سلام امیدوارم حالتون خوب باشه
امدم از زایمانم براتون بگم
دکتر برام 28بهمن زده بود ولی هیچ دردی نداشتم پیاده روی اینا هم داشتم ولی انگار نمیخواستم بزام همون روز رفتم بیمارستان گفت سونو بده ببینم چطوری فرداش از خونه راه افتادم رفتم خواهرمم اومد باهام خلوت بود سریع انجامش داد گفت آب دورش کم شده بردم بیمارستان رفتم زایشگاه گفت بستری با آمپول فشار شوهرمم نبود سرکار بود ب داداشم زنگ زدم گفتم بیا یه امضا بکن وسیله هامم بیار خلاصه سرم برام وصل کردن ساعت پنج غروب نیم ساعت بعدش درد زیر دلم شروع شد می‌گرفت ول میکرد اما کم بود خیلی کم🙂
اما هرچی می‌گذشت بیشتر میشد دیگ وایسادم سر پا گفتم شاید بهتر باشه
اما نه هی بیشتر میشد واسه چند دقیقه میگفتم الان چشام از کاسه در میاد 😬😬اینقدر ک غیر قابل تحمل بود ولی تحمل کردم ماما هم هی میومد معاینه میکرد می‌گفت یک سانتی بیشتر استرس می‌گرفتم گفتم نکنه تا فردا قراره درد بکشم
ساعت شد نه ونیم همچنان داشتم بخودم میپیچیدم دوباره ماما اومد معاینه کرد گفت خوب باز شدی میخوام کیسه آبت بترکونم بچه بدنیا بیاد
وقتی ترکوند خود ب خود بهم فشار اومد جیغ زدم گفتم داره میاد😂🤗
سریع بردنم رو تخت زایمان هیچ زور نمیزدم خودش زور میومد بهم یهو کشیدش بیرون صداش اومد. 🙂😍
دکتر گفت باید جفتت دربیارم خلاصه بعدم بخیه دردناک بعدم بچمو گذاشتن بغلم همه دردام فراموش کردم🤗😍
فقط حین دردام فقط داشتم حضرت زهرا رو صدا میکردم واقعا هم ب همین خاطر تونستم تحمل کنم بدنم داشت می‌لرزید از اول
ببخشید طولانی شد شوهرمم هم برام گل با تک خرید دستش درد نکنه

۳ پاسخ

ای عزیزم قدمش مبارک

قدمش مبارک باشه برامنم دعاکن بچمو سالم بغل بگیرم

عزیزم♥
قدمش پر از خیر و برکت عشق

منم قرار بود ۲۸بهمن زایمان کنم یهو ۶بهمن کیسه ابم پاره شد بچه بدنیا اومد😂

سوال های مرتبط

مامان یسنا مامان یسنا ۱ ماهگی
دیگه بعد ۱ساعت دیدم ن انگار ی دردایی داره میاد هی تحمل کردم چیزی نگفتم اوند گفت نزدیک ۵سانتی ولی دردام قابل تحمل بود ....سرم امپول فشار رو بیشتر کرد بعد نیم ساعت هی داشتم ناله میکردم خدا خدا میکردم اومد گفت چیه درد داری گفتم اره ولی تحمل میکنم جیغ نمیکشم گفت افرین بعد رفت ..ازتخت اومدم پایین رفتم دسشویی کیسه ام پاره شد ماما اومد حالم داشت بعدنیشد گفت بخاب نوارقلب بگیرم ...گرفت دید بچه ضربان قلبش افت داره ...سریع ب دکتر خبرداد اومد ماینه گرد همچنان ۵بودم ولی دردام بیشتر گفتم امپول بی دردی میخام برام زدن ...اروم شددردام بعد ۱ساعت ماینه شدم بازم ۶بودم دکترگفت دردت گرفت زور بزتی گفتم باشه ...هی دردام میومد زور میزدم ولی دکترمیگفت زور نمیزتی بیشتر بده ... همراه دردام دکترهی ماینه میکردتحریکی که عجیب وحشتناک بود هی جیغ زدم ...امپول بی دردی دوباره زدن ولی فایده تداشت زور میومد بهم زور میزدم ولی بچه نمیومد...قلب بچمم افت کرد دوباره گفتن سریع ببرین اتاق عمل من چنان خوشحال شدم انگار دنیارو دادن تا دردم رفت سریع بلندشدم گفتم بریم بریم ولی ماماها میگفتن ن حیفه ۷سانتع زور بزن بیاد گفتم ندارم ولی دغوام میکردن گفتن زور بده زور بده ولی من ب حرفشون گوش نکردم
مامان 🩷ماهلین🩷 مامان 🩷ماهلین🩷 ۲ ماهگی
پارت دوم:

ساعت ۶ و نیم بود که پرستار اومد و بهم آمپول فشار زد،از یه نیم ساعت بعدش دیگه دردا اومد سراغم،اولش هر ده دقه بود و قابل تحمل ،رفته رفته رسید به هر ۵ دقه و دیگه قابل تحمل نبود دردام،پرستار اومد معاینه م کرد و گفت ۲ سانتی ولی دردام برا ۲ سانت خیلی زیاد بود ،ساعت شد ۹ و نیم گفتم برام آمپول اپیدورال بزنین پرستار زنگ زد به دکتر ولی دکتر قبول نکرده بود گفته بود نه و کپسول فشار براش بیارین ،دیگه من از درد داد میزدم ولی کپسول فشار رو نمیاوردن یه ساعت طول کشید تا کپسول رو آوردن اومد آموزش داد و استفاده کردم ولی هیچ تاثیری روی کم شدن دردام نداشت اتفاقا وقتی استفاده میکردم دردام بیشتر میشد گذاشتمش کنار ولی پرستار اومد گفت اینو استفاده کنی کمک می‌کنه دهانه رحمت بیشتر باز بشه و بچه بیشتر بیاد پایین ،دیگه با هزار زور و زحمتی بود استفاده کردم ،احساس دستشویی داشتم ولی نمیذاشتن برم می‌گفتن احساس زوره نه دستشویی ،اگه هم داری رو تخت دستشویی کن
رسید دم ظهر و موقع اذان،صدای اذان اومد نهار برامون آوردن و منم گشنه ولی از شدت درد نمی‌تونستم بخورم دیگه دیدم تحمل ندارم و احساس میکردم دسشویی بزرگ دارم داد زدم خانوم پرستار من احساس زور دارم نمیتونم دیگه تحمل کنم اومد معاینه کرد و گفت ۶ سانتی فوری ببرین اتاق زایمان،ویلچر آوردن و منو بردن اتاق زایمان ساعت ۱۲ و ربع بود که من رفتم انقد داد زده بود لبام کویر شده بود و گلوم واقعا احساس میکردم پاره شده بدجور درد میکرد
مامان حیدرعلی مامان حیدرعلی ۲ ماهگی
تجربه زایمانم
صبح با شوهرم رابطه داشتم و مثل همیشه بعد رابطه لگنم زیر دلم درد گرفت رفتم مدرسه امتحان دادم اومدم ساعت ۱۱ بود وایساده بودم یهو اندازه یه مشت آب داغ ازم ریخت اول فک کردم بی اختیاری ادرار ولی بازن ادامه داشت قطع وصل میشد میشنستم میومد وایستادم بازم اومد زنگ زدم به شوهرم اومد رفتیم بیمارستان رفتم اتاق معاینه معاینه کرد گفت ۳ سانت ۶۰ درصد بازی وقتت هست هیچی رفتم بستری شدم از ساعت ۱۱ درد داشتم می‌گرفت ول میکرد ولی از ساعت۲ خیلی بد شد اشکم در میومد گریه میکردم گفتن برآم بی حسی بزنن آوردن تو سرم آمپول فشار زدن خیلی سریع خوابم گرفت کپسول اکسیژن آوردن گفتن دردت گرفت تو این نفس بکش بعد ساعت های ۳ یا ۳ نیم بود دردام بدتر شد ماما اومد معاینه کرد گفت پاهاتون به داخل شکمت زور بزن گلاب به روتون مدفوع هم داشتم دکتر گفت اگه مدفوع بیاد بچه هم میاد دیگه به اجبار زور میزدم که مدفوع خیلی کمی ازم اومد ببخشید میگم بعد دید سر بچه داره کم کم میاد بیرون سری بردنم تو اتاق توی راه جیغ میکشیدم که اومد بچه سری دراز کشیدم دکتر هی میگفت زور بزن منم زور میزدم سر زور زدن یکم قسمت واژنم پاره شد خیلی کم میسوخت داد میزدم دکتر میسوزه گفت زور بزن فقط منم چند تا زور زدم یهو انگار یه چیزی ازم خارج شد تمام دردام قطع شد بچه گذاشتن رو دلم دستشو گرفتم کلی قربون صدقش رفتم بعد بردنش وزن کنن از این کارا بعد اینکه جفتم اومد بیرون بخیه برام نزدن تمام
مامان پسرام و نیلای❤ مامان پسرام و نیلای❤ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من...
امروز صبح ی دوش گرفتم انگاری ب دلم افتاده بود میخام زایمان کنم نزدیک ی ساعتی زیر دوش بودم کلی اسکات زدم با نوک سینه هام ور رفتم از حموم ک بیرون اومدم ی ساعت بعدش لباس خیس شدم سرویس رفتم با دستمال خودمو خشک کردم متوجه ترشح خونی شدم اولش گفتم شاید برا شیو کردنه بیخیال شدم دیدم نه بازم همیجوری داره میاد ازم زنگ زدم شوهرم گفتم اینجوری شدم خودشو سریع رسوند رفتیم بیمارستان گفتم ترشح خونی دارم از دو هفته پیشم یک سانت و نیمم بازم ماینه کرد گفت سه سانت شدی بستری
خلاصه ما تا ساعت پنج غروب ب دستگاه ان سی تی وصل بودیم بدون درد البته نمیشه گفت همچنین بدون درد بودم ی دردای ریزی داشتم قابل تحمل خلاصه ساعت پنج اومدن امپول فشار رو زدن ب سرم واسم حدودای پنج و بیست دقیقه کیسه آبم خود ب خود پاره شد خود پرستارام تعجب کردن دیگه دردام کم کم داشت شروع میشه شدیدتر شد دکترم اومد گفت اگه شدیده دردات نوک سینه هاتو ماساژ بده نفس بگیر بده بیرون خدایی همین کارو هارو میکردم دردش قابل تحمل میشد دیگه جیغ داد و هاوار نمیکردم خلاصه دردام شدیدتر شد تا ساعت 8 و بیست دقیقه ک احساس کردم کله بچه داره میاد بیرون سریع پرستارا رو صدا زدم گفتم بچه داره میاد اومدن دیدن گفتن عالیه فقط فعلا زور نزن تا تختو درست کنیم بچه بدون زور زدن من داشت میموند ک بعدش گفتن حالا چندتا زور بزن ک بیاد ولی نه محکم پشت سرهم. اروم اروم چندتا زور زدم بچه اومد بعداز پنج دقیقه اونم بدون بخیه. البته اینم بگم بچه سومم بود ک بخیه نخوردم. الانم خداروشکر خوبیم فردا هکم ترخیصیم😍
مامان چش قشنگ مامان چش قشنگ ۱ ماهگی
پارت ششم
همینجور داشتم انقباض ارو حس میکردم کم کم می‌فهمیدم در این حال ماما گفت موقعی انقباض داری ورزش کن و وقتی نداری استراحت کن نفس بگیر بعد چند دقیقه ای یه دکتر تو بخش بود آمد معاینم کرد گفت سه سانته و رفت ماما گفت خوبه ورزش کن میرم برمیگردم دیگه خیلی داشت دردام زیاد میشد با سختی تحمل میکردم ماما گفت بیا خودم معاینه کنم ببینم چند سانت شدی ساعت تقریبا 1شب بود که 4 سانت شده بودم منو نوار قلب گرفت همچی اوکی بود اما خیلی درد داشتم گفت تحمل کن الان دکتر بیهوشی میاد خیلی احساس زور رو واژنم و مقعد داشتم گفتم میخام برم دسشویی ماما گفت چقد میری دسشویی تا رفتم برگشتم و دکتر آمد اپیدورال کرد 4و نیم سانت بودم ساعت 1و نیم... و اینکه درد داشت اپیدورال اما قابل تحمل بود ماما منو خوابوند رو تخت گفت هر موقع انقباض داشتی نفس بگیر زور بده موقعی که انقباض داشتم میخواستم زور بدم خیلی نفس گیر بود میگفت سرتو بکن تو سی‌نت فقط زور محکم بده چند دقیقه ای این ورزش رفتم آقام صدا زد آمد داخل ورزش بهم داد داشتم ورزش میکردم از اونطرف اینقد دستا آقام فشار میدادم اون ترسیده بود واقعا خیلی بد بود خیلی درد داشتم این ورزشم تموم شد گفت بخواب معاینه کنم خوابیدم گفت خوبه عالیه پیشرفتت واقعا بدنت آماده بود دیگه بهم نگفت چند سانتی منم اینقد درد داشتم نپرسیدم...
مامان آقا کیان 🩵❄️ مامان آقا کیان 🩵❄️ ۱ ماهگی
پارت 3#

وقتی دکترم اومد و معاینه کرد گفت یه کوچولو آمپول فشار میزنیم بهت تا دردات بیشتر ولی تا یه کوچولو از اون سروم که وارد رگام شد رحمم خیلی سفت شد و فشار زیاد اومد رو من و سریع سروم و قطع کردن دوتا آمپول مسکن به رگ دستم زدن و اکسیژن وصل کردن بعدش کم کم حالم بهتر شد دردام قابل تحمل بود و ورزش هامو انجام میدادم فقط اون یه ساعت آخر که فشار میومد به مقعدم و دکتر میگفت زور بزن و از اون ورم که کمرم و دلم درد میکرد خیلی سخت بود ولی فقط همون یه ساعت بود که نباید جیغ بزنی باید تا جایی که میتونی زور بزنی
داشتم زور میزدم اومد معاینه کرد گفت ببرینش اتاق زایمان رفتم اونجا و دوبار زور میزدم زور آخری و با جیغ و فشار زیاد زدم که احساس کردم یه چیزی ازم اومد بیرون و باز دوباره همونو احساس کردم که اول سربچه بود بعدشم بدنش اومد بیرون که پسر گل مو گذاشتن رو شکمم و من واقعا دیگه هیچ دردی نداشتم و هیچی نفهمیدم و با پسرم حرف میزدم که روشکمم بود گریه میکرد و دکتر داشت تمیزش میکرد آنقدر حس قشنگی بود که نمیشه با پیام نشونش بدم و باید خود آدم تجربش کنه تا بدونه چقدر قشنگه و حس آرامش میده به آدم
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
دوشنبه ۱۲/۶
۳۸هفته و ۳روز بودم رفتم دکتر، معاینه کرد دو سانت باز بودم. ان اس تی گرفت گفت حرکات بچه کمه بهتره بیای برای زایمان. گفت پس فردا بیا بیمارستان.
توی این دو روز حسابی ورزش کردم تا بلکه دردم بگیره ولی چهارشنبه صبح بدون درد راهی بیمارستان شدم. ساعت ۹.۳۰ بدون درد بستری شدم. اولین معاینه تحریکی رو که انجام دادن، دل دردای پریودی خیلی کم پیدا کردم. تا ساعت ۱۰ دکتر اومد معاینه کرد همون دو سانت بودم و برام سرم فشار با دوز کم تجویز کرد.
بعد از سرم فشار دل دردام کمی بیشتر شد ولی قابل تحمل بود. درخواست ماما همراه کردم. ماما همراه توی دردام بهم ورزش میداد که خیلی به کاهش دردم کمک میکرد. تا ساعت ۱به همین صورت گذشت. ساعت ۱ دوباره دکتر اومد برای معاینه که گفت ۳ سانت شده و کیسه آبمو زد. بعد از کیسه آب دردام خیلی بیشتر شد ولی یه کم که گذشت توی انقباض هام ضربان قلب بچه افت پیدا میکرد. که ماسک اکسیژن بهم وصل کردن تا شرایطم اوکی شد. یه ساعت بعد دوباره معاینه شدم که هنوز همون سه سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم. دردامم زیادتر شده بود.
مامان فسقلیا مامان فسقلیا ۲ ماهگی
پارت سوم


صب شد و من دردام بيشتر و فاصلشون كمتر و نرفتم بيمارستان ، فقط نفس عميق ميكشيدم ، كاراي خونه انجام داديم و با شوهرم پسرم رو داديم دست مامانم و رفتيم بيمارستان ساعت ٨:٠٥ دقيقه،رسيديم در زايشگاه ولي من نرفتم داخل و همچنان تو سالن پياده روي ميكردم و نفس عميق ميكشيدم،ميدىنستم هرچي بيشتر درد بكشم بيرون و خودم ب خودم كمك كنم بهتره برام ، ساعت ٨:٣٠ دقيقه من رفتم تو و معاينه كردن ك من ٦ سانت بودم😊درد داشتم اما قابل تحمل ، شدتش اونقدري نبود بگم الانه بميرم 😊كاراي بستريمون رو انجام دادن و من رفتم اتاق زايمان ،ماما معاينه كرد گفت دهانه رحمت تا ٧ سانت هم با ه ولي بچه سرش تو لگن فيكس نيست بريم تو آب گرم بشين ، خلاصه اتاقي ك وان آب گرم اونجا بود منو نشوندن و خودم ماساژ دادم شكمم و كمرم ،ماما اومد گفت حالت مدفوع نداري ؟ گفتم نه ،خب بعد از ماساژا خشكم كردن و بردنم رو تخت و باز معاينم كرد و گفت كيسه آبت رو بايد پاره كنم ، تا پاره كرد بهم گفت زير رونت بگير تو دردات و زور بزن 😰
مامان علیسان مامان علیسان ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۶ هفته و خرده ای رفتم دکتر برای معاینه لگن گفت دو سانت بازم و لگنم عالیه برای زایمان
تقریبا درد پریودی داشتم و گاهی می‌گرفت و ول میکرد
۳۷ هفته و یک روز بودم که هر ۵ دقیقه یه بار یه دردی یکم بیشتر از درد پ یودی منو می‌گرفت و ول میکرد و بعد چند ساعت کلا نامنظم شد ولی درد داشتم
صبح بعدش رفتم سرویس لکه خون دیدم چون معاینه شده بودم گفتم شاید از اونه ولی خواهرم گفت برم یه ان اس تی بدم خیالم راحت بشه رفتم بیمارستان شرح حال دادم اول معاینه کردن گفت ۴ سانت بازی و خونریزی داری
زنگ زدن دکترم و دکتر گفت بستریش کنید
بستری شدم بهم آمپول فشار زدن و ۶ سانت بودم کیسه ابم پاره شد و دردام خیلی بیشتر شد و قابل تحمل نبود خیلی اماده کرده بودم خودمو که داد نزنم و تموم زورمو بدم ولی اون لحظه واقعا دردش قابل تحمل نبود برام درد آمپول فشار خیلی بیشتر از درد فشار طبیعیه
خلاصه خیلی زود ۱۰ سانت شدم و بعد هر بار فشار اومدن با تموم وجودم زور میزدم پرستار از رو شکمم محکم فشار میداد و من زور میزدم
که بلاخره سر بچه اومد و زایمان کردم ساعت ۳ بستری شده بودم و ساعت ۴:۳۰ زایمان کردم
من خیلی زود رفتم اگه دردامو تو خونه می‌کشیدم و آمپول فشار نمیزدن شاید راحت بود زایمانم و اینکه من هنوز نه ورزشم نه پیاده روی رو هم شروع نکرده بودم
و بخاطر همینا خیلی پاره شدم و بخیه خوردم
مامان 🤎👶🏼 مامان 🤎👶🏼 ۱ ماهگی
زایمان طبیعی(۲)
اومدن معاینه کردن گفت شدی ۴ سانت و تا اینجا واقعا برام قابل تحمل بود بخوام توصیف کنم دردش همون پریودی ولی یکم شدت داشت دردا مثلا موقع دردا نیگرفت شکمم و کمرم همزمان باهم منقبض میشد سفت میشد که با تنفس ردشون میکردم
تا اینکه کم کم این دردا هی بیشتر میشد و ناله هام شروع شد همراه با دردا
تا ساعت ۵ همه دردا برام قابل تحمل بود و اومدن معاینه کردن و گفت حالا دردات هروقت گرفت همزمان باهاش زور بزن و وقتی دردا میگرفت زور میزدم
انگار که میخوای دسشویی کنی ولی نمیاد همینجوری بود فشارر که میاوردم موقع زور زدن دردا هم انگار کم میشد ولی درد کمرم و داشتم هی میگفتم زور بزن سر بچه از کانال رد بشه
خلاصه من از درد هم گریه میکردم هم زور میزدم
تقریبا نیم ساعت همینجور هی میگفتن زور بزن که سرش بیاد و. من خسته میشدم و بین دردا واقعا از حال میرفتم ولی خوبیش این بود موقع من هیچکس نبود و خلوت بود و مامانم بالا سرم بود ارومم میکرد خیلی خوب بود این