بچه های شماهم خواب ندارن بچم خیلیییی داره اذیتم میکنه بخدادیگه توان ندارم نه شب خواب داره نه روز دیشب ساعت ۴بیدارشده تاساعت ۶ونیم که خوابید ساعت ۱۰بیدارشده هنوزنخوابیده منم خیلی خوابم میادولی بچم مقاومت میکنه خیلی خستم از بچه داری خستم بخدا بچه به شانسه خیلیا اطراف مامیگن ایقو بچه داری برامون راحت بودنفهمیدیم کی بچمون بزرگ شد ولی واقعا بچه توخیلیییی داره اذیتت میکنه واقعاخوب جون داری یعنی توهرخونه ای میرم یاکسی میادخونمون کلافامیل میگن توخیلی ماشاالله جون داری تحمل داری بچت نه خواب داره نه خوراک این به چی زندس مدام مریضه ازروزی که دنیااومده یه روزخوش ندارم همش درگیرمریضی ودکتری ام فک نکین دارم ناشکری میکنم نه فقط خستم خیلیییی خسته بچه داری ازچشمم رفته واقعا واقعا به بچه دوم فکرنمیکنم خیلی عصبی شدم چندباربه خودکشی فکرکردم ازهمه طرف فشارروحی رومه میدونم بچه داری یعنی همین سختی های خودشو داره ولی واسه من دیگه خیلی سخت داره میگذره خدایا خودت کمکم کن

۵ پاسخ

آخ آخ حرف دل من رو میزنی دختر منم خواب نداره به خدا اینقدر شیطونه همه میگن چی میکشی از دستش به خدا اینقدر لاغر شدم از قیافه افتادم دیگه 😭😭

هرکدوممون ب یه نحوی درگیریم
رایان رو باز دکتر بردم
وزنش8/180گفت خیلی کمه
آخه بچه ای در ماه دوبار چرک خشک کن میخوره چطور میخاد رشد کنه😔

درسته خیلی سخته ولی خداروشکر بچه من خوابش خوبه همش میخاد بخوابه ولی در حد نیم ساعت بیدار میشه

درکت میکنم میتونم از ته دلم بگم کنار این همه سختی باید یکی کنارت باشع و مخصوصن کنار من واقعا این حرفارو برای خودمم میگم باید شوهر آدم مثل کوه پشتت باشه که بتونی این همه سختی رو تحمل کنی شاید بایک بغل کردنش هم آرامش بگیری ولی متاسفانه من که همچین همسری ندارم نه درک میکنه نه هیچی هنوز از من طلب کاره و میگه وظیفه هست سخته خیلی سخت

درکت میکنم عزیزم
دختر منم سرما خورده دیشب اصلا نخوابید
هفت صبح بیدار شده تا الان بیداره فقط ۱۱ تا ۱۲ خوابیده
بینیش هم کیپه نمیتونه شیر بخوره دیگه یکم غذا میدمش گشنه نمونه
خیلی خسته شدم منم
بزرگ میشن همه چی یادت می‌ره عزیزم
اگر میتونی جمعه ها یه صبح تا ظهر بزارش پیش مادرت یا مادر شوهرت یکم استراحت کن
من فعلا بچم کوچکه نمیتونم ولی یک سالش بشه حتما میزارمش پیش مادر شوهرم
مادر خودم ازم دوره نمیتونم پیش اون بزارم

سوال های مرتبط

مامان نورا مامان نورا ۱۶ ماهگی
میخواستم یکم درد و دل کنم..راستش از بعد ده ماهگی دخترم بچه داره برام خیلی خیلی داره سخت میشه. الانم که دخترم یکسالش شده از شدت سختی بچه داری ناخداگاه درحال گریه کردنم.. دختر من به شدت غر میزنه و بی قراره سریع خسته میشه و همش باید سرگرمش کنم. تازگیا به سختی میخوابه بعد از چند ساعت تلاش برای خوابوندنش میبینم کلا نمی‌خوابه و مجبور میشم از اتاق بیارمش بیرون ولی چون واقعا خوابش میاد دوباره همش غر میزنه و گریه میکنه. غذا هم کلا نمیخوره نگر اینکه بریم تو ماشین کلی دور بزنیم بلکه یه ذره بخوره..
خونه ی مادرمم که میرم همش بی قراری میکنه و غر میزنه میخواد اونا بغلش کنن و بازم آروم نمیگیره به خاطر همین حتی خونه ی مامانمم نمیتونم برم... جدیدا خیلییی دارم صبوری میکنم که دعواش نکنم چون قبلا وقتی توی همین گهواره می‌خوندم کسی بچشو دعوا میکنه واقعا عصبی میشدم و باخودم میگفت طفل معصوم چه گناهی کرده... اما الان خودم واقعا بعضی موقع ها میخوام دعواش کنم داد بزنم اما خیلی سخت جلوی خودمو میگیرم..واقعا خستم ..خواب درست ندارم استراحت کامل ندارم..احتیاج به کمک دارم جدی .. چی کار کنم صبور تر بشم توی بچه داری؟ چی کار کنم که کمتر غر بزنه و بچه داری راحت تر بشه؟