خیلی عذاب وجدان گرفتم ، مامانایی که دوتا بچه با این فاصله دارید لطفاً از تجربه تون بگید
من الان ماه دوم هستم ، قشنگ از هفته چهارم حالم خرابه و اون موقع کلا زمین گیر و خوابیده بودم ، چندروزی هست می‌دونم کمی سرپا بشم کارامو یکم خودم انجام بدم
این مدت دخترم رو نه درست حسابی پارک بردم(آخه هرعصر می‌رفتیم) نه تونستم بشینم حتی باهاش بازی کنم
خیلی ناراحتم ، من قبلا نمی‌داشتم تلویزیون ببینه زیاد ، مثلا صبحا میزدم بالکن بزرگه شن بازی و حباب بازی و اینا میکردیم
بعدش توی خونه یه برنامه تلویزیون میدید دوباره می‌رفتیم باهم نقاشی و کاردستی ، توپ بازی میکردیم
عصرش می‌رفتیم پارک بعد غروب میومدیم دیگه تلویزیون میدید خیلی کم تا شام بخوره و بخوابه
اما الان اصلا نای بلند شدن و کاری کردن ندارم ، دخترم از صبح بلند میشه خودش برا خودش دیگه یاد گرفته تلویزیون روشن می‌کنه برنامه میبینه
یکمی میام خاموش میکنم اسباب بازی و اینا که جذابه بهش میدم بازی می‌کنه اما باز خسته میشه برنامه روشن میکنه
یعنی فکرم بیشتر برا این داغون شده که چیکار کنم درست بشه
خیلی ناراحتم نکنه اینجوری ادامه دار بشه .
شما که دوتا بچه نزدیک به هم دارید چطور مدیریت میکنید ، چطور حالتون بهتر شد؟

۱۰ پاسخ

مبارک باشه باردارین
منم کلا تو بارداری مخصوصا تا ماه ۵ بی اعصاب بودم هی پسرمو میزدم میپرید به خیلیی ها کلا داغون بودن بعدش هی خودم رو کنترل کردم که دعدا نکنم پسرمو
نازش میکردم باهاش بازی توپ بازی نشستنی انجام می‌دادم
تلویزیون بیشتر نکاه میکردیم
الان زایمان کردم دوست داره هی با خواهرش بازی کنه ولی خو چون کوچیکه خودش با خودش بازی میجنه تا زمانی که خواهرش بزرگ بشه باهاش بازی کنه تا ۲ هفته لج داشت با خواهرش از بعدش خوبه مهربونی میگنه

عزیزدلم.منم دوتا بچه دارم.دقیقا دخترم دوسال و ده روزش که شو پسرم به دنیا اومد.منم قرص میخوردم برا جلوگیری اما یادم نبود برا عفونت دندونم انتی بیوتیک میخوردم و همون باعث شد اثر ال دی ازبین بره.وفتی تست زدم مثبت شد کلی گریا کردم چون امادگیش ر و نداشتم.دختر من الرژی داشت کولیک شدید تا ۳ماهگی داشت شب تا صبح من تو بغلم یا رو پام میذاشتم و اون جیغ میزد.گریه نمیکردااا جیغ جیغ وای خدا من گریه میکردم و تو خونه میجرخوندمش.رفلاکس داشت بعدش دخترم راه افتاد دیدم مچ پاش رو به داخل میزاره..حالا پسرم ۸ماهشه تو شکمم و من این دکتر اون دکتر برا پای دخترم.منم شهر غریبم‌.خدایی هم برا دختر هم پسرم مامانم اینا تا دوسه هفته بودن کنارم اما بعدش همش خودم.سزارینم بودم.خلاصه پسرم دنیا اومد نگم برات کولیکش از دخترم بدتر بود.گریه گریه شبها..الرژی به پروتیین گاوی شدید.خلاصه نمیخوام بگم دورازجون بچه دومت حتما مثل اولیه.دارم از سختی های خودم میگم.الان پسرم دوسالو ۵ماهشه دخترم ۴سال و ۵ماهشه.دورشون بگردم دوتا رفیق جون جونی شدن.بدون هم آب نمیخورن.تو اتاق بازی میکنن گاهی دعوای بچگونه برا یا اسباب بازی..اما همش مییگم خدایا چه به موقع فراز رو به من دادیااااا..نه که بگم برا همبازی شدنشون اصلا اعتقاد ندارم بخاطر همبازی شدن ادم یه بچه دیگه بیاره.اما خیلی خوبه.الان پسرم از شیر پوشک گرفنه شده.اتاق خوابشون رو جدا کردم.میخوام بگم این سختیها هستن اما بالاخره میگذرن قشنگم.اگه دلت به نگه داشتنه که شک نکن.راه سختی هست اما نشدنی نیست

عزیزم زیاد سخت نگیر به خودت دیگه تا الان که این همه بازی اینا کردی دخترت قطعا همه چی بلده و کمی مستقل هستش حالا بعد ۱۶ هفته حالت دوباره رو براه میشه و دوباره براش وقت میذاری الان توام حق داری استراحت کنیو بخودت برسی چون بچه از تو تغذیه میکنه
بچه یکم که از تی وی خسته میشن خودشون میرن سمت بازی نگران و حساس نشو فعلا بذار خوش باشه

خلاصه کنم میدونم ته دلت خالی میشه ولی خیلی سخته منکه داغونم خیلی عصبی شدم ولی میگذره کاریش نمیشه کرد

والامن هیچ کدوم اینکارانمیکنم یعنی وقتشوندارم چون شیربه شیرن خودشون بازی میکنن

منم ب همینا فکر میکنم 😭😭😭😭😭از دیروز نتونستم با خودم کنار بیام
به سقط هم فکر میکنم بدنم میلرزه
اما شوهرم اصلا برای نگه داشتنش مایل نیست میگه خودتو عذاب نده من راضی ب سختی کشیدن تو نیستم امروز چهار ساعت باهام حرف زد متعقادم کنه به سقط
راضی شدم دم آخری گفتم نه نمیتونم

وای نگو که از عذاب وجدان دارم میمیرم توی این 28 روز که زایمان کردم نمیتونم خیلی براش وقت بذارم😭😭😭

خودت میخاستی؟

دقیقامنوتوصیف کردی

بفرستش مهد

سوال های مرتبط