تجربه سزارین

پارت ۱
دوشب میشد ک یک درد خیلی ریز و یه بار زیر دلم حس میکردم ولی
هفته ام پایین بود و ۳۵هفته بودم ب زایمان فک نمیکردم
بهداشت زنگ زد گفت نوار قلب بگیر شنبه بهت زنگ. میزنم
جمعه نوار قلب برای اطمینان رفتم بگیرم دختر ۱ونیم سالمو گذاشتم خونه مادر شوهرم و بهشون چیزی نگفتم رفتم تنهایی برای نوار قلب قلبش سالم بود

و منم خوشحال ک یهویی دکتر اومد و گفت چطوری این همه درد تحمل میکنی ک توی دستگاه هست ولی من درد زیادی نداشتم
گفتم درد دارم اما زیاد نه
دکتر گفت توی دستگاه درد هات خیلی زیاده
و بعدش گفتن ک باید بستری بشم خیلی ترسیدم ترسم از زایمان زودهنگام و فکرم پیش دخترم بود ک امادگی نداشتم میدونستم ک سزارینی هستم اما خب زود بود
ب دکتر گفتم میشه بستریم نکنین گفت نه و خطر داره و منم ب مادرم زنگ زدم
و بستری شدم برای بخش لیبر ک خداکنه درد هام کم تر شه

ادامه داستان پارت بعدی🙂

منم الان 33 هفته م وگاهی هم درد دارم خیلی میترسم زود زایمان کنم از طرفی هم تنگی نفس امونمو بریده وبه سختی میخوابم

چطور دردی بود که تو میگی کم بود ولی اونها میگن زیاد

عزیزم الان چطوری و بچه ت چند کیلو بود موقع زایمان ؟

چه زووود

کلا چند تا پارتتتت هس