۴ پاسخ

منم همینم
سال پیش این موقع ها با شوهرم تا ۱۲ شب تولید داشتیم
بیرون و خرید میرفتیم و ...ولی الان کاملا خونه نشین شدم ولی من شوهرم همراهمه بدون‌من هیچجا نمیره حتی اگر یک ساعت زودتر کارش تموم بشه سعی میکنه خودشو برسونه ب منو بچه یا خریدای عقب افتاده رو انجام بده

خیلی سخته منم مث شمام هیچوقت فکر نمیکردم با بچه دارشدن اینقدر محدود شم اون ب کنار تمام بدنم درد میکنه از بس بچه بغل میکنم اصلا جونی نمونده برام

کارت چی بود قبلا

مادری همینه دیگه عزیزم ..کم کم عادت می‌کنی ب این شرایط...بچتو الویت قرار بده همیشه چون هیچ کسی مثل توی نادر نیست براش

سوال های مرتبط

مامان سیدمحمدجواد مامان سیدمحمدجواد ۹ ماهگی
نمی‌دونم چرا انقد ترسو شدم🥹
سر پسر اولم خیلی دل و جراتم بیشتر بود با اینکه سنم کمتر بود اما الان سر سید محمدجواد همش میترسم
بغل کسی نمیدمش میترسم بیوفته بیرون نمیرم میترسم مریض شه الآنم ک با همه این اوصاف ویروس گرفته و مریضه میترسم پوآر بینیش کنم همش میگم مغزش طوری نشه
می‌دونم عقلانی نیست ولی دست خودم نیست 😮‍💨
بعد از زایمان افسردگی گرفتم همش ب شوهرم گفتم یجا بریم حتی مسافرت کوتاه حتی ۱روزه الان طوری شدم ک بهم میگه بریم دیگه حال ندارم برم بهش میگم نمیام قبلاً سر پسر اولم هم افسردگی گرفتم چندسال درگیرش بودم نمی‌خوام دوباره درگیر بشم
از دست شوهرم خیلی عصبیم خودم و می‌شناختم بهش گفتم نمی‌خوام دوباره برام تکرار بشه تا حالم بد نشده بریم تا بچه کوچیکه
ولی طبق معمول کارش اولویتشه احساس می کنم تو ۱۰۰درصد زندگی شوهرم ما ۱درصدم نیستیم
واقعا حس میکنم مثل تایم اضافه فوتبال ما براش وقت اضافه ایم
امروز از صبح نشستم تا غروب ک بیاد خونه غذا نتونستم بخورم همش بچه جیغ میزد مریضه فقط باید راه میرفتم الان ب بدبختی رو پام خوابید ولی باباش حتی زنگ نمیزنه بپرسه بچه آروم شد
عصری اومد دوساعت سریع رفت گفت سرمون شلوغه😮‍💨
واقعا دلم گرفته وگرنه من اصلا آدم دردودل نیستم