۱۰ پاسخ

ول کن بابا منم افسردگی گرفتم تازه بچه دومم هست دختر اولم به شدت لجباز و حرف گوش نکنه کسی هم کمک ام نیست اون روز گفتم ۳روز مامانم اومد خونمون دختر بزرگم مریض بود چند شب متوالی نتونسته بودم بخوابم هی مامان بزرگم تیکه مینداخت که دخترای مردم چطور بچه نگه میدارن کسی هم کمکشون نیست چرا بلد نیست از پس بچه هاش بر بیاد فلانی ببین دوتا بچه داره چطور میتونه زندگی اداره کنه با زبان بی زبانی بهم میگفت بی عرضه😂
منم گفتم همسایه روبه رویه ما همسن تو مامان جون همه کارای خونشو خودش میکنه کاشالله زبر وزرنگه مثل تو نیست که مامان و خاله میکنن کاراتو تو چرا نمیتونی چرا همش نشستی😁

بگو مادر شوهر من همینه .چیکارش کنم تو میگی؟؟ برم دعوا کنم اوقات تلخی کنم؟
بگو ناسلامتی زاییدم حواست هست هی داری طعنه میزنی?
رک بگو بهش.
بگو شوهرمه همینه.

واست دعامیکنم بسلامتی این روزا رو طی کنی خیلی سخته منم افسرده شده بودم از اون بدتر زخم زبون از نزدیکترین کسه زندگیته.الان که خونه خودتی اگه ماشین دارین شده شبی یه ساعت خودتو بچه رو خوب بپیچ برین یکم دور بزنین یه چیزی بخور برگردین که روحیت بهتر بشه من خودم همین کارو کردم

الانم خونه خودتی همه رو از ذهنت بریز بیرون .فقط به خودت فکر کن و بچت.
به شوهرتم بگو مادر من جیزی میگه به احترام من حرفی نزن.من خودم درستش میکنم.بگو بیا روزای خوبمونو خراب نکنیم.
مادرمم یوقتا سادگی میکنه.حالا من نمیدونم سر چی مادرت حرف میزنه.به مامانتم بگو احترامتو جلو دومادت خراب نکن

همه همینن نگران نباش، مدت زیادی که پیش هم بمونن آدما اینجور مسائل پیش میاد

عجب از مامانت! خوب کردی برگشتی خونه خودت، کامل استراحت کن اگه میتونی از بیرون غذا بگیر که نخوای کار کنی اگه نمیتونی وقتایی که بچه خوابه بپز، صبح یا شب که شوهرت خونه ست بچه رو بسپار بهش یه دوش بگیر یکم بخواب، نگران نباش عادیه چون شرایط یهویی خیلی تغییر کرده زمان می‌بره تا کنار بیای

منم افسردگی دارم عزیزم مثل همیم

چقد منی
منم مامانم خیلی مقایسم میکنه
من از روز اول به بچه شیر ندادم

سلام .سعی کن اهنگ شاد گوش کنی زیادم حرفای مامانتو جدی نگیر یا بنظرم بگو ک ازش ناراحت میشی هواست ب شوهرتو و زندگیت باشه ب خودت تلقین نکن ک افسردم حالم بدهه و فلان سعی کن شاد باشی اینا همه افسردگیه بعد زایمانه بلن شو کارای خونتو بکن ب شوهرت برس ب بچت برس

خوب کاری کردی سعی کن توی خونه استحراحت کنی و به چیز های خوب فکر.
اخه منم توی شرایط تو هستم ولی هیچ کس درک نمیکنه😥

سوال های مرتبط

مامان سارینا مامان سارینا ۳ ماهگی
تجربه من از افسردگی بعد زایمان
بعد زایمانم یه احساس غمگینی داشتم همش تا که از زایشگاه اومدیم خونه خیلی تحریک پذیر و پرخاشگر شده بودم همش سر مادرم و برادر خواهرام فریاد میزدم همش در خلوت میزدم زیر گریه میرفتم زیر پتو گریه میکردم تا که اومدیم خونه دیدم شوهرم اصلا بهم اهمیت و مهر و محبت نمیده گریه هام بیشتر شد همراه با درد قفسه سینه اشکم اصلا بند نمیومد احساس پوچی و بی همه کسی میکردم شوهر سنگدلم بی تفاوت از همه چی بیخیال رد میشد میدید حالم خوب نیس اما انگار نه انگار این حالمو بدتر کرد همش گریه و درد قفسه سینه و سردرد تا اینکه به خودم اومدم دیدم برای کسی مهم نیستم فقط با این گریه ها دارم خودمو عذاب میدم هیچ دلداری ندارم آخرش من میمونم و کلی مریضی تصمیم گرفتم برای خودم خوش باشم و بر این احساس غمگینی و پوچی گریه ها غلبه کنم تصمیم گرفتم به خاطر خودم و بچه هام خوشحال زندگی و کنم و اطرافیان برام مهم نباشن همجونجوری که من براشون زره ای اهمیت نداشتم