اینهمه نوشتم پاک شد 😁 خلاصه من مامانم برام روغن سیاه دانه گرفته بود تو هر دردی برام از کمر به پایین تو پاهام ماساژ میداد که واقعا تأثیر داشت اگه نبود نمیتونستم طبیعی زایمان کنم ، دو بار هم زیر آب گرم دسشوویی گرفتم رو واژن و رحم همزمان ماساژ سیاه دونه بود که همین دهانه رحمم از دو سانت رفت شش سانت ، که دکتر گفت چه زود باز شد ، ساعت یک و نیم رفتم رو هفت سانت ، همزمان مامانم و همسرم ماساژم میدادن ، ساعت دو رفته بودم رو هشت سانت درد ها به اوج خودش رسیده بود شده بود هر ۳۰ ثانیه ی بار ، دو همین هشت سانت ی کمک پرستار ناشی از این دانشجو ها اومد گفت باید ازت با سوند ادرار بگیرم برا آزمایش هر چی بهش میگم همین الان سرویس بودم میگه نه باید بگیرم فک کن تو درد های شدید سوند وصل کنه اومد بزنه اشتباهی زد جیغم رفت هوا گفت ببخشید اشتباه زدم داد زدم چرا زجرم‌میدی من میگم ندارم دسشویی اون ول کن نبود دوباره زد من جیغم دوباره رفت هوا تا ته فرستاد گفت تو که ادرار نداری اصلا گفتم من که میگم ندارم دستت و بکش بیرون کلی ناسزا هوالش کردم تازه اومد خوندازم بگیره گرفت اومد بریزه تو شیشه از دستش افتاد شکست کل تختم شد پر خون اینو که دیدم سرش بیشتر داد زدم که برو بیرووووووون

۱۰ پاسخ

برگردی به قبل بازم طبیعی انجام‌ میدی؟

اخ چه پرستاربیشعوری
من جات بودم اونجوری هی سونداشتباهی میزد یه لگت بهش میزدم که نفهمه ازکجاخورده زنیکه بیشعورو

نمیدونم چرا بازم دلم فقط طبیعی میخاد

چقد دلهره آور

من تجربتو ک خوندم برام خیلی شبیه تجربه پسرا از سربازی رفتنشون بود اخه همش یا سر پرستارا داد زدید یا دعواشون کردید یا گفتید برو از اتاقم بیرون 🤣🤣🤣🤣مثل پسرا ک میگن زدن تو گوش فرمانده

دولتی زایمان کردی یا خصوصی

بیمارستان دنا چقدر هزینه دادی برای زایمان طبیعی ؟؟

وای طبیعی فقط زجر ترو خدا طبیعی زایمان نکنین ...دارین و ندارین برین سز شین...دردا طبیعی کجا دردا سز کجاتوبهههه

بدبخت ترسیده🤦‍♀️😂

ای وای خدا لعنتش کنه احمق

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق روزهای ابتدایی تولد
ساعت دو نیم دکتر معاینه کرد گفت وااای نه سانت شدی رو همون تخت گفت رو دست بخواب ی پاتو بکش تو شکمت با هر دردی تا جایی که میتونی به عقبت فشار بیار یعنی خدا می‌دونه چه دردی داشت دیگه تو همین درد ها کلا دهنم خشک میشد گر می‌گرفتم هی آب و آبمیوه و چایی می‌خوردم با خوابم می‌گرفت دیگه نا نداشتم برا زور ی جاش اصلا خوابم برد دیگه گفتم باید این قضیه باید تموم شه هر چی زود تر تا جایی که میتونسم فشار میدادم تو همین جا باز ی پرستار دیگه اومد گفت همون سوند رو باید بزارم دیگه من گفتم من رد دادم هر چی شد شد دیگه همه که هر کاری دلشون خواست کردن تو هم دیگه انجام بده ، اون وارد بود سریع گرفت رفت دکتر گفت دیگه زور نزن برو سریع بریم اتاق عمل منو سریع بردن رفتم رو تخت رسیده بودم ده سانت گفت سه‌تا زور محکم بزنی اومده بی حسی زد و پرینه کرد ، ولی همش باز یدطرف همین سه تا زوره با هر چی قدرت داشتم دست گذاشتم زیز رونم فشار دادم دیدم ی چیزی عین ماهی اومد بیرون گذاشتنش رو سینم
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۲ ماهگی
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مامان فندوق مامان فندوق روزهای ابتدایی تولد
شبش از بس گریه کرده بودم دیگه نا نداشتم ، قبلش هم دکتر اومده بود برام معاینه تحریکی انجام داد یکمی ترشحات خونی داشتم دیگه تو اتاقه هم تنها بودم اجازه ندادن مامانم پیشم بمونه مامانم از روز اول بستری پیشم بود تا روز مرخص شدنم ولی شبا نمیزاشتن ، خلاصه که ساعت یک و نیم دیدم ی پرستار اومد گفت بخواب آن اس تی بگیرم تا گفت سرش داد زدم که نمیزارم ولم کن خستم کردی گفت قول میدم اخریشه دوباره نیم ساعت تحمل کردم به محض اینکه تموم شد گفتم درو ببند می‌خوام بخوابم خواهشاً کسی دیگه تو اتاق نیاد ، ولی اینو بگما پرستارای بیمارستان دنا واقعا پیگیر و مهربون هستند ولی تنها ایرادش اینه که خیلی مقرراتی و رو اصول هستن اکه ی بیمارستان دیگه رفته بودم سریع سز میکردن ، دنا میگه تا زمانی که بدونیم طبیعی میشه طبیعی ، خلاصه ما شب خوابیدیم صبح ساعت شش دوباره شروع کردن به آمپول فشار همون درد ها شروع شد همون درد های کاذب گفتم دکتر کی میاد گفت هشت اینجان ، دکتر ساعت هشت اومد معاینه کرد باز گفت میگم حس نکردی کیسه این می‌ریزه گفتم نه گفت نشتی داری گفت باید کیسه اب رو بزنم منم گفتم فقط ی کاری کن من راحت شم اومد کیسه اب رو سوراخ کرد نگمدبراتون که چقدر حجم آب زیاد با ی بوی خیلی بدی داشت کیسه ابم که خالی شد تمام تنم مخصوصا پاهام افتاد به لرزیدن آنقدر می‌لرزید که گفتم کنترلش دست خودم نیست ، چون از قبل هم به سیاتیکم فشار اومده بود بخاطر اون بود ، ولی کیسه اب رو که زدن زیرمو عوض کردن دردهای اصلی خودم شروع شد حالا آمپول فشار بود درد خودم بود دستگاه هم وصل بود رو کمر بودم درد ها اول از ده دقیقه به ده دقیقه بود درد ها مثلا ی دفعه همزمان کمرت داغ می‌کنه و میزنه به پاهات همراه با فشار زیاد که با هر دردی میمیری و زنده میشی
مامان مهوا مامان مهوا ۱ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی
ساعت ۸:۳۰ رسیدیم بیمارستان در انقباضم کم بود و چون کیسه آبدشتی پیدا کرده بود آمپول فشار گرفتم، اینو بگم که هم مامان همراه داشتم هم از قبل درخواست بی‌دردی کرده بودم که توی این بیمارستان فقط بی‌حسی از طریق وریدی تزریق می‌شد و هم خواهرم کنارم بود که توی دردها نقاط فشاری رو برام ماساژ می‌داد که خیلی تاثیرگذار بود ماساژ لغات فشاری و تنفس، ماما همراه خیلی کار خاصی نکرد فقط تنفس‌ها رو یادآوری می‌کرد و ورزش‌ها رو ادآوری می‌کرد در واقع اصل کار خواهرم انجام داد که برام ماساژ می‌داد تا ساعت ۱۱:۳۰ که رسیدم به ۵ سانت اولین بار که معاینه شدم دو و نیم سانت بودم از هشت و نیم تا ۱۱ و نیم طول کشید که برسم به ۵ سانت از ۵ سانت سرم بی‌دردی رو برام شروع کردم خیلی بی درد هم نبود درد و انقباض بود اما قابل کنترل با تنفس بود و رفته رفته بیشترش می‌کردم که تقریباً توی ۸ سال یا ۹ سانت کلاً درآوردم بی‌حسی رو چون حالت خواب آلودگی می‌داد و دیگه مانع از انجام ورزش می‌شد، از ساعت ۸:۳۰ تا یک و نیم که از تقریباً به ۸ سانت برسم قابل تحمل بود نمره از ۱۰ تا ۵ میدم البته با این شرایطی که گفتم
مامان مهراد مامان مهراد روزهای ابتدایی تولد
سه روزه طبیعی زایمان کردم
شنبه ساعت هفت صبح که از خواب بیدار شدم رفتم سرویس خونریزی کردم اماده شدم و رفتم بیمارستان دهانه رحمم دوسانت باز شده بود ولی بستری نمیکردن گفتن برو زیر دوش اب گرم و راه برو ساعت ده بیا ساعت ده رفتم هنوز تغییری نکرده بود گفت عصر بیا دیگه امدم خونه و درد داشتم و راه میرفتم ساعتای چهار عصررفتم دهانه رحمم ازدوسانت بع سه سانت باز شده بود ماما گفت میخوای کمکت کنم گفتم اره گفت تو زور بزن بعد دو سانتم اون باز کرد شدم پنج سانت ماما گفت یک ساعت راه برو که بعد بستریت کنم ساعتای شیش عصر بستریم کردن بعد دکتر امد کیسه اب و پاره کرد از اون جا دردام خیلی خیلی زیاد شد دهانه رحمم ب هشت سانت رسید باز ماما گفت بیام کمکت کنم فک کردم مث اون دفعه دردی چیزی نداره تا امد دستشو روی شکمم فشار میداد و اونجا روهم محکم فشار میداد نفسم بند امده بود نتونستم بزارم ادامه بدم. باز خیلی درد داشتم دیگه گفتم دوباره بیاد دیگه فول شدم و باید زور میزدم ساعت هشت و خورده شده بود دیگه زور زدم و ساعت یه ربع به نه بردن منو اتاق زایمان ساعت نه دیگه زایمان کردم
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
دوشنبه ۱۲/۶
۳۸هفته و ۳روز بودم رفتم دکتر، معاینه کرد دو سانت باز بودم. ان اس تی گرفت گفت حرکات بچه کمه بهتره بیای برای زایمان. گفت پس فردا بیا بیمارستان.
توی این دو روز حسابی ورزش کردم تا بلکه دردم بگیره ولی چهارشنبه صبح بدون درد راهی بیمارستان شدم. ساعت ۹.۳۰ بدون درد بستری شدم. اولین معاینه تحریکی رو که انجام دادن، دل دردای پریودی خیلی کم پیدا کردم. تا ساعت ۱۰ دکتر اومد معاینه کرد همون دو سانت بودم و برام سرم فشار با دوز کم تجویز کرد.
بعد از سرم فشار دل دردام کمی بیشتر شد ولی قابل تحمل بود. درخواست ماما همراه کردم. ماما همراه توی دردام بهم ورزش میداد که خیلی به کاهش دردم کمک میکرد. تا ساعت ۱به همین صورت گذشت. ساعت ۱ دوباره دکتر اومد برای معاینه که گفت ۳ سانت شده و کیسه آبمو زد. بعد از کیسه آب دردام خیلی بیشتر شد ولی یه کم که گذشت توی انقباض هام ضربان قلب بچه افت پیدا میکرد. که ماسک اکسیژن بهم وصل کردن تا شرایطم اوکی شد. یه ساعت بعد دوباره معاینه شدم که هنوز همون سه سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم. دردامم زیادتر شده بود.
مامان فندوق مامان فندوق روزهای ابتدایی تولد
پارت ۳
دیگه شد ساعت دو ظهر اومدن گفتن دکتر گفته آمپول فشار قطع بشه ولی آن اس تی حتما باشه تا ساعت ۴ دوباره شروع کنیم نگم‌براتون که همین ضربان قلبه منو بیشتر از زایمانم اذیت کرد من مشکل دیسک کمر و سیاتیک دارم فک کنین از شب قبل از ۱۲ شب تا روز زایمان که میگم دایم بهم وصل بود و هیچ تکونی نباید بخوری که ضربانه درست در بیاد و با هر تعویض شیفت روز از نو روزی از نو که باید از اول بگیریم برا شیفت جدید لازمه ، خلاصه که ناهار دادن خوردم ساعت چهار شروع کردن در همون حین درد ها هم دکتر اومد معاینه کرد گفت ۱ سانت و نیمی حتی قبل بستری هم همین قدر باز بودم یعنی آمپول فشارع هیچ تاثیری رو باز شدنم نداشت ، ساعت چهار شروع کردن باز من درد هام شروع شد ولی درد های اصلی خودم نبود اونا میگفتن تو انقباض داری میگفتم تا زمانی که بهم وصله هست خلاصه تا شب ساعت هشت شب ادامه دادن دیگه دکترم اومد خیلی خسته شده بودم رگ پام گرفته بود نخوابیده بودم اصلا درد کشیده بودم دکتر اومد گفتم توروخدا نجاتم بده فقط دکتر گفت بیمارستان دنا رو مسیله سزارین خیلی سخت گیری می‌کنه با وجودی که من مشکل آنزیم کبد داشتم کیسه ابم حجمش زیاد بود دهانه رحمم تغیری نکرده بود دکتر گفت تا فردا صبح صبر کن اکه دیدم پیشرفت نداری سز میکنیم خلاصه تا ساعت یک شب شد این روند ادامه داشت معاینه میکردن شده بودم ۲ سانت ، شب ساعت یک بقدری خسته شده بودم زدم زیر گریه که ولم کنین این دستگاه لعنتی رو جدا کنین ، دیگه گفتن باشه بخواب فردا صبح عصبی شده بودم میگفتم من فردا فقط سزارین میشم راحت میشم از درد ....
مامان نیلا مامان نیلا ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۴
و گفتن خوب هر کدوم یه جور اندازه میگیریم واسه همینه واسه هرکدوم اندازه ها فرق داره درد هام هی داشت بیشتر و بیشتر میشد یه پرستار دیگه اومد واسهمعایه گفت ۴ سانت احساس دستشویی داشتم ۵ بار دشویی رفتم و یه پرستار بهم گفت برو توحموم آب گرم دو خودت بریز بگم ریختم دردام یکم بهتر میشد و بهم تو بیمارستان توپ دادن که ورزش کنم روش و مامانم کمکم میکرد بع از کلی ورزش برگشتم رو تخت باز دیگه دردا اونقد شدید شده بود همه بدنم میلرزید و احساس دفع داشتم معاینه کرد گفت ۷سانت ساعت ۲ ظهر بود گفتن دهانه رحمت کند باز میشه شاید ساعت ۴ یا ۵ شاید زایمان کنی بعد رفتن
دردا انقدر شدید بود داشتم دیونه میشدم ولی اصلا جیغ نمی زدم اصلابا درد ها احساس زور داشتم باز یه پرستا رو صدا زدم گفت ۸ سانت و گفت سر بچه کاملا پاینه و وقتی زور میزنی موهاش معلومه ولی تا ۱۰ سانت هنوز وقت هست شیفت ما تموم شد تو شیفت بعدی زایمان میکنی منم گفتم تروخدا فعلا نرید دارم میزام اونا هم گفت مگه دیونه ای هنوز مونده تا ۱۰ سانت گفتم خواهش میکنم نرید و اونا کنارم یکم صبر کردن و میگفتن تو فعلا دو سه سانت مونده که بزایی و اینا دو تا زور بلند زدم بدون جیغ زدن دخترم اومد بیرو بدون پارگی اوینا تو ۸ سانت دخترم اومد بیرون همه تعجب کرده بودن چون منو مسخره میکردن که تو ۱۰ سانت بچه میاد نه ۸ سانت کلا زایمان خوبی داشتم ولی این همه معاینه قبل از زایمان خیلی منو بیزار و اذیت کرد و بعد از به دنیا آومدن دخترمو روی سینه ام گذاشتن و من تموم درد هارو فراموش کردم انشاالله همه به سلامتی فارغ بشید
مامان آریا مامان آریا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت یک
یک روز قبل از روزی که زایمان کردم صبح که از خواب پاشدم دیدم لباسم خونی شده استرس گرفتم سریع اومدم به دکترم زنگ زدم گفت پاشو بیا بیمارستان به شوهرم زنگ زدم سرکار بود مرخصی گرفت اومد رفتیم بیمارستان معاینه کردن گفتن یک سانته دهانه رحمت و برو اگه درد داشتی یا خونریزیت بیشتر شد بیا رفتم خونه شب که شد از ساعت دوازده بچه خودشو هر نیم ساعت یبار سفت میکرد درد می‌پیچید داخل کمر و دلم و نفسم می‌گرفت قبلاً هم این دردا رو داشتم حدود دو ماه بود ولی ایندفعه شدتش بیشتر بود هر چقدر خواستم شوهرمو بیدارکنم دلم نیومد و گفتم آخه من امروز ی سانت بودم ی ساعت هم تا بیمارستان راه بود گفتم الکی این راه رو نریم خلاصه تا ساعت شش صبح به خودم می پیچیدم تا شوهرم میخواست بره سرکار گفت میخوای بریم بیمارستان گفتم نه آخه من دیروز ی سانت بودم و خلاصه نمی‌تونستم بشینم یا دراز بکشم فقط راه میرفتم دردش قابل تحمل تر بود و حدودا شده بود یک ربع یکبار
ساعت یازده صبح زنگ زدم شوهرم گفتم دردش زیاد شده بریم بیمارستان ی چک بکنن من تشخیص نمیدم این درد زایمانه یا نه خلاصه تا بریم بیمارستان شده بود ساعت سه و نیم و درد ها بین راه خیلی زیاد شدن تا رسیدم گفتن شش سانت هستی و ماما اومد کیسه آبم رو ترکوند. درخواست اپیدورال کردم و اتاق خصوصی و ماما خلاصه اومدن اپیدورال کنن نیم ساعت طول کشید و خیلی بد بود دکتر گفت نخاعت تنگه ی درد بدی مثل برق گرفتگی ی دفعه می‌پیچید داخل پای راستم و جیغ می‌کشیدم و همراهش هم انقباض داشتم حدود پنج دقیقه یبار خلاصه تموم شد درد کمر و دلم از بین رفت ولی حس فشار زیاااد قابل تحمل نبود