعذابه قرار نیس با ندادن شیرهم عذابشو بیشتر کنی بزار ده روز بگذره بد شروع کن

من که نگرفتم از شیر شب. اگرم میخوای بگیری چند ماه دیگه صبر کن. کوچیکه گناه داره

عزیزم بچه با بچه متفاوت واینکه اصلا بچرو عذاب نده من هی گفتن ۶ماه دخترم ۸ماه از شیر شب گرفتم اما چه گرفتنی هنوز زجه ها وگریه هاش توگوشمه التماس کردن و گریه هاش توگوشمه.همش بهش میگم مامان ببخش .دختر دومم اینکار نکردم.هنوزم شیر میخوره.اما شبا شکم دخترت سیر کن خسته بکن تا شب بخابه

وای وای چقد سخت بود.بنظرم اینکه میگن هرچه زودتر بگیری از شیر شب راحت تره راست میگن.مثلا ۵ ۶ ماهگی..چندشب اذییت شدن داره.مثلا هربار نیم ساعت شیر دادن رو عقب بنداز.یا مثلا اگه ۳بار شیر میخواد ۱ بارش رو قطع کن هرچی گریه کرد ندید.و بزار رو پا یا لالایی بزار یا مثه بچه های من صدای سشوار رو دانلود کن و پلی کن ولی اصلا کوتاه نیاید تا چندرور که اون یک وعده قطع بشه.

سوال های مرتبط

مامان زینب وریحانه مامان زینب وریحانه ۴ سالگی
مامانا شما وقتی یه حرفی به بچه ۵سالتون می‌زنید کامل متوجه میشه؟
ما امشب اصلا شب خوبی نداشتیم.شوهرم خیلی خسته بود.من به دخترم قول دادم که شب براش میزتحریرش دربیارم اما گفتم فردا برات درستش میکنم.من براش درآوردم اما گیر داد الان دختر کوچیکم خوابش میومد گریه میکرد شوهرمم خسته بود ۵بار با آرامش به دخترم گفتم بزار خواهرت وبابا بخابن من می‌توانم درست میکنم.اما شروع کر لجبازی هی جیغ داد وبعدم بهانه من اینجا نمیخابن متکابده عروسکم بده عروسکم نده و هرچی من وشوهرم با آرامش گفتیم بخاب خواهرت خوابش میاد ببین چجور گریه میکنه گوش نداد بعد یک ماهه دستشویی داره نمیره آنقدر نمیره که توخودش ادرارمیکنه همش هم میگه دلم درد میکنه بعد گفت دستشویی دارم شوهرم گفت بیا برو تا دم دستشویی رفت برگشت گفت نه ندارم حدود ۲ساعت بود ادرارشو نگه داشته بود منم عصبی شدم گفتم برو توکه داری چرا نمیری گفت به توچه دلم نمیخاد برم.خلاصه هی گنده جواب من و داد من هی گفتم دخترم قشنگ حرف بزن من عصبی نکن بخاب.هی شوهرم رفت بغلش کرد با آرامش گفت اصلا انگار نه آگار هی گنده جواب داد.هی تا دخترکوچیکم آروم نیشد شیر بخوره بخابه شروع می‌کرد الکی بلند بلند گریه مادرای شیرده میدونن بچه هی شیر بخوره بره اوج خواب بیداربشه دوباره شیر بخوره میشه مصیبت مخصوصا دندون داشته باشه بدتر اینم ۳بار رفت اوج خواب بیدارشد .منم عصبی بشم اصلا دیگه نمی‌فهمم پاشدم دوتا بشگون ازش گرفتم وگفتم ساکت بشو اما هیچ بازم گریه جیغ داد دوباره بهش محلت دادم با آرامش گفتم دخترم خواهرت بدخواب شده شما یک دقیقه ساکت باش بزار بفهمم دارم چیکار میکنم اما بازم لجبازی دیگه شوهرم عصبی شد بلند شد داد وبیدادکرد؟
مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
سلام مامانا ببخشید که این موقع مزاحم میشم از ناراحتی خواب ندارم پسرم چهار سال و نیم داره اما هنوز که هنوزه وابستگی شدید داره بهم با اینکه تا سه سالگی خونه همه میرفت کاری به من نداشت اما از وقتی ابجیش به دنیا اومد دنیا هم رو سرم خراب شد به خدا امونم بریده باو کنید بیشتر از قبل بهش توجه میکنیم بازی می‌کنیم واسش ارزش قائل میشیم اما داغونم کرده دوهفته بردمش مهد حتی یه لحظه منو رها نکرد همش باید اونجا می‌نشستم آخه بچه کوچیک دارم بالاخره کار خونه بچه و هزارتا کار دیگه هم هست شوهرم که اصلا خونه نیست اگرم باشه میگه خستمه گه گاهی دخترم رو میزارم پیش مامانم تا بیشتر به ایهان برسم اما باز جواب نمیده دیگه خسته شدم جدیدا خیلی هم عصبی میشه و همه رو کتک میزنه امروز بردمش بهداشت هم وزنش کم بود هم قدش. وزن تولدش 3600 بود قدش 56 یعنی جز قد بلندا بود اما الان 14 کیلو و زنش و قدش 100 همه فامیل خودم و باباش قد بلندیم هیچی غذا نمیخوره بهم ارجاع داده ببرم دکتر تغذیه چندبار هم بردمش اما میگه مامان اشتها ندارم سیرم کم خونی هم نداره یبوست هم خیلی کم داره اما آزمایش خوب بوده لطف اگه به راه حل منطقی دارید بگید درضمن دیروز روانشناس هم بردمش و چندتا راه کار داده اما واقعا خسته ام هم از جسم هم روح و روان تو این فصل هم که کلا سرما میخورن هر دوشون ببخشید زیاد بود
مامان زینب وریحانه مامان زینب وریحانه ۴ سالگی
اونایی که ۳تا بچه ۲تا بچه دارید چجوری بچه کوچیک میخابونید.من دیگه کم آوردم ما خونمون ۶۵متر وکوچبکه کلن یه اتاق خواب داریم.من ظهرا به دختر بزرگم میگم برو اتاق بازی کن خواهرت خابید میام پیش تو هی میپرسه میای میگم آره.دیدم نه هی میره اتاق میاد صدامزنه مامان بیا.منم گفتم بیا گوشی بگیر برو اتاق کارتون ببین یه یک هفته خوب بود میموند اتاق اینم میخایید یک ساعت بعد یک هفته یکدفعه گفت من ازاتاق میترسم نمیرم تنها میخام پیشتون کارتون ببینم گفتم باش پیشمون دراز میکشه اما هی حرف میزنه مامان این چیه مامان این چی گفت مامان مامان هی من میگم بعدا حرف می نیم بزار بخابه اما انگار نه انگار‌.دختر کوچیکه هم یک هفته لج کرده نه ناهار میخوره نه صبحانه ظهرم خوابش میاد گشنشه هی سینه میخوره اونم فقط یه سینه سیر نمیشه هر نیم ساعت بیدارمیشه گریه میکنه من یا دارم روپا میخابونم یا سینه دهنشه تا یک ساعت بخابه.بزرگه هم هی میره میاد میره میاد مامان مامان. بخدا کوچیکه نخابه پدرم درمیاره دیگه نمیمونه زمین میگه فقط بغلم کن راه برو‌.منم آرتروز گردن دارم یزره بغل میکنم دیگه نمیتونم دستم وگردنمو تکون بدم.هرمدل بگید بزرگه رو گل میزنم.امروز کوچیکه خابید رفتیم اتاق خواب داشتیم بازی میکردیم که بیدارشد کفتم بمون ادامه بازی بکن من خواهرت خابید میام همین که اومدم بیرون اومد واستاد دم اتاق هی آروم گفتم یا برو اتاق یا بشین رومبل هی صدا میزنه مامان مامان ۵بار حرفمو تکرار کردم یا برو اتاق یا بشین رومبلی دختر کوچیکه هم به اون نگاه می‌کرد آخر دادزدم چرا هی صدامیکنی یا بیا بشین یا برو دیگه نمیفهمی مگه.کوچیکه هوشیار شد تازه ۱۰دقیقه خابیده بود