۱۱ پاسخ

ای جانم طفلی آمادگی لازم رو نداشته که یکی دیگه بیاد
و الان فکر میکنه دیگه جایگاهی نداره
دعواش نکنین
با نی‌نی آشناش کنین بزارید دست بزنه بهش
حتی بغل بگیره با کمک بقیه
هواشو خیلی داشته باشین
تا با همه این تغیرات اروم اروم کنار بیاد

پسر من پنج سالشه وقتی خودمونیم خوبه وقتی کسی میاد خیلی شلوغ میکنه سروصدا میکنه جیغ میکشه
حالا چون از اول دیده من شیر میدمشو اینا طبیعی شده براش رو باباش خیلی حساسه دیگه شوهرمم مراعات میکنه زیاد سمتش نمیاد

پسرمن نزدیک سه سالشه حسودی نمیکنه خیلی دوسش داره هرجابریم تاآبجیشو برنداریم دم در جیغ میکشه اونم ببریم کسی نمیزاره نزدیکش بشه مثلا ازبچه های فامیل...
ولی به شدت بهونه گیرشده باید شب کنارش دراز بکشم تابخابه یا میگه روپات میخابم میگه منو بغل کن راه ببر دوتایی بغلشون میکنم خیلی گریه میکنه ولی اصلا بهش چیزی نمیگم من... برعکس توجه ام چند برابر شده بهش حتا اگه بچه گریه کنه ومحمدطاها بغل من باشه بابا شو میفرستم بچه رو بگیره اونو نمیزارم زمین خیلییییم بوسش میکنم شاید روزی صد بار وهمش میگم من خیلیی تورو دوست دارم به همین دلیل حسودی هیچی نداره

منم خیلی میترسم پسرم میشه سه ساله که دخترم بدنیا میاد ترس از حسادت داره دیوانم می‌کنه میترسم بلایی سر نوزاد بیاد

الهی بگردم واس دخترم ۳سال و نیمشه خدا کنه اونم مثل دختر شما اذیت نشه🥺

فردا براش اون چیزی ک دوس داره رو بگیر
بگو پول داشتم گفتم برا کی خرید کنم ک انقد دوسش دارم بابایی گفته برا دخترمون که خیلی خانومه

من نه سالم بود خاهرم دنیا اومد تایکهفته بهانه گیر بودم واره مریض شدم بهانه هام درحدی بود ک بابام فرستادم تو حیاط گوشت کباب کنه تو نیم متر برف همه فکر کردن سرماخوردم بعد فهمیدن از بغض گلو گلودردی شدم اخه بابام خیلی توجه خاهرم میکرد منم دختر نازپرورده اولی بودم ولی کم کم عادت شد برام

چندسالشه مگه؟
دختر من ۷ سالشه خیلی ابجیشو دوستداره اصلا حسودی اینا نکرد

به شوهرتون بگین اصلا دعواش نکنه این جوری بد تر مریض میشه خودتون هم سعی کنین زیاد توجه کنین بهش تا بعدن به مشکل بر نخورین

عزیزم حواست رو بیشتر بهش بده
اونم بچس گناه داره بیشتر بهش توجه کنید
الان بنظرم احساس کمبود محبت میکنه با این رفتارهاش فکر میکنه کسی دوسش نداره

منم بودم باهات دشمن خونی میشدم 😄
چند سالشه؟
الان باید الویت تون اون باشه شوهرت حق نداره دعواش کنه!
احساسش کاملا طبیعیه
سزارین کردی؟

سوال های مرتبط

مامان پناه کوچولو🐣 مامان پناه کوچولو🐣 ۱ ماهگی
پارت اول _زایمان طبیعی

خب قضیه ازونجایی شروع شد ک شب قبل از ب دنیا اومدن دخترم با زندایی همسرم رفتیم بیرون پیاده روی بعدشم ک برگشتم خونه ی کمر دردای خفیفی داشتم ک فک میکردم بخاطر همون پیاده رویه خلاصه گذشت و دردا هی میومد و میرفت خلاصه اون شب گذشت و شب اخری ک دخترم تو دلم بود رفتیم خونه مادرشوهرم برا شام ک کمر دردام کمی بیشتر شده بودن ک توقع نداشتم درد زایمانی باشن شامو ک خوردیم برگشتیم خونه ساعتای ۱۱ اینا بود ک تصمیم گرفتم بخابم تا شاید دردام تموم بشه در صورتی ک زهی خیال باطل 😂😐 از همون تایم ک تصمیم گرفتم بخابم مدام دسشوییم میگرفت و تو راه سرویس بودم دیگ تقریبا ساعتای ۱۲ و نیم شب بود ک از سرویس برگشتم و رفتم دراز کشیدم دراز کشیدنم همانا و خیس شدن کل هیکلم همانا ...کیسه ابم پاره شد دیگ از جام پا شدم همسرمو بیدار کردم بهش گفتم تا زمانی ک من میرم دوش میگیرم زنگ بزنه ماماهمراهم هماهنگ کنه وسیله هارو اماده کنه زنگ بزنه مامانش بیاد بریم بیمارستان دیگ تا رفتم حموم و وسیله هارو جمع کردیم شد ساعتای ۱ شب مادرشوهرمم اومدن راه افتادیم ساعت ۱:۴۵ رسیدیم بیمارستان تا کارای پذیرشو کردیم شد ساعت ۲ و دیگ خدافظی کردم و رفتم داخل زایشگاه اونجا یکی از ماماهای تریاژ معاینه کرد گف ۲ سانتی برو تو از دردش بخام بگم برا بار اول خب دردناک بود ولی ن طوری ک میگن دستشونو تا کمر میکنن تو و این چیزا یکم اغراقه ‌.

بهم لیاس دادن پوشیدم و رفتم داخل زایشگاه خلوت بود بجز من تقریبا چهار پنج نفر دیگ در حال درد کشیدن بودن ک در بدو ورود من یکیشون زایمانی شد و فوری بردنش تو اتاق زایمان دیگ من رفتم رو تخت دراز کشیدم و دوباره یکی از ماماهای خود زایشگاه اومد معاینه کرد و گف ۱ سانت😐
مامان ماهلیـــــــن مامان ماهلیـــــــن ۲ ماهگی
تجربه زایمان 1

من9هفته ک بودم 1سانت دهانه رحمم باز بود تا خود40هفته شد2سانت کمو بیش انقباضای با درد داشتم
21بهمن بود ک انقباضام بیشتر شده بود و دردام شدید تر ولی باز نرفتم بیمارستان و تو خونه تحمل کردم ساعت از 12شب گذشته بود دخترم تو شکمم حسابی تکون میخورد و فاصله بین انقباضام ب زیر 7دقیقه رسیده بود، ک یهو احساس ادرار کردم ولی انگار نگهداشتنش دست خودم نبود، کیسه آبم بود ک پاره شده بود حاظر شدم و با همسرمو مادرم رفتیم بیمارستان، ب ماما همراهمم خبر دادم ک اونم اومد، معاینه شدم3سانت بودم
با کمک ماما همراهم خیلی خوب همه چی رو گذروندم،
بهم کلی ارامش میداد، ماساژم میداد، حتا منو برد زیر دوش،بهم کلی ورزش میداد بهم شربت و خرما میداد،کلی هم با تجربه بود و نکته های خیلی مفیدی رو میگفت ک اگه اونارو انجام نمیدادم قطعا زایمان خیلی سخت و طولانی رو تجربه میکردم
کلا 5ساعت با انقباض و درد و زور و بدنیا اومدن بچه و بخیه شد

پ. ن: بیمارستان راضی ـــ مرکز مهر مادر ـــ ماما خانوم فرجی
مامان یارا مامان یارا ۳ ماهگی
سلام خانوما منم می‌خوام تجربه مو از زایمان بگم #پارت ۱
خوب من 36 هفته و 2 روز بودم که دکترم بخاطر مسمومیت بارداری ختم بارداری داد دکترم گفت ساعت 8 بیا بیمارستان تا ببینیم کی زایمان می‌کنی منم کنم وایی نه من میترسم و فلان گفت پس هزینه بده تا اختیاری سزارین کنیم بیمارستان منم دولتی بود فقط چون دکترم اونجا بود رفتم اونجا
منم چون هیچ کاری نکرده بودم و کلی استرس داشتم گفتم الان نمیرم و ساعت 6 صبح گفت برو پس فقط نذار کسی معاینه کنه خودشم تو برکه بستریم نوشته بود
منم برگشتم خونه و با همسرم رفتیم کادو زایمان گرفتیم😁🤪 رفتم حموم ولی اون شب با همسرم تا صبح حرف زدیم اصلا خوابمون نبرد از استرس از هیجان
صبح رفتم و وای نگم که فضای بیمارستان چقد سنگین بود تو زایشگاه گوشیمو ازم گرفتن که اینجا قانونش اینه منم مامانم پیشم نبود باید هی بهش زنگ میزدم استرس داشتم باید با همسرم صحبت میکردم چقد حالم بد بود اونجا واقعا استرس بدی داشتم بعد دیگه هی فشار میگرفتن و ان اس تیم تا دوساعت خوب بود بعد یهو ضربان بچم رفت 😭 خدا می‌دونه چقد گریه کردم هم استرس اتاق عمل داشتم و این مسئله اضافه شد چقد اشک ریختم واقعا برای کسی ایشالله پیش نیاد 😭😭