۱۰ پاسخ

بچه ها معمولا همه با گوشی بازی میکنن.ولی باید محدود بشه با یه چیز دیگه سرگرمش کنید که سمت گوشی نیاد

دقیقا شوهر من خانوادگی لجبازن من روزی چند بار پسرمو شوهرمو از هم جدا میکنم واقعا خسته شدم یعنی الان دوتا بچه دارم پسرخودم کمه پسر مادرشوهرمم باید بزرگ کنم😢

وای منم تا دور میشم ازشون جنگ جهانی میشه میبینم پسر کوچیکه بزرگه رو زده
بعد من میرم به بزرگه میگم دو دقیقه نمیشه تنهاتون گذاشت یعنی داستانی دارم من از دست این دوتا

ماسرگوشی نیست ولی سر اکثر چیزا بینشون قرار میگیرم پدرو پسر افتضاحن

اینکه گوشی رو به بچه نمیدن کار درستیه ولی خوب مدلش خوب نیست
شما اون لحظه باید از کار شوهرت تعریف کنی و خودت حواس بچه رو پرت کنی که سراغ گوشی نره بعدا با شوهرت ثحبت کن که گوشی رو وقتی میان خونه بذارن کنار

خوب پدر کار درستی میکنه نمیده اما با دعوا نه اول اینکه جلو پسرتون گوشی دستس نگیره دوم اینکه با حرف ملایمت قانع کنه شارژ نداره یه دقیقه گوشی خانوش کنه ببینه خودش قانع میشه

خوب پدر کار درستی میکنه نمیده اما با دعوا نه اول اینکه جلو پسرتون گوشی دستس نگیره دوم اینکه با حرف ملایمت قانع کنه شارژ نداره یه دقیقه گوشی خانوش کنه ببینه خودش قانع میشه

منم همین بود اوضام.... تا اینکه ی روز اساسی با شوهرم نشستم حرف زدم ک وفتی هز سرکار میای... دوتامونم گوشی رو بزاریم رو تو کابینت تا کسی زنگ نزد... برش نداریم... هر چی برنامه ک پسرم خوشش بیاد هم داشت پاک کرد پسرم دید هیچی نیست بیخیال شد... الان راحت شدیم هممون

گوشی خودت بده بهش سر گرم شه چند تا برنامه کودکانه براش بریز که خوشش بیاد

کلا باید از گوشی دورش کنید
سعی کن آروم آروم فاصله بگیره

سوال های مرتبط

مامان قندعسل مامان قندعسل ۳ سالگی
سلام مامانهای مهربون لطفا هرکسی تجربه داره بیاد منو راهنمایی کنه
پسرم 3.5 سالشه دخترم 3 ماه خیلی بد قلقه همش در حال گریه هست و با کوچک‌ترین صدا بیدار میشه
پسرم هم من سعی میکنم باهاش وقت بگذرونم نقاشی کنم آب بازی کنم ولی واقعا کشش ندارم دیگه کارهای خونه غذا درست کردن رسیدگی به بچه بی‌خوابی شبانه
از یه طرف هم پسرم خیلی به ابجیش گیر میده با اینکه من اصلا عکس‌العمل نشون نمیدم ولی تا میبنه خوابه سریع می‌ره بالا سرش خم میشه توی صورتش جیغ میزنه دخترمم از ترس شروع میکنه گریه کردن یا تا میبینه خوابهای صداش میزنه میگه باید بیدار شه
توی خونه همش بهم چسبیده دستشویی میرم بدو میاد پشت در
دیشب موقع خواب خیلی گریه میکرد که تنهام نزار میدونم ترس از دست دادنم رو داره ولی نمیدونم باید چیکار کنم واقعا کم آوردم باباشون هم تمام شیفت سرکاره مجبوره اضافه کار بیاسته تا بتونیم جوری که بچه ها میخوان زندگی کنیم ولی خودمم دیگه کشش ندارم آرزو یه خواب راحت دارم خواهر شوهرم وقتی باشه پسر بزرگه رو نگه میداره میبره پیش خودش وی دلم میخواد یکی دخترم رو بگیره پسرم رو ببرم پارک ببرم فروشگاه