بچه ها من عمیقا دلم می‌خواد بمیرم . نه به خاطر بچه . چون تقریبا یک ماهه از بچه دار شدن منصرف شدم حتی جلوگیری هم می‌کنم . وضع زندگیم خیلی بهم ریخته از شوهرم سرد شدم اونم از من سرد شده همش دعوا می‌کنیم . همش بحث داریم حالم بده بچه ها. شبیه کسایی هستیم که طلسم شده باشیم انگار جادومون کردن
می‌خوام بمیرم
کاش تو این ماه رمضونی بمیرم تموم بشه

اوابوست
لتروزول
سونوی داخلی
ا

برین پیش روانشناس عزیزم خیلی کمک میکنه بهتون

بعدشم یک نصیحت خواهرانه فقط به خودت برس یک مدتی برو باشگاه ثبت نام کن غذایی که دوست داری بپز شاد باش برو بیرون برای خودت به خودت برس اگه میتونی مدل و رنگ مو جدید برای خودت بزن توی خونه هم نمون اگه سرکار نمیری کار پیدا کن از خونه بزن بیرون برای خودت حال کن ما زنا اشکالمون اینکه تمام بدبختیارو میریزیم توی سر خودمون و زجر میدیم خودمونو بجای اینکه آوار بشیم روی سر بقیه
به خودت برس دخترجان

من یک زمانی اون هم زمان طولانی در حد دوسال خیلی مشکل داشتم با شوهرم و دقیقا همین حس تو داشتم و تصمیم جدایی گرفتم ولی برای شانس آخر رفتیم چند جلسه مشاوره صحبت کردیم با مشاور من یکسری ایراد داشتم همسرمم همینطور و بخاطر زندگیمون تصمیم گرفتیم اصلاح بشیم خیلی طول کشید تا اصلاح بشیم ولی از یک جا شروع کردیم
زن و شوهری نیست که مشکل نداشته باشن مهم اینکه چجوری رفعش کنی
زندگی یک جاهایی خیلی سخته ولی زود میگذره

بلخشید تو حرفاتون گفتین ک پدر مادرتون خیلی کمکتون میکنن میشه توضیح بدین چه جور کمکایی و چطوری ؟

سلام گلم شما سرکه به چهار گوش خونه یه قطره بریزید همراهش چهار قل و ایت الکرسی بخونید هرچی سحر باشه باطل میشه منم زندگیم مثل شما شده بود
و اینکه سوره ی مزمل روبخون برای مهرو محبت بین زن و شوهره
و کسی که ۵۰ آیه قرآن تو خونه اش بخونه سحر براش عمل نمیکنه

و اینم بدونید وقتی فکر میکنی که به آخر خط رسیدی همونجا نقطه ی شروعه😘😊🌷🌸♥️

مشاور انلاین میتونی بگیری حتما حتما برو باشگاه استخر خیلی حال و هواتو عوض میکنه منم مثل تو بودم البته با وجود یه بچه که معلوله و خودم تمام کارهاش رو میکنم همه دکتر ببرم کاردرمانی ....... ولی شوهرم فقط غر میزد و میگفت دکتر های که تو میبری بدرد نمیخورن دریغ از اینکه خودش یک بار ببره دکتر همش با پدرم یا داداشم بردم و تازه وظیفه میدونست من خیلی داغون بودم حتی چند بار میخواستم خودمو بندازم زیر ماشین خلاص بشم خیلی خیلی بی محبتی و نمک نشناسی دیدم ولی بخاطر پسرم خواستم زندگی برگردم دست پدرش نمونه شروع کردم ورزش و پیاده روی کم کم عادت کردم نبینمش نشنومش فقط روی حال خودم کار کردم حتی کوچیکترین چیزی که حالم و خوب میکرد با ذوق انجام میدادم و الان خدا رو شکر زندگیم قشنگ شد و اونم یاد گرفت برام ارزش قائل بشه و پشیمون از رفتار گذشتشه تو هم همین مرگ راه چاره نیست یه اهنگی که باهاش خوش بودی و برات خاطره قشنگی داره پلی کن موقع خواب گوش بده قبل خواب دوش بگیر به پوستت برس خلاصه به خودت توجه کن میبینی کمکم اونم بهت توجه میکنه فقط خودتی که به خودت میتونی کمک کنی

بنظرم مشاوره برید

چرا آخه
فشار زندگیا زیاده ولی اگه مهر ومحبت هم نباشه واقعا زندگی همین حس ومیده به آدم منبعشو پیدا کن علت سردیتونو

خدا نگذره از آدمایی که زندگی بقیه رو نابود میکنن

چرا منصرف شدی؟