۷ پاسخ

اکثر مردا همینجورین عزیزم من تا غر نزن و قهر نکنم کمک نمیکنه

جانم همه ی شوهرا اینجورین خودتو ناراحت نکن

هی خواهر اینجا مملکت اسلامی اما فقط نماز روزشون اسلام مگر نه هیچیشون اون حرفای حضرت فاطمه امام علی نیست خانواده شوهر که طلب کارن همیشه بیرونم هیچ کس مادرا رو فقط قضاوت میکنن به جای کمک

عیب نداره همه اینا مگه بچت چنبار بچه اس؟؟ بزرگ میشع بچه منم همینه شوهر منم همینه الان خونه ام ترکیده دارم خونه تکونی میکنم اشپزخونه لم دادم بچه رو پانه 🤣🤣🤣

از بچه داری نگو که واقعا سخت ترین مرحله زندگیه منم خسته شدم خیلی کلافه کننده است هزارتا دغدغه داریم

خیلی سخت عزیزم اگ خواهر داری چن روزی بیار پیش خودت .کمکت کنن

خواهر حال ما هم همینه

سوال های مرتبط

مامان علی رضا مامان علی رضا ۱۴ ماهگی
بچه های شماهم خواب ندارن بچم خیلیییی داره اذیتم میکنه بخدادیگه توان ندارم نه شب خواب داره نه روز دیشب ساعت ۴بیدارشده تاساعت ۶ونیم که خوابید ساعت ۱۰بیدارشده هنوزنخوابیده منم خیلی خوابم میادولی بچم مقاومت میکنه خیلی خستم از بچه داری خستم بخدا بچه به شانسه خیلیا اطراف مامیگن ایقو بچه داری برامون راحت بودنفهمیدیم کی بچمون بزرگ شد ولی واقعا بچه توخیلیییی داره اذیتت میکنه واقعاخوب جون داری یعنی توهرخونه ای میرم یاکسی میادخونمون کلافامیل میگن توخیلی ماشاالله جون داری تحمل داری بچت نه خواب داره نه خوراک این به چی زندس مدام مریضه ازروزی که دنیااومده یه روزخوش ندارم همش درگیرمریضی ودکتری ام فک نکین دارم ناشکری میکنم نه فقط خستم خیلیییی خسته بچه داری ازچشمم رفته واقعا واقعا به بچه دوم فکرنمیکنم خیلی عصبی شدم چندباربه خودکشی فکرکردم ازهمه طرف فشارروحی رومه میدونم بچه داری یعنی همین سختی های خودشو داره ولی واسه من دیگه خیلی سخت داره میگذره خدایا خودت کمکم کن
مامان هامین مامان هامین ۱۳ ماهگی
سلام مامانای گل خسته نباشید یه درد دل باهاتون داشتم پسر من هامین یکسالشه تو این یک سال به غیر از یکی دو بار که شوهرم تو حمام بردنش به من کمک کرد دیگه همیشه خودم هامین رو حمام کردم و همه ی کاراش از پوشک کردن و نگهداری از هامین رو خودم انجام دادم حتی یه روز یه نفر نه خواهر نه مادرم تو نگهداریش به من کمک نکردن شوهرم از صبح میره سر کار تا ساعت ۲ و ساعت ۲ بر میگرده خونه و دوباره ۳ میره سر کار تا ساعت نه شب در کل اگه دو یا سه ساعت هامین باباش رو ببینه ولی همین که باباش رو میبینه انگار نه انگار که من هستم همش گریه میکنه که بره بغل باباش ااون رو خیلی دوست داره نه اینکه من حسودیم بشه نه ولی برام جای سواله یه بچه که این همه من براش وقت میزارم و واقعا از هر لحاظ بهش میرسم و تو این یک سال حتی یک بار هم بهش نامهربانی نکردم پس چطور اصلا علاقه ای به من نشون نمیده دیشب شوهرم خسته بود از سر کار اومد هامین گریه میکرد که باباش بغلش کنه شوهرم هم خسته بود بر می گرده به من میگه معلوم نیست با این بچه چطور رفتار میکنی که علاقه ای به تو نداره واقعا از حرفش دلم شکست والا تقصیر ش
نیست این بچه هیچ علاق ای به من نداره دیشب خیلی دلم گرفت و گریه کردم به حال خودم که منی که این همه به این بچه می رسم و براش وقت می زارم چطوره که علاقه ای به من نداره😩😩😩😩