۶ پاسخ

من سر هم پنج شش باری شاید داشتم تو کل بارداری بعد زایمانم بعد یکی دو ماه فک کنم اولیش بود من منع بودم طول سرویکسم لب مرز بود سرکلاژ نشدم ولی گفت رعایت کنم ضمنا خودمم خیلی خیلی سرد شده بودم بعد زایمان ولی خیلی دلم میخواست ،الانم که زن و شوهر له له هستیم شب میشه هر دو عین جنازه میفتیم رسما زدیم تو خط خواهر برادری

من دو ماه اول رابطه نداشتم بعدشم خیلی آروم بود رابطمون چون خودم بیشتر میترسیدم تو ۸ ماهگیم دکترم گفت نداشته باش مشکلی نداشتم از لحاظ جسمی ولی نمیدونم چرا گفت نزدیکی نداشته باشم

منم شوهرم اصلااااا رعایت نمیکنه
جوری که دل درد میشم بعد رابطه

والا ماهم از اول تا اخر نداشتیم از ترس🤣

بارداری نیستم
ولی سر دخترم که بودم
شوهرم می‌ترسید
همیشه اول می‌پرسید که عب نداره
فک کنم مردا یکم میترسن کلا

تا سه ماهگی کمتر باشه بهتره همسر منم باردار میشم رعایت میکنه خوبه به فکرته .چندماهته؟

سوال های مرتبط

مامان امید زندگیم مامان امید زندگیم ۱ سالگی
سلام مامانا
سوالم اینه
لطفاً راهنمایی مثبت بگین چون همه جوره کاری انجام دادم واسه این رابطه‌ که درست بشه
از وقتی باردار شدم دکتر منع رابطه داد خلاصه با یه روش هایی راضی میکردم شوهر را
از وقتی بچمون دنیا آمد تا چهل روز رابطه نداشتیم بعدش شد کم کم رابطه ما خیلی دیر ب دیر میشد من بچه رو میخوابوندم میرفتم سراغ شوهرم میکفت حوصله ندارم خوابم میاد کارم نداشته باش
الان بیشتر از چند ماهه من درخواست میدم گاهی میشد کاهی میگفت خوابم میاد برو اون ور
حالا چن وقتیه اصلا منو محل نمیزاره دخترم شبها اصلا نمیخوابه و باعث سردی رابطه ما شده بخدا شربت دیفن هیدرامین میدم که بخوابه بازم نمی‌خوابه شیطونی میکنه کلا بچم کم خواب شده شوهر همش منو مقصر میدونه میگه تو روز نخوابون شبها بخوابه اونم امتحان کردم حوالی هفت هشت شب هر کاری میکنم نخوابه سست میشه بچم میخوابه دو ساعت بعد بیدار میشه شارژ شارژ دیگه واویلا تا خود صبح بیدار باشی بازی می‌کنه
حالا من خیییلی پیش قدم شدم رفتم بغلش میگه برو اون ور حوصله ندارم دلت کتک نخواد برو سرجات منم گوش میکنم دعوا نشه میرم اون ور التماس یا بحث نمیکنم خلاصه شاید الان بعضیا ب سوال من بگین حتما سرش جای دیگه گرمه خالی میکنه خودشو ن مطمعنم چنین کاری نیست چون دقیق در تعقیبشم خلاصه بگین من چیکار کنم دخترم شبها بموقع بخوابه آز دل شوهرم در بیارم این قهر طولانی رو اینم بگم ها شوهرم از قبل هم همینجوری بود راضی میکردم میرفتیم وارد رابطه الان بچم همچین اجازه رو نمیده ماندم وسط این دوتا ☹️☹️
مامان جوجه♥️♥️ مامان جوجه♥️♥️ ۱ سالگی
خانما نمی‌دونم حق با منه یان ...من دیشب خونه مادر شوهرم بودیم دختر خواهر شوهرم جوریه که مثلا اسباب بازی هرچی که پسر من برداره اونم میخواد مصلا اگه پسر من ماشین برداره گریه که ماشین می‌خوام میدیمش من دست پسرم چیز دیگه میدم باز گریه می‌کنه که اونو می‌خوام سر همین قضیه پسر من اعصابش خراب شد جیغای بلند زد کلا چند وقته اعصابش خراب میشه جیغ میزنع ...خواهر شوهرم یک داد بلندی سر بچم زد که بچم تو کرد گوشه ای ...یعنی به تمام معنا انگار تیر زدن تو قلبم...بدم اومد که اینجوری دوبار سر بچم داد زده با این که من تا الان نازک تر از گل به بچش نگفتم ...اون موقع حرفی نزدم گفتم چهارتا شاید بزارن روش تحویل شوهرم بدن ..به شوهرم گفتم میگه عمشه دیگه حالا داد بیداد کرده ..میگم خب چرا بچش بچه منو اذیت می‌کنه سر بچه خودش داد نمیزنه اونم در این حد که بچه تپ کنه گفت ولش کن ادامه نده ....الان میگم کاش جوابشو داده بودم خودم فوقش از شوهرم یه چک میخوردم ...اینقد از دیشب بهم ریختم که مثل ابر بهار دارم گریه میکنم ....نمی‌دونم میگم شاید من حساس شدم شلوغش کردم 😔