تجربه سزارین پارت پنجم

ریه هام به شدت خس‌خس میکرد ، دستم رو میذاشتم رو سینه کاملا حرکت رو موقع نفس کشیدن حس میکردم، شب دکتر اومد یه سری بزنه گفتم بذار برم خونه گفت بمون صبح میگم متخصص عفونی بیاد. شب شوهرم همراهم بود ، اتاق تک تخته بودم ولی اجازه ندادن بمونه ، و برای اولین بار فهمیدم چرا میگن مامان تازه زایمان کرده نباید تنها باشه ، حس تنهایی وحشتناک بود خیلی گریه کردم.

خلاصه فردا صبح متخصص عفونی اومد گفتم میخوام برم خونه گفت باشه داروهای خوراکی برات مینویسم و اجازه مرخصی میدم.
شوهرم صبح زود اومد گفتم تو فقط برو پیش دخترم ، بالاخره موفق شد دکتر رو ببینه و وقتی فهمیدم دکتر سلیمانیه خیالم راحت شد چون خیلی دلسوزه ، گفت خطر رفع شده ولی ممکنه تا ۱۰ روز بستری باشه.
دکتر خودم اومد و بخیه ها رو چک کرد و اجازه مرخصی داد تا بالاخره ظهر یکشنبه ۱۹ اسفند تنها و بدون دخترم اومدم خونه ، میخواستم‌حداقل پیش پسرم باشم.
پسرم از همون روز دوباره تبش بیشتر شد و از وقتی رسیدم خونه مراقب اون بودم.

۲ پاسخ

چقدر سختی کشیدی😔 ایشالله هر چه زودتر حال خودت و بچه ات خوب خوب بشه🌱

خیلی ناراحت شدم 🥲 انشالله بسلامتی بچتو بغل بگیری

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق روزهای ابتدایی تولد
شبش از بس گریه کرده بودم دیگه نا نداشتم ، قبلش هم دکتر اومده بود برام معاینه تحریکی انجام داد یکمی ترشحات خونی داشتم دیگه تو اتاقه هم تنها بودم اجازه ندادن مامانم پیشم بمونه مامانم از روز اول بستری پیشم بود تا روز مرخص شدنم ولی شبا نمیزاشتن ، خلاصه که ساعت یک و نیم دیدم ی پرستار اومد گفت بخواب آن اس تی بگیرم تا گفت سرش داد زدم که نمیزارم ولم کن خستم کردی گفت قول میدم اخریشه دوباره نیم ساعت تحمل کردم به محض اینکه تموم شد گفتم درو ببند می‌خوام بخوابم خواهشاً کسی دیگه تو اتاق نیاد ، ولی اینو بگما پرستارای بیمارستان دنا واقعا پیگیر و مهربون هستند ولی تنها ایرادش اینه که خیلی مقرراتی و رو اصول هستن اکه ی بیمارستان دیگه رفته بودم سریع سز میکردن ، دنا میگه تا زمانی که بدونیم طبیعی میشه طبیعی ، خلاصه ما شب خوابیدیم صبح ساعت شش دوباره شروع کردن به آمپول فشار همون درد ها شروع شد همون درد های کاذب گفتم دکتر کی میاد گفت هشت اینجان ، دکتر ساعت هشت اومد معاینه کرد باز گفت میگم حس نکردی کیسه این می‌ریزه گفتم نه گفت نشتی داری گفت باید کیسه اب رو بزنم منم گفتم فقط ی کاری کن من راحت شم اومد کیسه اب رو سوراخ کرد نگمدبراتون که چقدر حجم آب زیاد با ی بوی خیلی بدی داشت کیسه ابم که خالی شد تمام تنم مخصوصا پاهام افتاد به لرزیدن آنقدر می‌لرزید که گفتم کنترلش دست خودم نیست ، چون از قبل هم به سیاتیکم فشار اومده بود بخاطر اون بود ، ولی کیسه اب رو که زدن زیرمو عوض کردن دردهای اصلی خودم شروع شد حالا آمپول فشار بود درد خودم بود دستگاه هم وصل بود رو کمر بودم درد ها اول از ده دقیقه به ده دقیقه بود درد ها مثلا ی دفعه همزمان کمرت داغ می‌کنه و میزنه به پاهات همراه با فشار زیاد که با هر دردی میمیری و زنده میشی
مامان رادین و آیدین مامان رادین و آیدین ۱ ماهگی
پارت ۲
فاصله دردا خیلی زود شد زیر ۵ دقیقه و نیم ساعت بعد معاینه کرد گفت همون ۲ سانتی و منم ترسیدم که میخواد طولانی بشه تعویض شیفت انجام شد و مامای دیگه اومد و گفت پاشو پاهاتون بکوب زمین وقتی دردا میاد وقتی درد نداری قر کمر بده نیم ساعت اینطوری انجام دادم و حالم بد بود و خدا خدا میکردم ۴ سانت بشم و از قبل گفتم که اپیدورال یا اسپاینال میخوام وقتی دردام فاصله ش شد ۲ دقیقه اومد صدای قلب و گوش داد و معاینه کرد گفت آفرین مامان شدی ۵ سانت گفت سجده بخواب رو تخت و کمر تو بچرخون و گفتم بی حسی گفت ست وسایل و ندارن خیلی حالم بد شد گفت گاز میخوای گفتم آره حتما میخوام و متخصص بیهوشی اومد و از عوارض گاز و طرز استفاده گفت و فشار گرفت و رفت وقتی اولین بار استفاده کردم از گاز دوباره معاینه شدم گفت ۷ سانت شدی یه ربع بعد دیدم داره حس زور زدن دارم گفتم داره بچه میاد گفت الان معاینه کردم گفتم بخدا داره میاد اومد معاینه کرد گفت فول شدی داره میاد چن تا زور زدم گفت پاشو بریم اتاق زایمان تا راه برم برسم بند ناف اومد جلو ۲۰ دقیقه ای زور دادم تا اون بره کنار ۱۰ دقیقه زور دادم تا به دنیا بیاد البته هر چقدر گفتم برش بده نداد تا اینکه خود بچه فشار اومد و اومد بیرون
مامان رزا⚘ مامان رزا⚘ ۲ ماهگی
قسمت دوم زایمان من
رفتم دراز کشیدم، مامای کلینیک اومد و نوار قلب رو شروع کرد، ۲۰ دقیقهدراز کشیدم، ماسک زده بودم و نفس کشیدن واسم سخت بود، بی حال بودم، خدا خدا میکردم که تموم بشه، ویزیت بشم بیام خونه. ماما اومد گف بخاب نشون دکتر بدم . رفت و اومد گفت دکتر گفته تپش قلب نشون داده، برو یه چیزی بخور ۲۰ مین دیگه بیا. رفتم پایین، همسرمم اومد، واسم شانی خرید خوردم باز بیحال بودم. اومدم بالا دوباره خابیدم، مامای بی مسعولیت اومد و دستگاه رو نصب کرد و رفت، بجای ۲۰ مین ،۳۰ مین دیگه اومد. رفتم پیش دکتر. تا وارد شدم و نوار قلب رو دید، گف بخواب. قلب جنین یه دراپ بزرگ داشته، اومد صدای قلبشو گوش داد، گف سریع برو بیمارستان ختم بارداری بده، دستش میلرزید گوشی رو برداشت هماهنگ کنه، گفتم میخوام برم حمام، گف میفهمی میگم سریع برو. اشکم جوشید، گفتم خودتون میایین گف نمیتونم!😭😭😭😭با فلانی هماهنگ میکنم بیاد . با گریه زدم بیرون، زنگ زدم همسرم سریع اومد دم در مطب و رفتیم
مامان توکل مامان توکل روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین پارت چهارم

حدودا ۳ ساعت بعد اینکه اومدم بخش اثر بی حسی روی خود کمر از بین رفت ، درد وحشتناک شکم و کمر شروع شد که موقع سزارین ۵ سال پیش تجربه نکرده بودم ، دوتا دیکلوفناک گذاشتن ولی اثری نکرد ، دوساعت بعدش با اصرار شوهرم در حد دعوا اومدن آمپول زدن که بالاخره دردها کم شد، ولی قطع نشد.
تا صبح دست راستم یهو میپرید با یه درد وحشتناک مثل فرو کردن سیخ.
از ۵ یا ۶ صبح شنبه افتادن به آزمایش گرفتن ، پرستارش افتضاح بود.
حدودا ساعت ۸ شوهرم اومد گفتم برو ان آی سیو ببین دخترم چطوره ؟ گفتن دکتر رفته. تا شب کلی به این اون زنگ زدم تا یه پرستار آشنا پیدا کردم و فهمیدم وضعیت دخترم ثابته ولی ریه هم تکمیل نشده.
نمیدونم ساعت چند بود سوند رو کشیدن و گفتن راه برو ، گفتم درد یک طرفه قفسه سینه گرفتم و فقط روی پهلو چپ میتونستم دراز بکشم ، گفتن احتمالا عوارض بی حسیه.
همچنان تب هم داشتم ولی فشار ۹ تا ۱۰ بود ، تا قبل ظهر با درد توی خواب و بیدار بودم و خیلی بی حال بودم ، سرجمع دوساعتی خوابیدم بعد که کمک کردن و پدها رو عوض کردن از جام بلند شدم ، البته با سرعت مورچه چون مامانم صبح اومده بود همراهم باشه نمیذاشتم کمکم کنه ، نگران کمردردش بودم. تا شب مرتب توی اتاقم راه میرفتم چون اتاق ایزوله بود و نمیشد بیرون برم . پرستارها هم مرتب سوراخم میکردن ، از شب تبم قطع شد ولی تهوع رو همچنان داشتم. عصری شکمم کار کرد.