سلام برابر با تایپ قبلی می‌خوام بگم چطوری سزارین شدم که سر اون دو بچه ام اینجوری نبودم ولی سر این سومی خیلی اذیت شدم واقعا به عسل خوردن افتادم🤔
بسمه تعالی
مامانا سلام من از شش ماهگی دل درد های شدید زیر شکمی داشتم ولی هر دکتری و متخصصی که رفتم گفتن طبیعیه انومالی هام آنتی هام همه خوب بودن تا این ک دکترم گفت آنقدر که درد داری بیا بفرستم سونو تاپر سونو چسبندگی گفتم نیاز گف حتما برو رفتم باز مشکلی نداشتم تا ۳۷هفته به زور مونده بودم آبجی ها که درد هام با هفته هام برابری میکرد هر چی هفته میرف جلو درد منم میرف جلو🙄🙄🙄
تا این که ۳۶هفته و۶ روزم بود یهویی دوباره زیر دلم جوری درد گرفت گف الان میکشمت تا رفتم بیمارستان بستریم کردن یک روز تمام دیگه به همسرم گف ما نمیزاریم ببرین مریض رو خونه اگه اتفاقی افتاد با خودتون همسرم هم همش میترسید ک تو دستگاه نره و فلان نشه.
تا این که دیگه با کلی اسرار همسرم راضی شد🤲🤲

تصویر
۹ پاسخ

برا منم داده بود بعد سزارین

حتما تا ده روز بعد زایمان جوراب واریس بپوش

شکمشون فشار ندادن چون از داخل بخیه خوردی خطرناک بود . باید بیمارستان می موندی .
با این شرایط شوهرت چقدر آدم بدیه که بهت میگه انگار زایمان نکردی و به رخت میکشه .
هر زمان دکترت گفت شکم بند بزن ‌ . فک کنم فعلا نتونی چون رحمت داغون شده درد بیش از حدت بخاطر همینه عزیزم .
خدا کمکت میکنه فقط صبور باش و بسپار به خودش .

یا خدا واقعا خدا بهت رحم کرد از کی رحمت پاره بوده و نمیدونستی ..یه صدقه ای قربونیی چیزی بده واسه سلامتی خودت و بچت
خداروشکر ک سالمین

😔چقدر ما زنا درد میکشیم واذیت میشیم آخرشم هیچ کس قدر نمیدونه

امپول به منم دادن من به بازون میزدم

برای جلوگیری از لخته شدن خون در بدن هستش
معمولا بعد از سزارین یا جراحی های شکمی و باز میدن که خطر لخته شدن رو کم کنه

امپول برای لخته نشدن خون هست حتما سر وقت تزریق کن ...خدا بهت رحم کرده

من شب موندم صبح تاریخ ۱۴۰۲٫۱۲٫۲ساعت ۷صبح همه چی تا اون موقع خوب بود که ۷صبح رفتم اتاق عمل.
بی حسی رو دکترم زد گف دراز بکش و از این حرفا که داشتن کار انجام میدادن دکترم گفت اصلا دل دل نداشتی گفتم خیلی گف رحمت پاره شده وای مردم دیگه و بعد گف چسبندگی شدید داشتی بر طرفش میکنم ولی داخل چسبندگی پای بچم گیر کرده بود وقتی هم در آوردن کبود بود دکتر گف اگه بیشتر میموند هم خودت هم بچه از بین می‌رفتین.
دیگه چیزی نفهمیدم تا بی حسی باز شد ولی به لرزه افتادم درد شدید داشتم میمردم جیغ میزنم هیچ کس آنتی بیوتیک نمیزنه اصلا براشون مهم نبود آنقدر از درد ناله کردم صدام افتاده و بعد منو فرستاد بخش ماساژ رحمی گفتن نداشته باشم ب پرستار ها گف یک روز با کلی درد و شیاف و اینا موندم فردا با رضایت خودم گفتم نمی‌مونم اونا هم گفتن نمیشه چیزی بشه کی جواب میده و اینا من گفتم نه نه نه خلاصه شکمم ورم بدی داشت دکتر میترسید ک چیزی نشه انگار هنوز نزاییدم خون ریزی هم نداشتم اصلا
دکتر گف برو ولی این آمپول رو ۸تا میدم حتما هر روز به کنار نافت تزریق کن
که خون لختگی نداشته بشی آمبولی کنی سکته کنی و اینا حالا الآنم ۵روز گذشته همچنان زمین تخت. نمیتونم بخوابم باید حالت نشسته بخوابم دراز میکشم نمیتونم بلند بشم
اینم آمپول کسی می‌دونه چیه؟ اسم آمپول انوکسیز برای چیه کلا

سوال های مرتبط

مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۲ ماهگی
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مامان محیا کوچولو مامان محیا کوچولو روزهای ابتدایی تولد
بعد دیگه درد هام گرفته بود کم کم ولی قابل تحمل بودن آمدن معاینه کردن گفتن سه‌سانت و نیم هستی رفتن به ماما ام زنگ زدن آمد و رفتیم حموم و ورزش ولی درد هام هعی شدید میشد بی‌حال شده بودم جون نداشتم عرق روم ریخته بود شدید دیگه های معاینه رو معاینه ساعت یازده شب کیسه ابم ترکید دیگه درد هام شدید تر شدن ماما ام گفت تو به ساعت دو سه نمیرسی دیگه کم کم ام احساس فشار رو مقعد و واژن داشتم معاینه شدم گفتن شدی ۹ فول شدی برو برا زور زدن با هر درد صدام در می‌آمد دیگه اخرهاس بی جون شدم اینقدر دستکاری میکردن‌و بچه رو از بالا شکم فشار میدادن چون هعی بچه می‌رفت بالا دیگه چهار نفری کشیدن در آوردن بچه مو برش زدن بهترین صحنه دینام وقتی نی نی رو شکمم گذاشتن بود دیگه بیهوش شدم از که جفت ام‌ یکم دیر آمد و به خونریزی شدید افتادم کلی لخته خون که‌ دسشتون‌تا آرنج میربدن داخل اونها رو درمی‌آورند من بدترینش این جا بود و کلی درد که رنگ زدن دکتر آمد و گفت خونریزی قطع شد خوبه و بخیه زدن که اونم با هر سوزنی درد داشت دیگه تموم شد ابن دوره سخت که لرز عجیبی گرفتمممم شدید
بیا پارت بعدی..........
مامان مهراد مامان مهراد ۳ ماهگی
مامان کشمش مامان کشمش روزهای ابتدایی تولد
اومدم تجربه زایمانمو بگم 😎 پارت 1
خوب من حدود یه هفته قبل معاینه شدم و دکتر گفت دوسانتی و ورزش پیاده روی داشته باش تا یه هفته ده روز دیگه زایمان میکنی البته برا این دوسانتی درد خاصی نداشتم تا روز شنبه که دکتر نوار قلب نوشته بود برام رفتم بیمارستان نبی اکرم هم زایشگاشو ببینم هم نوار بگیرم که اونجا دکتر باقریان بهم معرفی کردن گفتن دستش برا معاینه خیلی سبکه نوار قلب هم انجام دادم خوب بود فرداش با دندون درد بیدار شدم‌پیش دکتر باقریان نوبت داشتم با همون دندون درد رفتم معاینه کرد و گفت همچنانی دوسانتی اومدم خونه هم دندون درد داشتم هم درد پریودی ولی نسبت به معاینه قبلی دردش بیشتر بود حالا فک کنین دندونم داشت دهنمو سرویس میکرد یکم نشستم بعد با خودم گفتم درد پریودی که دارم برا پرت کردن حواسم از دندون پله بالا و پایین برم شروع کردم به پله نوردی یه نیم ساعت پله رفتم نیم ساعتم پیاده روی کردم اومدم خونه حدود یه ساعت بعد حس کردم که دردم از حالت درد عادی داره خارج میشه و کمرم میگیره ولی نمیکنه دیگه تا حدود دو سه ساعت بعد واقعا احساس درد داشتم شکمم می‌گرفت همراه باهاش درد پریودی نسبت شدید که هی فاصله دردا کمتر میشد سعی کردم بیشتر دردمو تو خونه بکشم و با تنفس و ورزش کنترلش کنم تا ساعت 9صبح که دردام پنج‌ دقیقه یه بار و شدید شد که رفتم بیمارستان
مامان محیا کوچولو مامان محیا کوچولو روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت یک
خوب از اولش بگم من من ۳۶ هفته ماما گرفتم و ورزش هامو داد گفت از ۳۸ شروع کن سرویکس آن کمه منم تا ۳۸ کار میکردم اصلا استراحت نبودم از اول تا آخر تا ۳۸ شدم رفتم معاینه لگن دکترم گفت عالیه لگنت دو سانتم باز شدی شیاف برام نوشت گفت برو یک هفته دیگه بیا منم آمدم خونه ورزشهامو شروع کردم با مادرم میترسبدم آخر شب دردم بگیره کسی آن نیست مارو ببره مادرم تا صبح بیدار رو سرم دیگه صبح شد من درد داشتم در حد پریودی ولی کم و بیش دیگه جونم بگه براتون ورزشها رو میکردم و هر هفته دوبارهم میرفتم ان اس تی به خاطر دو دور بند ناف گردن بچه ام ۳۸ هفته ۳ روز بود صبح ساعت پنچ صبح شوهرم آمد از سرکار خونه منو درد گرفته بود ولی ول میکرد منم دیگه گفتم ماه درده دیگه خوابیدم درد هام کن شدن ظهر برا آن اس تی رفتیم بیمارستان ماما گفت خوب نیست بستری شو برو وسایل هاشو بیار شاید زایمان کرد من آماده شدم مادرم رفت خونه وسایل هامو بیاره منم رفتم آن اس تی که هر می‌آمد و معاینه میکرد همون دو سانت بودم آمپول فشار زدن
بیا پارت بعدی ................
مامان نیل آی🩷 مامان نیل آی🩷 ۳ ماهگی
زایمان طبیعی ۴ ،ساعت ۵ اینا رفته بودم تخت زایمان، هی به خودم و همسرم فحش میدادم میگفتم این چه غلطی بود من کردم و اونقدر دردام شدید بود و خسته شده بودم که ۳۰ ثانیه که درد نداشتم خوابم میبرد که دیگه نمیتونستم زور بدم ،آوردن سرم فشار زدن که دردام بیشتر بشه و زورام بیشتر بشه ،دکترم میگفت زورات به درد نمیخوره اینطوری بشه باید سزارین بشی و بهم گفت برو بشین سرویس زور بده ،من که از شدت دردا نمیتونستم تکون بخورم اما راه دیگه نداشتم با همسرم رفتم سرویس و زور دادم چند تا ،دکترم گفت کافیه بیا ،رفتم رو تخت و دکتر به ماما گفت هر وقت زور داد تو هم شکمشو فشار بده نینی انگار یه جاییش گیر کرده که نمیاد ساعت ۶.۳۰ اینا بود و ماما یه جوری شکممو فشار داد که مردم هر چقدر بگم از دردش قابل تصور نیست و من غیر ارادی ماما رو هل دادم کنار که فشار نده و دکترم میگفت زورات به درد نمیخوره منم نمیدونستم دیگه چیکار کنم فقط میخواستم از اون همه درد خلاص شم یه بارم توضیح داد که چه جوری باید زور بدم و من دقیقا همونطوری زور دادم و ماما همزمان فشار داد و ۲ ۳ تا زور دیگه دادم و نینی ۶.۵۰ به دنیا اومد